درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

درخت گیلاس ...

دستهایش را دیده بودند

رهگذران

رهگذران جاده های خاکی رو به کوهستان

رسته از خاک

چشمانش بر هر ساقه ای ستاره ای

بر افلاک

گلباران از آسمان

رخشان

هم

درخشان

درخشان تر از فروغ ونوس یا آنااود

رهگذران

پاهای استواری را دیده بودند رهگذران جاده های رو به کوهستان 

ایستاده بر تاریخ

رهگذران

بر صخره ای ایستاده

دهانش را باز دیده بودند

و

فریادی را که با سخاوت کوه پژواک پژواک توفان زاده بود

گفته اند

قصه ها را آغاز این چنین بوده

با صفیر گلوله

سفیر مرگ پروازها داشته بر سر رهگدران کوهستان

و از آن روز

درختان گیلاس دیگر گیلاس ندادند

نپژمردند

اما

شکوفه شکوفه روح در بستر این هستی یخ گرفته می زایید هر درخت گیلاس

رهگذران حتی گفتند

به سحرگاهان گورآس اود را به طلوعی روشن نظاره کرده بود

کودکی لبخند بر لب

سرتق و قد و عاصی...

.

.

.

آنااود: ناهید

گورآس اود: گوراسود= گوراسید= خوراسید= خوراشید= خورشید


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد