صحنه : ورودی گالری هنری در یک پارک .
اینجا و آنجا تعدادی تابلو نقاشی روی زمین قرارداده شده اند .
یک ، دو و سه تابلوها را حمل می کنند و دیالوگهای زیر را می گویند .
چهار کار یک و دو و سه را نظارت ، راهنمایی ، کنترل ، هدایت و همانند
رهبر یک ارکستر رهبری می کند .
یک و دو و سه : ما در نظر داریم برای شما لحظات خوبی فراهم کنیم ، ما هدفمون خدمت به شماهاست ، ما شاهکارهای هنری جهان را با پشتکار و
جدیت گلچین کرده ایم ،
این تابلوهای نقاشی از بین هزاران اثر هنری انتخاب شده اند ،
آری این تابلوها انتخاب و گزینش شده اند ،
گزینش شده اند تا برای شما به نمایش گذاشته بشن ، تا ببینین و لذت ببرین .
ما برای شما و برای جلب رضایت شما در تلاشیم ،
انتهای آرزوی ما اینه که شما از کار ما راضی باشین ،
رضایت شما در لذتی که از دیدن این تابلوها خواهین برد هویدا میشه و این آرزوی قلبی ماهاست ،
بشتابید ، بشتابید ، بشتابید و خود را به سالنهای تماشا برسانید ،
ما میدانیم پس از دیدن این نقاشیهای هنرمندانه از شما آدمهای تازه ای متولد میشه ، آری آدمهای تازه ای با افکار و احساسهای تازه ،
ما دنیای بکر هنرمندان بزرگ دنیا را در معرض دید شما قرار میدیم ،
و میدانیم این عمل ما افقهای نوینی را برای شما به ارمغان خواهد آورد ،
پس درنگ نکنین و بی آنکه زمان را از دست بدین بسوی ما و بسوی سالنهای گالری ما پیش آیید ،
بشتابین ، بشتابین ، بشتابین ...
گوشی موبایل چهار زنگ میزند .
چهار : بعله ،،،،،،،،، اطاعت قربان ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، چشم ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، یک ، دو ، سه .
یک و دو و سه : بعله قربان ؟
چهار : من تا یک ساعت دیگه برمیگردم ، شما به کارتون ادامه بدین ، این تابلوهای جدید میرن داخل نمایشگاه ، اون تابلوهای قدیمی می آن بیرون ،
فقط سریعتر ، می بینین که تماشاگرای محترم هم جمع شدن ...
یک و دو و سه : چشم .
چهار : شما قادر به هر کاری هستین .
یک و دو و سه : ما قادر به هر کاری هستیم .
چهار از جمع خارج میشود .
یک و دو و سه : آخی رفت .
یک : حالا چی ؟
دو : خب معلومه .
سه : تیله بازی .
یک و دو و سه : تا اون برمیگرده .
یک و دو و سه شرع می کنند به بازی کردن تیله بازی .
یک : من اگه منم که برنده خودمم .
دو : نمیشنوم چی میگه ، تو شنیدی ؟
سه : از بس خیالات فرموده و خوابای خوش دیده فکر کنم فکر میکنه داره برا ما حرف میزنه ، اما مطمئنم هنوزم تو خوابه . 1
دو : یعنی میگی جنبیدن فکش دست خودش نیست ؟
سه : اگه بود بی دلیل تکونش نمیداد اون فک و دهن لقو .
یک : آره خب آدم که دستش جلو باشه و هی ببره حسودا نمیتونن تحملش کنن و هی زیادی ور میزنن .
دو : بفرما ، اینم از خوش خیالیه ، یارو فکر میکنه داره میبره .
سه : من که میگم بدجوری داره اوضاع روحیش وخیم مخیم میشه طفلکی .
دو : میگم قبل از اینکه تیمارستانی بشه ببریمش پیش یه روانپریش .
یک : منظورشون روانشناسه آقا ...
سه : حالا هر چی ، اصل اینه که برا تو یکی لازمه الان .
یک : من که گمون کنم بعد بازی جفتتون سنکوب میکنین و چی ؟ آره خب ، تموم ! فاتحه ، دیگه تیمارستان و بیمارستان و اینام چی ؟ آره خب
لازم مازم چی ؟ نیست دیگه خب .
