چیلله
یول
قارانلیق بیر گئجه !
اوره ییم مین قه فه سدیر
گوزله ریم اسیر !
دیلیم سوزسوز
سوسوز
دوداقلاریمدا !
الیم ال آختارمیر
تاپیلماز اولماقین بیلیر
اوشویور
دیلیم دینمیر !
نه دئسین ؟
هه له کیمه ؟
یوخ
یوخ بیر کیمسه !
کیمسه سیزه م !
یول اوزون
گوزله ریم یورقون
اوره ییم ؟
توتقون !
یوخ
داها عاده تیمدیر باش یازیم
گه ره ک بویله اولماقا دوزوم
نه دئمه ک ؟!
یوخ سوزوم !
چیلله گئجه سین گئده جه یه م
فیکیرسیز
فیکیرده
یارسیز
یالقیز
بیرجه اوزوم
یالنیز !
داغلاردان اویاندا
باغلاردان کئچه نده
چایلاری گوره نده ن سونرا
بوتون یوللاردان سونرا
بیر توستولو یوردا گئدیره م
اویره نمه ک اوچون !
ـ اویره نجی یه م !
یاریم یوخ
بیلیره م
یولداشیم یوخ
قانیرام
قونوشماق اوچون بیر کیمسه م یوخ
بونلاری آنلاییب یانیرام
یوخ السیز آیاقسیز دئییله م
قورخوم یوخ بیرله شمه کده ن
دانیشماغادا وار ماراقیم
هه مده هه وه سیم
هانی قونوشماق اوچون بیر ده یه رلیسی ؟
سه حه ر آچیلانجاق باخماق اوچون هانسی گوزله ر وار ؟
وارمی ؟
وارمی باخمیرام ؟
یوخ هه ر کیمسه ده اولماز ده یه ر
گوزله گوزون فه رقی چوخ
ده یه رلی اولماسا گئدسین
قالماسین
قه راری بودور یاشامین
ده یه رسیز مه نده اولسام بویله دیر
ده یه ری گه ره ک اولسون قالانین ...
حاقلیسان
عومور بویو سه ن خالقی اله سالیبسان
گوزون یوخ گوره سه ن سه نی اله سالانی !
گوره نده داغیلیرسان
بیری بیله یین سالاندا اله
یانیرسان
دونورسه ن اولورسان بیر قیزارمیش کوز
یاندیریرسان !
یاشاما باهانام چوخ
بیرینی اله سالماقدان چیخماز هئچ نه
البه ت
گوزومه گورسه نسه هه له !
گورسه م هه له بیله سینی ...
نمایشنامه : دهل ...
صحنه بیابانیست بیرون از شهر ، جاده منتهی به شهر با دورنمایی از
شهری دودگرفته در انتهای صحنه نمایان است .
آغا و آقالو در حالیکه سنگ بزرگی را حمل میکنند در امتداد جاده
و از طرف شهر بطرف قسمت جلوئی صحنه در حرکتند . بر روی
سنگ بقچه ای قرار داده شده است .
آغا : خسته نشدی ؟
آقالو : گفت تا شهر از چشتون گم نشده برین
آغا : مگه هنوز نشده ؟
آقالو : بذار بینم ، نه بابا هنوز ساختمونا مشخصن
آغا : حالا اون یه گهی خورده و چیزی گفته حتما باید ما عمل کنیم ؟
آقالو : مده که
آغا : چی ؟
آقالو : عمل کردن دیگه
آغا : باز شروع کردی تو
آقالو : باور کن ، الان عمل دماغ و گونه و فک مده .............................
آغا : دکتر جان میگفتین
آقالو : مرسی عزیزم ، آره میگفتم ، جوونای امروزی دوست دارن از مد عقب نمونن برا همین هشتاد درصدشون عمل بینی میکنن بیست درصدشون عمل
فک و ...
آغا : آقالو خفه نشی خودم خفه ت میکنم به روح جدم ...
آقالو : آغامحمدخان ...
آغا : ناصرالدین شاه ، د میگم ببند اون فک عمل نکردتو ،،، بخدا این دفعه نبندی خودم عملش میکنم
آقالو : بهتون تبریک میگم
آغا : چی رو ؟
آقالو : اومدنتون تو راسته پزشک جماعتو دیگه ، گفتین تخصصتون عمل فکه ؟
آغا : اینو بذار زمین نشونت بدم
آقالو : همون یه دفعه که نشونم دادی برا هفت پشتم بسه
آغا : بس نبوده ، این سری هم باید نشونت بدم هم اینکه ...
