درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

مه فردا ...

بوی اسفند میرسد بر مشامم

ـ ماه آخر سال

و من به چنین ماهی زاده شدم به روزگار گذشته

چه هواییست این که میکشم من

وای

خوب و بد فرقی ندارد ایام رفته

این دم آنها را

همچو تصویر قابی آویخته از بند لرزانی

در ناخودآگاه خیالم در رقص میبینم

روبرو ؟!

یک مه گنگی گرفته

و دیگر هیچ !!!

شاید

آنچه خواهد شد

آنی شود که به آرزویش رفته ها را تجربت کردم

شاید ...

ایلین باشی ...

گونله ر

گئدیر  باشا

آرتیقلاشیر  بیزیم   یاشا

باخاندا   داغا   داشا

گورورسه ن    گوجالیر    یئرده   

گویده  

آی آمان   کئچه ن   ساهاتلاردان

آی آمان

یئنی   گه لیر   ایلین   باشی

یئنی   گه لیر ...

 

قعر چشمان یار ...

به ضیافتی

میهمانمان کرد به کرم

چشم ترک مستی

وه که چه سیاه شبی بود شب بی پایان عشق 

به قعر آن چشمان سیاه ...