درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

اسکی شاهلارین دوز آدی ...

جم : یم : پیریم

کوروش : کورآس

آتوسا : آت آسا

داریوش : تاری اوش

بهرام : بایرام

فرهاد : فیرآت

قباد : قیب آت

بالاش : بال آس

ساسان : آس سان

یزدگرد : یازداقورد

اردشیر : آرتاشیر : آرآتاشیر

بستور : بسدور

سهراب : زورآب

افراسیاب : اور آس آب

داراب : تاری آب



یوللار ...

یاری یولدان قاییدماق دوز دئییل 

باشاجاق  گئدم  گه ره ک 

یورولسامدا ! 

گه ره ک    ته له سه ک ؟ 

یوخ ! 

سون سیز   یولون  ته له سمه ک  ایله  یوخ  آراسی 

یوخ  ایشی ! 

آنجاق  گئدیلسین ...

جفت ...

اسمت هر چه باشد باشد 

الهه یا خدا 

توئی که تمامی راهها را بسته ای و گفته ای برو   

برو و زندگی را به سر آور

آری  

با توام 

و تو خود میدانی کیستی  

شاید نیز عکس این گفته صادق باشد 

با این همه چه فرقی میکند نامت چه باشد و چه نباشد 

با توام آری 

توئی که هرگز نشناختمت به این همه لایه های پیچ در پیچ  

با توام

هیچ عشوه گری نکرده ای همراه  

هیچ تنهایی از میان برداری

گفته ای با خودت 

به درک از پس آنچه غریزه نامیده ایم برنیایند  

به درک که باید کسی با آنها باشد و نخواهد بود 

گور بابایشان که کسی داشت و جائی و مکانی 

آسودگی مطلق 

مگر او با آنچه داشت چه کرد جز گناهی ؟ 

اما 

با توام آنکه در پس تمامی پرده هایت نشسته ای و به نوای سازی به خلسه رفته ای 

توئی که با هابل دست سازت 

با آن جام جهان نمایت  

دنیا را قرق خود کرده ای 

به حق یا ناحق 

با توام 

نه من و نه او هیچ گناهی نکردیم 

حتی اگر دستان زیبایش را بوسیده باشم 

حتی اگر در ته نگاهش 

در انتهای چشمان زیبایش موج موج دریا توفانی شده باشد 

تو اگر گناه نمیخواستی تنهایمان نمیگذاشتی 

نه او را 

که با آن داستانی را در دل آغاز کند 

نه من را که عمریست میجویم و نمی یابم 

آری 

گناه را تو کرده ای  

بگذار نامت ابلیس باشد یا خداگونه  

اما بدان 

با توام 

ای آنکه تنهایی هدیه توست با آدمیان 

خدای من تو نبوده ای 

نیستی 

و 

نخواهی بود  

من خدائی را خواهم جست که از هر گونه جفتی آفرید  

بی تنهائی مطلق ...