آقالو : زشته پیرمرد ، زشته بخدا ، تو خجالت نمیکشی ؟ سن پدربزرگ منو داری
آغا : همین شروورا رو گفتی که آخرش اون دختره ازم رم کرد دیگه
آقالو : نه که اولش عاشق چشم و ابروت شده بود
آغا : اولشو چرا داری میگی ؟ کور بودی ببینی وسطاش داشت برام له له میزد ، تو تاج سرمی آغا ، سرور قلبمی ، آرامش بخش روحمی ، نکنه میخوای
بگی نمیشنیدی ؟
آقالو : از زرنگیش بود مشنگ ، فکر میکرد راست راستی نوه آقامحمدخانی ...
آغا : ناصرالدین شاه بچه ، این هزار دفعه ، خب هستم دیگه ، نیستم ؟ مثل تو از زیر بته بیرون نیومدم که ... 1
آقالو : بته منظورت اینان ؟
آغا : اینا خارن
آقالو : ما به اینا بته میگیم و ...
آغا : فرق خار و بته هم حالیت نیست که ،،، من خسته شدم ، میگم یه استراحتی بکنیم هان ؟
آقالو : بیاد ببینه نشستیم پوست از سرمون میکنه ها
آغا : غلط کرده دختره ...
آقالو : فحش بدی منم میدم ها
آغا : تو گه میخوری ...
آقالو : دهنتو پاک کن
آغا : خفه شو
آقالو : خب نیار تو دهنت اون ...........................................
آغا : خب بگو ...
آقالو : اونوقت دهن منم گهی میشه ...
آغا : هه هه هه ، آوردیش که تو دهنت
آقالو : تو هم زرنگی ها ...............
آغا : اینو بذار زمین
آقالو : گفتم که هنوز نمیشه ...
آغا : گفتم بذارش زمین
آقالو : داد نزن خب ( سنگ را ول میکند )
سنگ روی پای آغا می افتد ، بقچه باز میشود و
محتویات داخلش بیرون میریزد : شمشیر ، سپر ، کمان ،
چکمه ، ساعت شنی ، رادیو و ...
آغا : وای پام ، وای پام ، وای ( بیهوش شده است )
آقالو : آخی ، چت شد ؟ لوس نشو پیری ، پیری ، پیری ، د ، پیری .................
اطراف را نگاه میکند ، بطری آبی پیدا میکند و از آب
داخل بطری روی آغا آب میپاشد .
آغا : وای خدا من کجام ؟ اینجا کجاست ؟ آخ پام ، وای پام ، مردم خدا ...
آقالو : بمیرم برات پیری ...
آغا : ای بر پدرت لعنت ، مرتیکه تو نمیخوای آدم شی ، وای پام ، وای ...
آقالو : عشوه نیا چیزیت نشده که
آغا : باید قطع میشد تا چیزیم بشه ؟
آقالو : ما که از این شانسا نداریم
آغا : بدبخت پای من قطع شه توی الاغ باید تنهائی این سنگه رو کولت بگیری و ببری
آقالو : ...
آغا : خوب نیگاش کن ،،،،،،،، وای ،،،،،،،،، درنرفته که ؟
آقالو : از نظر علم پزشکی نه تنها درنرفته بلکه ...
آغا : ولش کن ، نخواستم ،،،، این بوی شاش چیه ؟ 2
آقالو : جنابعالی بیهوش که شدین بنده دکتر آقالو از این آب پاک که انگار شاش تشریف داشتن رو شما پاشیدم تا ...
آغا : پسره ...
آقالو : فحش بدی منم میدم جان جد بزرگت ....................................
آغا : گمشو ،،،،،،،،، میگم گمشو ،،،،،،،،،،، بکش اونور بینم
آقالو : من چرا بکشم اگه اذیت شدی خب خودت برو جلوتر
آغا : بذار این خوب شه نشونت میدم متلک انداختن چه شکلیه
آقالو : فکر نکنم خوب شدنی باشه ، قطعش میکنیم خلاص شی
آغا : دستتو از زیر بیار
آقالو : بی تربیت
آغا : هه هه ، چزوندمت ها
آقالو : ادب که نداری ...
آغا : ور نزن ، ، کی داره از ادب حرف میزنه ، گه مشنگ ،،،،،،،،،،،، اینا رو جمع کن بینم ، ، ، دیر نشده ؟
آقالو : برا چی ؟ تو هم با این خرت وپرتات کشتی ما رو ...
آغا : گفت از پشت سر میام و میرسم
آقالو : لابد مشتری گیرش نیومده
آغا : آخه بابا کی میاد پولشو بده این سنگ زپرتیو بخره
آقالو : تو که میگفتی الماس هزار رنگ جواهر نشونه مرواریده ، جلوتو نگرفته بودم میگفتی هلیومه ...
آغا : اون حرفا برا خر کردن دختره بود ...
آقالو : چه زودم خر شد
آغا : فعلا که ما رو خر کرده ، اونا رو بذار تو بقچه ، سپر لطفعلی خان زند مونده ...
آقالو : سنگه زیادم سنگین نیست این خرت وپرتای تو سنگینش کرده بود ، بفرما اینم شمشیر نادرشاه و چکمه رضاقلدر ...
آغا : حرف دهنتو بفهم ها ، اینا خرت وپرتن یا هیکل تو ؟
آقالو : هیکل من ؟ اینو ، ندیدی دختره که چشش افتاد بهم گفت وای خوش تیپ ...
آغا : خواست خرت کنه ...
آقالو : حقم داری حسادت کنی ، با این شکم ...
آغا : بدش من ، گم شو اونور ...
آقالو : ارثیه جالبی داری ، خنجر حسن صباح ، دگمه پالتو محمدرضا ، زین اسب عباس شاه کبیر ، گفتی این کمربنده محمود غزنویه ؟
آغا : جلال الدین خوارزمشاه ...
آقالو : این ساعت شنی مال چند قرنه پیشه ؟ چقدر شمشیر و سپر داری تو ...
آغا : چیزای دیگه شون که بدرد نمیخوردن اینه که منم اینا رو با خودم آوردم ...
آقالو : بگو جواهراتشو اونای دیگه بردن اینا رو که ارزشی ندارن انداختن به تو
آغا : تو چی حالیته اینا ارزشی دارن یا نه
آقالو : اون که الماس جواهر نشونت بود شد سنگ زپرتی ببین اینا که صدتاشون یه جو نمی ارزن چی از آب درمیان ...
آغا : موزه که برن میشن عتیقه و قیمتی ...
آقالو : اوهوم خواب قشنگیه ، بالاخره تو هم یه روزی پولدار میشی اینشالاه ...
آغا : بترکه چشم حسود ، بگو ماشالاه
آقالو : میترکه ......................................................
آغا : آقالو میگم بیا یه کاری بکنیم هان ؟ 3
آقالو : باریکلا به تو ، بالاخره تصمیم گرفتی از این مخه کار بکشی ها ...
آغا : گوش کن میگم ، میای یه کاری کنیم اندازه دو کار بیرزه ؟
آقالو : ایول بابا ، دارم بهت امیدوار میشم
آغا : مسخره گوش کن ، ببین ، میگم مگه این سنگو برا من نفرستاده بودن ؟
آقالو : نشد دیگه ، این سنگ آسمونی یهوئی از اون بالا اومد و اومد و اومد و افتاد جائی که من و تو ...
آغا : این سنگه از آسمون اومد و افتاد تو کوچه من ...
آقالو : کوچه تو که نه ، کوچه بن بستی که جنابعالی اونجا برا خودت بساطی پهن کرده بودی و ...
آغا : من از قدیم مدیما تو همون کوچه بساط داشتم ، یه جورائی حق دارم که بگم اونجا مال من بود و ...
آقالو : ببین پیری ، تو از قدیما تو اون کوچه بساط پهن کرده بودی درست ، اما ، این سنگ درست زمونی اومد و افتاد تو کوچه که منم اونجا بودم ، پس
بیخودی برا خودت نبروندوز ، این سنگه یه زمانی مال من و تو بود که الان نیست دیگه ...
آغا : آقالو قبول ، این سنگه مال من و تو بود ، این مهم نیست ، مساله مهم اینجاشه که تو حالیت نیست ، الانم هست ، این هست مهمه ، اصلا من و تو
برای چی باید قبول میکردیم که اینو تقدیم دختره کنیم هان ؟
آقالو : انگار یادت رفته اون میخواست آجان صدا کنه ؟
آغا : خب آره ، درسته ، اونجا به خاطر گندی که تو بالا آورده بودی ترسیدیم گرفتار شیم برا همین قبول کردیم اینو بدیم به دختره ، اما اینجا که نه
آجانی هست و نه دختری و نه جیغی و ............
آقالو : من گند زده بودم تو چرا شریکم شدی ؟
آغا : بابا ول کن اینا رو ، ببین حرف الان من اینه ، دختره که اینجا نیست ، من و تو هم که قبول دارین با هم شریک این سنگیم ، خب خله چرا منتظر
بمونیم دختره برا سنگمون مشتری پیدا کنه ؟ مگه دستمون اینجوریه ؟ نکنه فکر کردی بیل خورده به کمرمون ؟
آقالو : یعنی ...
آغا : مشتریشم با من ، میدونی که من بازاریم
آقالو : منظورت این بساط بقچه ت تو اون کوچه بن بسته هست دیگه نه ؟
آغا : حالا مسخره کن ها ...
آقالو : گفتی بازاری ام گفتم شاید خبری بوده که من ازش ...
آغا : گوش بده ، میگم تا اون برنگشته فلنگه رو ببندیم و بریم که رفتیم
آقالو : کجا بریم اونوقت با این بریم که رفتیمت ؟
آغا : خب اگه این سنگه قیمتی باشه که من میگم هست ، ازآسمون افتاده ، بالاخره بدرد یکی میخوره دیگه ، اگه بیرزه خب خودمون بفروشیمش ...
آقالو : یعنی دختره پشم ؟
آغا : اولش ما بودیم ، اون که بعدا اومد و به خاطر گند تو صاحبش شد
آقالو : بازم میگه گند تو ...
آغا : بیست میلیون مال تو بیست تا سهم من خوبه ؟
آقالو : چقدرم سرراست ، مطمئنی ضرر نمیکنیم شازده ؟
آغا : حالا هر چی ، هستی یا نه ؟
آقالو : من خائن نیستم ، خیانت بده ...
آغا : خائن کدومه آقالو ؟
آقالو : وقتی قبول کردیم این سنگه مال اون دختره باشه نمی تونیم زیرش بزنیم ، اگه زدیم میشیم خائن ...
آغا : خائن ! خب این درست ، قبول ، از این که دوست من خیانتو بد میدونه من خوشحالم ، اما ما که نمیخوایم زیرش بزنیم ، ما ازش میدزدیم ،،،،،،،،،
تعجب کردی ؟ خب اینو ما دادیم به اون ، یعنی مجبور شدیم بدیم بهش ، در هر حال الان این سنگه مال اونه ، حالا که ما دوست داریم دوباره
مال ما بشه باید بدزدیم دیگه 4
آقالو : تو که میگفتی دزدا میرن جهنم
آغا : شرایط فرق میکنه ، این یه وضعیت استثنائیه ، ما همیشه دزدی نمیکنیم که ..................................................
آقالو : ...
آغا : هان هستی ؟
آقالو : نه ......................
آغا : نه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقالو : من دست به دزدی نمیزنم ، دزدی بده ،،،،،،،،،،،،،،،،،، زهرمار چرا داری میخندی ؟
آغا : تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو !!!!!!!!!!!!!! وای که مردم از خنده ،،،،،،،،،،،، بابا تو دیگه کی هستی ؟
آقالو : من دکتر آقالو نوه پنجم ، نوه پنجم ، گفتی کی ؟ آهان نوه پنجم آقامحدخان ...
آغا : الاغ چندبار بگم ناصرالدین شاه ، تو همین حالاش داری جد منو میدزدی اونوقت میگی دزدی نمیکنم ؟؟؟
آقالو : برا این میخندی ؟ خب مال خودت
آغا : اون که خب هست اما برا این نمیخندم ، خنده م از اینه که تو داری میگی دزدی بده ...
آقالو : مگه نیست ؟
آغا : هست ، اما تو .......................................................
آقالو : حالا همینجوری بخند ها ...
آغا : وای که چه حالی کردم خدا ،،، پس حالا دزدی بده قاپزن کبیر ؟
آقالو : د نگو ،،، مگه نگفتم من ترکش میکنم ؟ خب ترک کردم دیگه ...
آغا : هنوز دو ساعتی نشده تو ...
آقالو : ببین پیری من دوساعت قبل هر کی بودم تموم شد رفت ، من الان آدم تازه ای هستم و میخوام شرافتمندانه زندگی کنم ، تا حالا کلمه تحول به
گوشت خورده ؟ شنیدیش ؟
آغا : خوبه واللاه ، به ما که رسید شد با شرافت ، آی زیرت ، تحول ............
آقالو : خب من از اولشم با شرافت بودم ، منتهی شرایط بد زندگی و ناهنجاریهای ، چی بود اسمش ؟ آهان ناهنجاریهای اجتماعی و عقده های سرکوب
شده دوران کودکی باعث شده بودن دست به اون کارا بزنم
آغا : باریکلا ، اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟ مال دوران زندون قاپزنی سری قبله نه ؟ د پسره هفت خط اگه من نبودم دختره به خاطر قاپیدن کیفش تحویل
آجانت داده بود که ...
آقالو : برا همینه که دوست ندارم این عمل زشت دزدی رو تکرارش کنم عمو پیری ، من دیگه آدم حسابی شدم ، اون دختره رو من تاثیر خوبی گذاشته
جون تو ،،، ببین آدم حسابی شدن زیادم سخت نیست ها ، تو هم بخوای میتونی بخدا ، اصلاح رو از هر کجا شروع کنی میشه ، میگم باور کن ،
فقط کافیه قول بدی بعد از این مال دزدی نمیخری و ...
