درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

ارزیدن ...

با خودم می گویم

از آن صورتی رنگ پیراهنت

تا بدین لباس سرخرنگ عکس هایت

عمر من به نگاه و لبخند گذشت

اما

یک نگاه از تو

وقتی یاد گرفتی بگویی دلتنگم از نبودنت

می ارزید 

به سالها و سالها و سالها انتظار ..

نسبیت ...

صد هزار سال از آن عکس می گذرد و من همچنان غرقم به دریای دیدگان معصوم تو

می گویم

تفسیر نسبیت زمان را به کرسی چشمان تو داده اند 

به تعلیم؟

قهوه ...

گفت با رفتنت هیچ خبری از تو نگرفتم

گفتم من هم

و آهسته چوب های تابوتم را در آتش زیر قهوه جوش انداختم و پرسیدم

همچنان با شکر؟