دو : ورتو طولانی نکن برا ما ، بازیتو بکن بینیم چه غلطی میخوای بکنی آقا نفله مفله .
سه : راست میگه بابا بنداز تیله صاحب مردتو .
یک : صاحب مرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!! هه هه ، آقا رو ، کور بشه اونی که نتونه ببینه این هیکل زنده مردونه رو ،،، آقایون ، خانوما ، شما که
بیکارین و کاروبار ندارین و وایستادین و نشستین و دارین بازی ما رو تماشا میکنین ، آره خب شما بگین ، نه جون من تعارف معارف نکنین که
دلگیر میشم ، شما بگین این هیکل بیست ورزشکاری مرده بنظر میاد ؟ بگین تا کنف بشن این دو تا موش ورپریده ، بگین خب ؟
دو : همینه که میگم تو یکی هیچوقت هیچی حالیت نمیشه ، این آقایون و خانوما کجا بیکارن ؟ اینا دارن نمایش تماشا میکنن .
سه : اومدن برن نمایشگاه نقاشی یه نمایش پیش اومده اونو تماشا میکنن فعلا ، پس چی ؟ آره خب دارن نمایش تماشا میکنن و این چی ؟ آره خب این
خودش از هر کاری کارتره هالومالو .
یک : کارتر از کار اونا کار خود ماست که داریم براشون بازی میکنیم ، اونم چی ؟ آره خب تیله بازی ،،،،،،،،، اصلا ولش این حرفا رو ، از همین حالا
این آقایون و خانوما میشن داور بازی ، قبوله ؟؟؟ هر بازیی داور لازم داره خب ، مگه نه ؟
دو : قبوله ...
سه : البته نمیشه که همشون داور باشن ، چندتایی هم ناظر بشن بد نیست .
یک : چند تایی هم میتونن بشن کارشناس داوری و چی ؟ در مورد داوری اونایی که داورن نظر بدن .
دو : اونوقت هم داور داریم و هم ناظر داوری و هم کارشناس داوری و هم ...
سه : بسه خب ، اینقدر ور بزنین که دیر بشه و رئیس بیاد ها .
دو : راست میگی ، حیف نیست آدم وقتشو اینجوری هدر بده ؟!
یک : حرف من اینه که هر تماشاگری تو این تماشا کردنش یه کارشناس باشه .
سه : بالاخره بازی رو شروع میکنی یا نه ؟
دو : راست میگه خب ، کلی تابلو داریم که باید ببریمشون توی نمایشگاه ...
یک : من که حاضرم .
سه : بریم پس ؟!
دو : منم حاضرم .
یک : این از تیله من ، هووه چی شد .
دو : لامصب ،،، اینم از تیله من ، ای که هی .
سه : نگران نباش خودم جبران میکنم ، اینم از تیله من ،،، اه .
یک : آقایون بکشین کنار تا سلطان وارد بشه .
دو : آی زرت ...
یک : بی ادب . 2
سه : سلطان ؟! هه هه !
یک : البته بنده به جفتتون حق میدم این اشکال عجیبو غریب رو در بیارین ، حسادت هرچند یک صفت زنانه است اما خب بعضی از آقایون نامردانه
کار خانوما رو هم خودشون به عهده میگیرن .
سه : اوهوی ...
دو : جای این خانوما بودم با پاشنه ده سانتی کفشم میزدم تو اون مخ معیوبت تا حالیت بشه که به خانوما نباید توهین کرد .
یک : توهین ؟! توهین کدومه ، من گفتم یه صفت زنونه ، نگفتم که همه خانوما حسودن !
سه : بازیتو بکن .
یک : اینم از این ، جانمی .
دو : شانس داره والا .
سه : نداشت که تا حالا باید میزد به چاک .
یک : خب اینم از این ، ای بابا .
سه : برو که وقتشه .
یک : آره جون عمه خانومت .
دو : میبینیم حالا ، آخی .
سه : من تلافی میکنم و این به ظاهر سلطان الکی خوشو از تختش میکشم پایین .
یک : شتر در خواب بیند ...
سه : خواب دیدن صفت شاهانه توئه که ...
دو : راست میگه خوش خیال .
سه : این از من ، به به ، بد نشد .
یک : آره خب این اوضاع قمردرعقرب بنظر ناشیهایی مثل شما بایدم اوضاع خوبی تصور بشه .
سه : مگه بده ؟
دو : داره روحیه تو خراب میکنه .
سه : عمرا اگه بتونه .
یک : مگه بیکارم ، من دارم کار خودمو میکنم ، اما این یه واقعیته که شما دو تا از بس بازیتون بده یه حالت چند درصدی خوبو چی ؟ آره خب عالی
میدونین .
دو : تو بازی خودتو بکن و قانون جدید ننویس .
سه : آره خب ، چکار داری به بازی ما .
یک : همین دیگه ، اگه کاری به کار بازی شما نداشته باشم که اوضاع منم مثل اوضاع شما درهم برهم میشه ، تو بازی نکته اول اینه که بازیه رقیبو باید
زیر نظر گرفت و ...
سه : نطق نکن .
دو : بازی کن .
یک : گفتم یه چیزی یادتون داده باشم ، نمیخواین ؟! بدرک ، همون بهتر که ندونین و ببازین .
چهار وارد میشود .
چهار : آقایون دارن چکار میکنن ؟
یک و دو و سه دستپاچه شده اند .
سه : داشتیم ...
دو : داشتیم ...
یک : اینا افتاده بودن اینجا و مزاحم راه رفتننمون میشدن . 3
سه : گفتیم جمعشون کنیم که ...
دو : بهتر بتونیم تابلوها رو ببریم اون تو ...
چهار : سریعتر ...
یک و دو و سه : ما کارگران خوشحال این گالری از کارمون راضی هستیم و به کارمون افتخار میکنیم و میدانیم بی ما پایه های این نمایشگاه سست
و لرزانه ،،،
تابلو تازه بالا می بریم ،،،
تابلو کهنه پایین می آوریم ،،،
ما خوشحالیم که شاهکارهای هنری روزگارمان را با دستهای پینه بسته خود حمل می کنیم ،
ما میدانیم با کار ماست که این نمایشگاهها برپا میشن ،
از اینکه با برپایی نمایشگاهها باعث میشیم مردم شهرمان به نمایشگاه بیان و از شاهکارهای هنرمندان بزرگ بهره ببرن خوشحالیم ...
چهار : خوبه ، من برم که دیرم شد ...
چهار خارج میشود .
یک : چرا حواستون نیست ؟ اگه متوجه میشد داریم بازی میکنیم هر سه تامونم اخراج میشدیم !
سه : چرا داری به من نگاه میکنی ؟
دو : اصلا چرا خودت حواست نبود ؟
سه : راست میگه چرا ما فقط باید حواسمون باشه و تو نه ؟
یک : بخاطر خیلی چیزا که یکیشون اینه ؛ نوبت بازی من بود و شما باید حواستون به اومدن و نیومدن اون متمرکز میشد .
دو : من که این رو بردم ، شمام وایستین و ور بزنین تا برگرده از کوره دربره و ...
سه : منم اومدم .
یک : کجا ؟؟؟؟؟؟؟؟ کار کردنم بلد نیستین که ، تابلو آخرین صبحونه ناصرالدین شاهو باید ببری بذاری رو کامیون نه که ببری داخل ...
دو : حواس نمیگذاری که ...
یک : من گفتم اونوری بری ؟
دو : اونقدر ور میزنی که آدم حواسش هزار راه میره .
یک : اون رفت صبحونه بخوره و تا دو ساعت دیگه هم برنمیگرده ، اگه دوست دارین بازیمونو ادامه بدیم ؟
سه : اگه برگشت چی ؟
یک : باختی در میری ؟
سه : هنوز که تموم نشده !
یک : اون تا دو ساعت دیگه اینورا پیداش نمیشه .
دو : راست میگه الان وقت صبحونه خوردنشه .
یک : این اینجا بود ، شما دوتا نمیخواین تیله هاتونو بذارین سرجاش ؟
دو : این تیله من ...
سه : اینم تیله من ...
یک : کاش منم مثل شما احمق بودم .
سه : اوهوی ...
دو : شیطونه میگه بزنم ...