آغا : ببر صداتو ، برا من شده اصلاحگر ، بفرما اصلاح ، هه هه ، الاغ ،،، گوش کن ، این مسخره بازیا به تو نیومده ، تو همون دزد قاپزنی هستی که بودی ،
حالام نمیخواد ادا و عشوه بیای ، من و تو با هم این سنگه رو برمیداریم و میبریم و میفروشیم ، نصف مال تو ، نصف مال من ، بعدش راهمونو جدا
میکنیم و میریم ، تو اون طرف من این طرف ، خواستی میتونی مالتو بنداز دور نخواستی مثل من ببر حالشو ببر ، آهان اصلا ببر بده به همون دختره ،
مهین بود دیگه اسمش نه ؟ منم باهاش میرم سراغ زندگی خودم ، دست کم میتونم باهاش یه آپارتمان بخرم و از این کارتن خوابی و کوچه گردی
راحت شم ، نمیتونم ؟ برا من آدم شده ، دزدی نمیکنم !!! آی سه پلشک ،،،،،،،،،،،،،،، حله ؟
آقالو : نه عمو پیری حل نیست ، تو اگه بخوای هم نمیتونی این کارو بکنی ، یعنی که من اجازه نمیدم ، ببین اینجوری نیگام نکن ، بذار راحتت کنم ، من
کیف دختره رو زدم و در رفتم ، اومدم کوچه ای که تو بودی ، منو دیدی ، چون تجربه ت زیاد بود فهمیدی یه گندی زده م که اومده م اونجا ،
کیفه رو ازم گرفتی و گفتی شریک ، گفتی محتویاتشو میفروشی و سهم منم میدی ، بنده هم از ترس آجان و مامور قبول کردم ، تو اون گیرودار
یه سنگی اومد افتاد تو کوچه و چی ؟ تو گفتی اجداد گور به گور شده ت برات کادو فرستادن ، سر تصاحب سنگه که بنظرمون الماسی چیزی
می اومد دعوامون شد و تو منو با خنجر یارو چی بود اسمش ؟ آهان با خنجر حسن صباح فراری دادی ، تا خواستم از کوچه بزنم بیرون دختره 5
، مهینو میگم ، دختره که افتادن سنگه رو دیده بود و فکر کرده بود قاپ زنه کیفشو انداخته تو کوچه اومد و ما رو تو کوچه دید و بالاخره هم
فهمید کیفی که تو بساط توئه مال اونه و خواست آجان صدا بزنه که تو و من از ترسمون بهش گفتیم این الماسه مال تو ، اونم ازمون خواست در
قبال شکایت نکردنش ما دو تا باید اینو براش حمل کنیم یه جای دنج و خلوت تا بره و براش مشتری پیدا کنه ، میدونست تو این شهر کوچک
نمیشه زیرآبی رفت و کلک زد برا همین سنگه رو داد دست ما دو تا و رفت ، تا اینجا که درسته نه ؟ خب پس باقیشم گوش کن ، من قاپ زن
بودم ، درست ، اما یه چیزی هست که ، چه جوری بگم ، واقعیتش اینه که من ، من با دیدن دختره ، با دیدنش عاشقش شدم ، یعنی یه جوری
شدم ، حس کردم دلم به اختیار خودم نیست ، اگه قبولم کردم سنگه رو براش حمل کنم از ترس آجان و زندان و اینا نبود ، خودم خواستم ،
یعنی میخواستم باهاش باشم ، از دستش ندم ، به خاطر خود دختره قبول کردم سنگه رو کول بگیرم و هر جا گفت ببرم ، میفهمی که ؟؟؟؟؟
آغا : عاشقش شدی ؟؟؟؟؟؟ تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقالو : منم آدمم خب ، دل دارم ناسلامتی ......................................
آغا : جمع کن بابا ، این کاسه کوزه تو جمعش کن
آقالو : همیشه وقتی تو خیابون خانومای شیک پوشو و با قر و افاده رو میدیدم چشام برق میزدن ، میرفتم تو نخ لباساشون ، فیس و افادشون ، رژ لبشون ،
بوی عطرای فرانسویشون مستم میکرد ، خنده های بلندشون داغم میکرد ، وقتی دست تو دست دوست پسراشون ، شوهراشون ، نمیدونم
نامزداشون از پارک میومدن بیرون و میرفتن سوار ماشینای مدل بالاشون میشدن قند تو دلم آب میشد ، وقتی نیگاه کردنای عاشقانشونو میدیدم
بند دلم پاره میشد ، میرفتم تو خودمو و گم میکردم بود و نبودمو ، عاشق مانتوهای رنگارنگشون بودم ، عاشق کفشای پاشنه بلندشون ، وقتی دیدم
دستم به هیچکدوم از اینا نمیرسه و خرما بر نخیل و دست مام کوتاه یه فکری زد به سرم ، رفتم سراغ کیفاشون ، شدم یه قاپزن ، بیشتر از اینکه
عاشق پولای داخل کیف باشم عاشق ادوکلن و رژ و مداد و کرمش بودم ، شده بودم معتاد این کار ، گذشت و گذشت تا اومد روزی که کیف
مهین رو زدم ، وقتی تو کوچه جنابعالی باهاش روبرو شدم و اون منو نشناخته بهم گفت وای خوشتیپ دلم هری ریخت پایین ، نیگام گره خورد
تو نیگاشو و دلم لرزید ، نمیدونم چی بود تو اون چشای قشنگش که یقه مو گرفت و ول نکرد ، زمین گیرش شده بودم پیری ، زمین گیرش شدم
بودم ،،،،،،،،،،،، حالام دست خودم نیست ، حس میکنم جونم به جونش بسته ست ، یه جورائی خرابشم عمو ، خرابشم .................................
