درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

عشقت ...

گونه هایت تابم به طاقتی  بی صبرانه می برد به جولان این لرزش ها

قلبم می ریزد زمین هری به میان چشمان زیبایت دریا دریا غرق

نوشم به نوش باد چشم نم گرفته و بغض در گلو مانده خوش نباشد اما جام چشم مگر رها می کند ساقی گری خمار خمار

دستهایت دهانه غار راز و اسرار نیست به گشادگی و صداقت این بی پناه

رمز 

قلب تپش گرفته است به برون داد این عشق طوفان گرفته مواج مواج

تو آسمان را در دل داری و در دلم ستاره ستاره نور و مهر می کاری روشن روشن ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد