ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
کار دارد به چاقوی استخوان زخمه بی جان می زند از بس ندارد نایی
ذلیل تنی و زیر صفرهای بی نهایت مناعت در این چله گرمازدگی
آبرویی
نیست بریزد بر نداشته شرم و شرف
این مثلا مخلوقات را اشرف
پاسخ اما عصیان بی نهایت را خفگی در خفت خفت گیر بیداد این ساز ناکوک به سرناهای سرگشاده می دهد
حواله
دیروز و امروز به باد و فردا افق به خون رنگین می کند نامردانه
ابلیسانه
ما
در گرداب می چرخیم و هنوز دستهایمان بوته ای نجسته
خسته
آنها اما
دیو را چه ستایشهاست بر مدح پر چرب و خدایی را به توهم مهمان می کند با دلش
گندیده گندیده
به روز و شبش
از هر طرف
مستانه مستانه ...