آغا : مگه تو هم این حرفا حالیته حالا ؟
آقالو : نوکرتم پیری مگه من چمه آخه ؟
آغا : تو هیچیت نیست اما جوون این دوره زمونه ای ، شماها مگه حالیتونه عشق و عاشقی چیه ؟ عشق هم عشقای قدیم ، شماها مگه میدونین عشق به چی
میگن ؟ همیشه وقتی جوونای امروزی رو میبینم حالم از عشق و عشوه هاشون به هم میخوره ، چیه آخه ، صبحی همدیگه رو میبینن و شماره
میدن و تا ظهر آره دیگه ، هپلو هوپو ، بعد از ظهرم یه قهوه ای آب میوه ای تو یه کافی شاپی جائی ، بعدشم عصری دعوا و جدائی و شب که میشه
درد هجران و غم و غصه ، ترانه آی کجائی تا من شوم آخ چاکرت ، نه این نیست ، آهان نازنینا ما به عشق تو جوانی داده ایم ، اینم نیست ، حالا ،
شبشون با ترانه سر میشه و صبح فرداشم هم چی ؟ روز از نو و روزی از نو و دیداری تازه و چشم عاشق کشی جدید و بزن بریم اسکی و عشق و
حال و دم و بمیرم برات و اینا ، زمون ما شش ماه باید می افتادی دنبال دختره و هر روز از مدرسه تا خونه میرسوندیش و کلی براش نامه و پیغوم
پسغوم میفرستادی که چی ؟ که یه روزی وقتی داره در خونه شونو میبنده هی برگرده یه نگاهی بکنه یا نکنه ، اونوقت بود که دلت تا آسمونا پرواز
میکرد و از خود بیخود میشدی ،،، شماها چی حالیتونه عشق چیه آخه ...
آقالو : پس انگار عشق من مثل عشق زمون شماهاست پیری ، انگاری منم مثل شماها عاشق شدم ،،،،،،،،،،،،،،،،،،، حالا که حالیته عشقم یه عشق درست و
حسابیه ازم انتظار نداشته باش حرفاتو گوش بدم و ...
آغا : قاطیشون نکن بینم ، اولا از قدیم گفتن که آواز دهل شنیدن از دور خوشه دوما اینا هیچ ربطی به هم ندارن و ...
آقالو : دارن ، خوبم دارن ، من عاشق واقعیم ، برا همینم نه خیانت ، نه دزدی ، نه هیچ خلاف و زهرماری دیگه ، والسلام قصه شد تمام ...
آغا : انگار جو گرفتت ها .............
آقالو : همینه که هست ،،،،،،، در ضمن تو هم باید یه کاری برام بکنی ، اون دختره که برگشت باید برام آستین بالا بزنی و ازش خواستگاری کنی ؟
آغا : چکار کنم ؟
آقالو : خواستگاری ...
آغا : خواب دیدی خیر باشه ... 6
آقالو : یعنی که ...
آغا : یعنی که شتر در خواب بیند پنبه دانه ...
آقالو : یعنی تو نمیخوای برام کاری بکنی ؟
آغا : گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه ...
آقالو : پیری من تنها دوست توام
آغا : دوست کیلوئی چند ؟!
آقالو : جای پسرتم
آغا : اینو ننه ت گفته ؟
آقالو : من دارم جدی حرف میزنم ...
آغا : منم دارم جدی جدی گوش میدم جون تو
آقالو : بهش میگی نه ؟
آغا : که عاشقشی ؟
آقالو : ببین پیری همین قصه عشق قدیمیا رو براش تعریف کن و بعدشم بگو این آقالوی ما اینجوریا عاشقت شده ، هان !؟
آغا : دیگه چی بگم ؟
آقالو : خب ، چی میدونم ، بگو ، بگو پسر خوبیه ، بگو ، خانواده دوسته ،،، بعدش ، بعدش ، آهان بگو قول داده خوشبختت کنه
آغا : با قاپزنی دیگه نه ؟
آقالو : گفتم که دیگه دزدی نمیکنم
آغا : خب بعدش ؟
آقالو : چی میدونم ، من که تا حالا از این کارا نکردم ، تو که تجربه ت بیشتره بهتر میدونی چی بگی ...
آغا : آره خب ، ازش خواستگاری میکنم ...
آقالو : میدونستم معرفتت حرف نداره ، آی قربون اون شکم گنده ت برم من ، وای که ...
آغا : ولم کن ، اه ...
آقالو : فدای تو بشم من ...
آغا : گفتم خواستگاری میکنم منتهی برا تو که نه ...
آقالو : پس برا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آغا : مگه من بیل خورده به کمرم .....................................
آقالو : نمیفهمم !!!
