درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

سه نسیزه م ...

سه ن   اولماسان 

سوزوم  یوخ 

سازیمین   سه سی   یوخ 

آخی 

اولماسان   سه ن 

نه یازیم  مه ن ؟ 

آی   آشک ...

اوی خود باش ...

کاش لنگه کفشم را لازم نداشتم 

آخر پاهای تاول خورده من هنوز راهی راه است 

بیشک 

پیشکشی میکردم آنکه را جز حرف ندارد پیشکشی با ما 

آخر  

همه جز ور نسرودند سرودکی در خور 

همه تکرار  

و ما مردم شعارعادت این روزگاران 

گوشهایمان پر نیست آیا ؟ 

حدیثی نو را آرزومندم 

و مردانه تدبیری 

و جانانه کاری 

کاش 

بیاید از جایی دستی 

کاش حرفهایش با عمل باشد یکی 

کاش مردم این روزگار را نیازی به قهرمانان دروغین نبود 

کاش هر کسی بود مرد میدان عمل 

فردایی بهتر را نخواهیم دید ؟ 

نمیدانم 

اما 

میدانم آنکه میبرد با خود این زمانه را اوی ما نیست  

اویی که که خود با ما یکیست 

هرکسی اویی  

اوی خود ...

راحتی یار ...

سردی سکوتم 

درداغترین لحظه داغ هیاهوی رقیب 

چشمه ای خنکیست 

ـ نوش باد  

من در بدترین حالم به راحتی تو خواهم اندیشید  

خوش باش ...