درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

مستی ...

به چرکی گرفته پوچی جای این هیچستان چرکین

قسمم باد

ـ ای داد از این بیدادکه با خود به این خلوت میزنم فریاد

کز می میخانه لولستان این دنیای منگ آباد

مستانه جرعه ها نوشیده جان جن در خیالم

ـ وای از ریایم

در کجای این خیال آتشینی ؟!

مهربانم !

به کجای این جهان بی ابتدای بی انتهایت من ببالم یا نبالم ؟

ای خدایم !

بر سرشک دردانه این دیده خون بگرفته

بازم گوی

جان جانانه من

چه ها من دارم این دم

ـ این دم گرم نفسهای بخارآلود و رویاهای شکفته به بزم مستان خوش کام جام در جامم

جان مدهوشم چنان از من جدا

کز خویشم ندارم یک خبر

هئی ! از خیالم ...

 

 

 

فتح ...

آرزوهایم را میکارم

قناری بر درختی سبزتر از سبز ترانه سر خواهد داد

به فردایی که از آن مردمان سرزمین سودازده هاست

و من آمدن سرفرازانه توده ها را به خورشید خوش آمد خواهم گفت

لبها را سرودی از مهر به زبانی باستانی

ترکانه نوازش خواهد داد

فرزندان خلق فتحی تازه آورده اند ایل کهنمان را

ـ پدرم آدم کجاست ؟

یانار ...

آیدان   ‌آیا

ایشیق   وئریلمه ز

گونه شدی    یاییر    ایشیقین    عاله مه

آی    اولماق    ایسته مه ره م

اوره گیم     سئویر    گونه شین   یولونو

یانار   اولارام ...