آغا : اگه قرار بر عشق و عاشقی باشه که من خودم از تو برا این کار سرترم ...
آقالو : مگه دفعه پیش اون عشق تو رو رد نکرد ؟
آغا : ناز میکرد بچه
آقالو : دست بردار بابا ، مسخره ..........................................
آغا : حالا میبینی ، این سری اونقده براش جیک جیک بزنم که تا برسه خونه شون خر بشه و بعله رو بگه
آقالو : همون سری قبل که جیک جیک زدی بسه ، اصلا نمیخواد تو بگی خودم میگم
آغا : ببین آقالو ، من برام مهم نیست تو عاشق چی چیو و کجای اون شدی ، این سنگه نصفش مال منه و من از حقم چی ؟ نمیگذرم
آقالو : حق مسلمته دیگه نه ؟
آغا : شک داری تو ؟
آقالو : داشته باشمم برات مهم نیست که هست ؟
آغا : خوشم می آد حالیته ، خب ، چکار میکنی تو ؟ 7
آقالو : زورم که بهت نمیرسه با این همه خنجر و قمه و ساطور شاهانه ، پس چی ؟ خب من از حقم میگذرم ، مال تو ...
آغا : نه حالا ، تو هم سهمی داری خب ...
آقالو : نخواستیم ، مال شما ...
آغا : نه جون تو ، اگه قبول کنم
آقالو : این حرفا چیه ، حقته خب
آغا : حق تو هم هست
آقالو : من که بخشیدم
آغا : من نمیتونم قبول کنم ، یعنی وجدانم نمیذاره
آقالو : آغا این برا تو ، دست از سر کچل مام بردار
آغا : کجای سر تو کچله ؟
آقالو : بحثو عوض نکن ، اینم بردار ببر ...
آغا : د همینش مهمه دیگه ، من که زورم نمیرسه اینو تنهائی بردارم برم ، حالا وسایلای خودمم هست
آقالو : پس تعارف کردنات به خاطر نتونستنت بود
آغا : نه خب ، آخه بنده عاشق چشم و ابروی مامانیه جنابعالی بودم و هستم ، اونم از نوع عشقای قدیمی
آقالو : بکش اونورتر هرزه ، من سی سالمه ها
آغا : باز که ترسیدی پسر ، نترس کارت ندارم ، حالام این چرت وپرتا رو تمومش کن و بیا مثل یه بچه خوب دستتو بذار تو دستم تا اینو برداریم و بریم
تو یه شهر دیگه آبش کنیم ....
آقالو : اگه نیام ؟
آغا : میدونی تنهائی نمیشه اینو کول گرفت برا همین میخوای درصدتو زیادتر کنم نه ؟ اما کور خوندی شریک عزیز
آقالو : من که بخشیدمش ، عشق دختره برا من کافیه
آغا : الاغ اون برگرده و ببینه این نیست تو رو میده دست آجان که ...
آقالو : اون برگرده میبینه این اینجاست و دست منم یه شاخه گل قرمز هست برا ...
آغا : گل قرمز ؟ تو این بیابون عجب هوسی کردی تو
آقالو : بالاخره یه گلی پیدا میشه اینورا دیگه
آغا : بخوای میتونم تقدیم کنم ها
آقالو : برا خودت ، اینم از گل ، شاید جای گل قرمز رو نتونه بگیره ، کارشو میتونه بکنه که ، البته اصل دله ، که مال من پر از عشقه و مهین اینو میفهمه ...
آغا : حرف آخرته ؟
آقالو : بی بروبرگرد ،،، شرمنده نتونستم کمکت کنم
آغا : خب انگار من و تو آخر خط با هم بودنیم ، مواظب خودت باش
آقالو : حالا تشریف داشتین
آغا : قربون محبتتون ،،، زودتر برم زودترم برمیگردم
آقالو : مگه میخوای برگردی حالا ؟
آغا : تنهائی که نه ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، یه جرثقیلی وانتی چیزی میارم و اینو میبرم خب
آقالو : د پس قصدت از رفتن اینه !؟
آغا : فکر کردی بهت هدیه ش کردم ؟
آقالو : میدونم تو از این سخاوتا نداری
آغا : تو هم خواستی برگرد شهر ، نگران اینم نباش ، هیشکی شک نمیکنه این بدردبخوره
آقالو : بقچه ت چی ؟ اون که نگهبان میخواد ، میخوای بالا سرش باشم ندزدنش ؟ 8
آغا : اینارو که میبرم
آقالو : جدا میخوای بری دنبال ماشین ؟
آغا : چاره ی دیگه ای که ندارم دارم ؟
آقالو : وایستا .................