یک : آخه تو اگه دست بزن داشتی که این نمیشدی ، تیله هاتونو بذارین سر جای اولشون ، اگه قراره آدم کلکم بزنه نباید تابلو بشه ، من خودم چند
سالیه تو کار تابلو ام و تابلوبازی رو چی ؟ آره خب زود تشخیص میدم ، تیله ها سر جای اولشون .
دو : یه جوری حرف میزنه که انگار خودش تابلو سازه . 4
سه : الان این بنده خداها که دارن نیگامون میکنن با حرفای این گمون میکنن این یارو نقاش این تابلوهاست و اینا رو کشیده .
سه : آقایون ، خانوما این جناب یه کارگره ساده است و بس ...
دو : کارشم بردن این تابلوها داخل نمایشگاه و آوردنشون بیرونه .
یک : آره خب ، اما خب اینم هست که دست کم من موقع بردن و آوردنشون یه نگاه بهشون میکنم و یه چیزایی حالیم میشه ، شما دو تا که فقط
خر حمالی این کار براتون مونده !
سه : ببند اون دهن ...
یک : دروغ میگم ؟
دو : استغفراله !!!
یک : بالاخره بازی رو ادامه بدیم یا نه ؟
سه : روحیه میذاری آخه بمونه برا آدم .
دو : اونقده دم از دانایی خودت میزنی که آدم حالش از دیدن وضعت و شنیدن حرفای چرندت به هم میخوره .
سه : خوبه حالا کاره ای نیستی و ...
دو : اگه بود که خدا رو هم بنده نمیشد !
سه : چهار تا حرف گنده از این و اون شنیده با تکرارشون میخواد خودشو گنده جا بزنه .
دو : اصلا اگه راست میگی و چیزی حالیته بگو ، بگو این ، نه این تابلو از کیه ؟
سه : آی زرت ، نگاه نکن زیر تابلو رو ...
یک : باید ببینم کدوم یکی رو میگی یا نه ؟
سه : خود تابلو رو نگاه کن ، زیرشو نه ؟
یک : آقایون ، خانوما شما داشتین نگاه میکردین دیگه نه ؟ من زیر تابلو رو نگاه کردم ؟
دو : خب ، بگو که بدجوری منتظرم تا کنف شدنتو ببینم .
یک : این رژه سربازای رضاپالونیه قلدره ...
دو : این رو که همه میدونن ، حتی عمه پیر من ، بگو کار کیه ؟
سه : راست میگه .
یک : کار نقاش باشی دربار .
دو : این که مشخصه ، اسمش چی بود ؟ کجا اینو کشید ؟ بدستور کی ؟ پیش کی ؟ به کمک کی ؟
سه : بگو خب !؟
یک : تو انگلستان و ...
دو : همین اولیش که غلطه ...
سه : باقیشو نگو که آبروت میره ...
یک : کجاش غلطه ، این تابلو به دستور ...
دو : آقا بریم سر بازی ، این میخواد بازم همون حرفای تکراری خودشو بزنه .
سه : شروع کن که شاید دو تومنی بردیم .
یک : تا میخوای یه چیزی یادشون بدی حوصله شون از شنیدن حرفای سنگین سرمیره و یاد بازی می افتن .
سه : نطق نکن .
دو : بازی بکن .
یک : شما نافهم اومدین و نافهم هم میرین .
دو : نافهمی بهتر از وراجی کردنه .
سه : تو که مثلا فهمیده ای کجا رو گرفته ای تا حالا ؟ مثلا !؟ 5
یک : شما حالیتون نمیشه ، همین ،،، من به شعاری که اولش دادیم اعتقاد دارم ، من قادر به هر کاری چی ؟ هستم ، خواستین ثابت می کنم .
دو : ببین اینام اگه ندونن من و این میدونیم که هم تو و هم ما اینجا هیچکاره هیچکاره ایم ، اگه تو اینجوری فکر نمیکنی ثابت کن که من چی ؟ من
اشتباه میکنم ...
سه : راست میگه ...
یک : چکار کنم مثلا ...
دو : مثلا ................................................................................
سه : مثلا ........................................................................................................
