درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

اوخ ...

بیر قابا  توتولموش  عکسیده  سن  گوزل  گوزلرینله  باخیرسان  منه

الین  اوزونده

گوزون  گوزومده

گولوشلرین  گول  دوداقلاردان  اوزولوب  یول آچیب  یاتمیش  قلبیمه

ایندی دا

اوره گیم   چیرپینیر

من  بیر  قوش  کیمی خیالا  قوشولموشام

اوزومدن خبرسیز

بیر  دلی  پروانه  اولوب  قونموشام  خاطره لر  پنجره سینه

اوزاق دان سس گلیر

اوتایلاردا

اوخچولار  یای لا  اوخ  اللرینده

اوو اوچون  دالدالانیب لار

گلیرم اوزومه

سنین عکسیندی بیرده من

اوخا  گلمیش  قانادلاردا  یئل الینده

سپلنمیش ..

آی ایچینده ...

اولدوزلارلا دانیشاندا

خاطرلر پنجره سیندن

آی  ایچینده  گورمدین  بیری  هاممی مجنونلارلا  بیرلیکده  دولانیر

آدی یین  چاغیرا  چاغیرا؟

قاب ماندگار ...

قورباغه غور غور زد زیر قهقهه. بهم برخورد. درد. چته؟ گفتم و در حالیکه اون با انگشتش من آب کشیده رو نشون قورباغه های پنهان شده پشت بولاغ اوتو می داد از جوب بیرون آمدم.

گفت رفقا این یکی از اون الدنگهائیه که به برکه ها سنگ میندازن تا ماها بپریم و اونا ببینن کدوممون بیشتر می پره تا سنگ انداز بلندترین پرش قورباغه ای مشخص بشه. تا بقیه براش مزه بخرن. حالا پاش لیز خورده افتاده جوب.

آب داشت از از لباسام می چکید و قورباغه ها قهقهه می زدند. شاید داشتند تلافی می کردند.

فحشی دادم و راهی شدم.

خواستم برگردم.

با خودم گفتم برم تا بخندونمش. تو منتظر بودی و من دیر کرده بودم. گفتم با دیدنم می خندی و گلایه بی گلایه. برنگشتم. مستقیم اومدم زیر پنجره.

دیر کرده بودم و تو نگران نشسته بودی به انتظار.

وقتی رسیدم و تو من رو دیدی، گفتی کجایی پس؟ اخم کرده بودی.

لحظه ای دقت کردی. چکه های آب را دیدی که همچنان از لباسهام می چکید. در یک لحظه قیامت شد. چشمانت دریا شد. دلت طوفان. نم اشکی آرام از گونه هایت پایین غلتید.

باز تو  آنطرف پنجره قابی شدی جاودانه و من نگاه محض. مات تو ..