درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

آزادی ...

چه میتازد این کج اندیش بدخو 

که میدان گاهجای نامردمیها شدست امروز 

اگر مرگ است هدیه ابلیس 

مرا با مرگ کاری نیست 

کزین زشتکاران شیطانی بدورست آن مرام جاودانه 

آن مرامی که دلهای این مردم ز او روشن شده به این تاریخ توفانی 

ما فرزندان سحریم 

با خورشید خواهیم گفت سرود دلتنگی شب یلدا را 

به فردایی که خون فرزندان این دیار شفقش را به رنگی سرخ آراسته اند امروز  

چه فریادها دارد در گلو این خلق 

چه بیدادها دارد این نامردمی ابلیسکان زشت کردار دروغ افکار 

آی  

ـ با توام ابلیسک پست 

آری با توام 

به خون پاشیده بر دیوار مسجدها قسم  

که از پای نخواهم نشست امروز 

اگر حتی تمام جان من زخم از آن دشنه ها گیرد 

اگر حتی میله ها را به من تقدیم دارد کردار نامردانه این قوم وحشی 

مرا با نام آزادی پیوند دیرینیست که آنرا من به دنیای پستتان به سودایی نخواهم داد از دست 

که آزادی جان جان این جانست 

که آزادی مفهوم بودنهاست 

که آزادی سرود مردمان ماست  

زنجیرها را به شوق پرواز خواهم جوید 

میله ها را از بهر رهایی میشکنم بیشک 

سرب اگر باشد از تو 

بخونم مینویسم من خدایا مگیر از من آنچه داده ای روزی مرا هدیه 

که آزادی را ز تو دارم  

که آزادی را ز تو دارم ...

وای بیزه ...

بوغازیم  توتولو 

هاراییم   قالیب   ایچه ریمده 

هه ر   طه ره فه   باخیرام   قارانلیق 

قارانلیق   بیر   گئجه 

گئجه ده   نه وار ؟ 

یالان ...  

کابوس اولدم یوخو ...

بیر  یالان   لایلایلا  یاتیبدیر   به ختیمیز 

نه پیس 

نه اوزون  بیر  یوخو 

یوخولاردا  آمما   یوخ   بیزیم   یوخو گورمه ک

بیرجه   کابوس  

نه پیس 

نه  اوزون   کابوس ...