دو : آهان ، مثلا ، مثلا بجای این که تابلو ناصرالدین شاهو ببری بیرون و تابلو احمدشاهو تو ، تابلو احمدشاهو ببر بیرون و تابلو ناصرالدین شاهو چی ؟
برگردون تو .
سه : آره خب .
یک : اونوقت چی میشه مثلا ؟
دو : اونوقت ما قبول میکنیم که تو هم عددی هستی و ...
سه : کاری از دستت برمیاد .
یک : باشه .
یک تابلویی را برمیدارد و بطرف گالری براه می افتد .
زنگها از هر طرف به صدا درمی آیند ، تعدادی مسلح از هر طرفی یک را
احاطه میکنند .
چهار سراسیمه وارد میشود .
چهار : چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک : یه لحظه ، یه لحظه سرم گیج خورد مسیر رو عوضی رفتم ......................
با اشاره چهار افراد مسلح خارج میشوند .
چهار : ادامه بدین ، حواستون باشه ، تو هم یه استراحت کوتاهی بکن و ادامه بده .
یک و دو و سه : اطاعت سرور ما .
چهار : منم برم که هنوز کارم تموم نشده .
چهار خارج میشود .
دو : چت شد تو پکر شدی ؟
سه : سلطانا کشورتون به هم ریخته !؟
یک : خراب شد ، دست کم دلم خوش بود میتونم ......................
دو و سه : آقا حالیشه ، بابا آقا حالیشه مثلا ،،،
آقاجون حالا که حالیته بگو بازی میشه چن چن ؟ بگو جون من ! ؟ بگو عمر من !؟
بازم گرفت یارو قیافه ، هه هه ، ندونست ما یکی تهشیم ،
ته چی ؟
همون دیگه ، قیافه ،،،
بازم که شد دلخور ، تو خواب نکن خرخر ،،،
بازم اومد عشوه ، بهش بدیم رشوه ؟
نه نمیخواد !
پس چی میخواد ؟ 6
هیچی ! ! !
چی چی ؟ ؟ ؟
آقا قهره ، خوش فکر این شهره ،،،
تابلو شناس ، آب رو بپاش ،،،
جون من تو هم بیا بازی کنیم ، با هم باشیم این دله رو راضی کنیم ،،،
گور بابای فهم و شعور ،
بجاش بیا تو رقص ما ، حال میده جون تو ها ،
چی ؟
رقص ، رقص ،
چی رقص ؟
تو هم بیا ...
دو و سه می رقصند .
یک : خجالت بکشین ، این همه آدم وایستادن تماشا اونوقت شما بزن برقص راه انداختین ؟
دو : مگه بده ؟
سه : این خودش هنره .
دو : تا نمایشگاه راه بیفته دست کم یه رقص هم روش دیدن .
سه : بی بلیط ...
دو : با این گرونی و تورم ...
سه : یعنی که چی ؟ یه سود کردن دیگه این عزیزا ، مگه نه ؟
دو : مگه نه ؟
یک : واقعا که ،،، من تیله مو انداختم .
دو : اگه یارو اومد خودت جوابشو میدی ها ...
سه : اگه مسوولیتش رو گردن میگری بازی کنیم ؟
یک : یه فکر دارم ...
دو : باز چه فکر بزرگی زد به سرت ؟
سه : سلطانا بگو که بندگان تو منتظرند ...
یک : تابلوها رو یکی یکی دور خودمون روی زمین قرار میدیم ، اونوقت اینور دیده نمیشه و ما هم به بازیمون ادامه میدیم ...
دو : اگه اومد ؟
سه : اگه رئیس اومد و ما متوجه نشیم ؟
یک : اگه بیاد تا بخواد اینور تابلوها رو ببینه ما میبینیمش ...
دو و سه : عالیه ...
یک ، دو و سه تابلوها را دور دایره ای که خود درون آن قرار گرفته اند
میچینند و بازی را ادامه می دهند .
پایان .
25/01/88
اون اوچو اوشدو
گئتدی گه لمه ز یوللارا
بو ایلده بایرام سوووشدو !
سوروجو اولوب سورور عومورو
گئتدیغی یئری بیلمه سه ده !
گوره ن
هاممی یا یاشام بویله دیر ؟
کیم بیلیر ؟
کیم ؟؟؟