درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

قورو گول ...

دوزلو دنیز داشمیر داها

دالغا دالغا اوسته آشمیر داها

قیراخلاردا بیر نفر قاشمیر داها

کور اولوب گوزلری دنیزین

گوزلرین افق لارا آشمیر داها

باخمیر داها

قوروموش قلبینی قورویان یوخ

سولوب 

سوسوز سولوب

سولو گول چول اولارمیش آخی؟

اولوب

دنیزدن سونرا چیچکلر سولمالی

ایپک تئللی دورنالار سولمالی

یئریم گویوم سولمالی ...

ما و آنها ...

کار دارد به چاقوی استخوان زخمه بی جان می زند از بس ندارد نایی

ذلیل تنی و زیر صفرهای بی نهایت مناعت در این چله گرمازدگی

آبرویی

نیست بریزد بر نداشته شرم و شرف

این مثلا مخلوقات را اشرف

پاسخ اما عصیان بی نهایت را خفگی در خفت خفت گیر بیداد این ساز ناکوک به سرناهای سرگشاده می دهد

حواله

دیروز و امروز به باد و فردا افق به خون رنگین می کند نامردانه

ابلیسانه

ما

در گرداب می چرخیم و هنوز دستهایمان  بوته ای نجسته

خسته

آنها اما

دیو را چه ستایشهاست بر مدح پر چرب و خدایی را به توهم مهمان می کند با دلش

گندیده گندیده

به روز و شبش

از هر طرف

مستانه مستانه ...