آغا : وقت ندارم ور زدنای تو رو گوش بدم
آقالو : تو حق نداری این کار رو بکنی ، این مال ما نیست
آغا : ما حرفامونو زدیم ، نزدیم ؟
آقالو : پس مجبورم جلوتو بگیرم
آغا : تو ؟! این خنجره هنوز هست ها
آقالو : یادمه سری قبل زدی اینجام اما خب یه عاشق واقعی نباید زود وا بده و عقب بشینه
آغا : حماقتهای تو تموم شدنی نیست نه ؟
آقالو : بالاخره هر کسی باید یه راهی رو انتخاب کنه اینم شد راه زندگی ما
آغا : پس از همین حالا برا رو سنگ قبرت جمله ای انتخاب کن ، کشته راه عشق خوبه ؟
آقالو : ندیدیم رویت و رفتی ز خانه ، ز خانه ، بقیه ش یادم نمونده اما نه ، مناسب نیست ، همون بنویس کشته راه عشق
آغا : پسر خر نشو برو کنار
آقالو : خر میشم ببینم چکار میخوای بکنی
آغا : به جوونیت رحم کن
آقالو : بدون مهین جوونی به چه دردم میخوره
آغا : شاید اونم راضی بشه با نداشته هات بسازه و بیاد خونه ت ، چند تا بچه قد و نیم قد ، هی دورتون میچرخن و جیک جیک میکنن و دون میخوان ،
تو هم شب تا صبح و صبح تا شب به عشق اونا جون میکنی تا نون شبشونو برسونی ، ببین چه روزای خوبی کنار هم میتونین داشته باشین ، حالا به
خاطر زن و بچه آینده ت برو کنار تا برم
آقالو : من بیشتر دوست دارم سنگه الماس از آب دربیاد و کلی پول بیاره دستم تا باهاش کاخ بسازم و خوشبختی رو چنگ بزنم و تقدیم بچه هام کنم
آغا : گفتم که نصفش مال توئه
آقالو : اینائی که گفتم خوبن اما حالا برا من وجدان مهمتر از پول و ثروته ، من نمیخوام جلو وجدان عشقیم کم بیارم
آغا : پسر این حرفا فقط تو فیلما قشنگن ، زندگی دلار میخواد
آقالو : من تازه شیرینی عشق و زندگی رو فهمیدم و از دستشم نمیدم
آغا : باشه ، یادت باشه خودت خواستی ها
آقالو : نگو میترسم
آغا : در هر حال تقصیر من نیست ..........................
آغا با خنجری به آقالو حمله میکند ، در گیر میشوند ، در
اوج صدای ماشینی آنها را متوجه خود میکند . ماشین
میرسد و توقف میکند .
مهین وارد میشود .
آقالو : شکر خدا صاحبش رسید تا من خجالت زده نشم
آغا : شانس آوردی بچه ، اما من عقبنشینی نمیکنم و تا آخر راهو میرم
مهین : چه خبره ؟ درگیر شدین ؟
آقالو : میخواست کلک بزنه
مهین : وای چه بد 9
آقالو : البته نتونست ، من نذاشتم یعنی
مهین : وای چه خوب
آقالو : مخلصیم
آغا : بلبل تو ماشینم نیگاه کن ، بدبخت ...
آقالو : مهین خانوم راننده چند گرفت تا اینجا ؟ صدای ماشینشم بیشتر شبیه صدای دهله ...
مهین : ...
آغا : من به هیشکی اجازه نمیدم اینو ازم بگیره
با اشاره مهین ساسی با طپانچه ای در دست وارد میشود .
مهین : آخی ، خب بازی تمومه ، از اینکه تا حالا از این الماس قشنگ من مواظبت کردین ممنونم بچه ها ، خب نامزدم رو معرفی میکنم ، ساسی ، ساسی
اینا همون دو تا بچه های نازین که گفته بودم ، آغا ، آقالو ،،،،، خب ، بچه ها من و ساسی قصد داریم بریم و خوشبخت بشیم ، شمام بچه های
خوبی باشین و برین دنبال یه زندگی با شرافت ، بای
مهین و ساسی با کمک هم میخواهند سنگ را بردارند ،
نمیتوانند ، با اشاره ساسی مهین می آید طرف آغا و آقالو .
آغا : نامزدش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شازده تو داشتی سنگ اینو به سینه میزدی
آقالو : این اسمش چیه ؟
آغا : ساسی گفت انگار
آقالو : نه ، منظورم به این جور مواقع چی میگن ؟
آغا : شکست عشقی ،،،،،،،،، خاک تو سرت با این انتخابت ، اینجوریه که تموم دادگاها پرن دیگه
آقالو : منو بگیر نیفتم
آغا : جونتم دربیاد دست بهت نمیزنم ، پاشو دارن میان سراغمون
مهین : بچه ها کمک کنین سنگه رو بذاریم تو صندوق عقب ماشین ساسی ، تنبلی موقوف ، زود باشین خب .........................
آغا و آقالو به همدیگر نگاه میکنند ، انگار حس مشترکی
دارند ، هر دو با هم بطرف مهین و ساسی حمله میکنند .
سیاهی .
پایان