درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

اوخشاما ...

سه ن  اولمویاندا  اوزومو  آختاریرام 

آخی 

سه نه  اوخشادمیشام 

اوزومو ...

یاغیش ...

ساچلارین  گویده ن  آسیلیب 

یاغمورلار 

دونه دونه ! 

سئلین عاله می  آلار  

گئده گئده ...

رفتن ...

فرض کن 

آتشین تر عشق هستی 

یاری در بر و دلش چنان 

دستها در هم 

با لبانی خندان تر از پسته 

مشکل گشایی بوده بودنت لابد 

یاری دلداده 

شعله هایش پر شرر 

آتشفشان شوق و شور 

نغمه ها اما 

چه لطیف است آواز قناری 

چهچهه بر لب  

ترانه خوان بود بلبل مست دشت شورآباد قلبت نه ؟ 

آه از دلخوشی ها ! 

یا حتی دو پشت کرده کنار هم  

نشسته رو به افقی 

جدا  

جدا  

آنجا انتهای دریا 

اینجا کوهی برابر دیدگان پر آب ! 

غم  

با دلیل 

یا 

دلالتی ندارد غصه !

انتهای این بهشت رویایی  

یا 

آن جهنم سوزان  

نامعلوم نیست 

هست ؟ 

خاکستر هر آتشی در باد 

باد ناله می کند 

آبی می رود در دشت 

رودخانه ای  

رسوب عشق بر بستر تاریخ 

جغرافیا هم هست اینجا   

گذشته از زمان 

تا 

امروز 

بی فردا 

یا با زایش خورشیدکی دیگر !

از ازل تا روز واپسین اینگونه رسم می کند 

خاک 

یا  

زمینی که آدمی در آن می زند قدم  

مرگ  

در پس نازندگی  ! 

درد این است 

گر چنان یا چنین  

باید بدرودی گفت و رفت !

بی یار  

تنها ...