درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

بی گیسو ...

گیسوانت تا آسمانهای پر ستاره کشد به دارم

دست باخت این کهنه قمارباز غمزده دل ناجور جور

به تاس روزگاران

و

ماه با من نشسته بر لب درخت 

به آن برکه های بی تویی

در آن دورها عابری غمگنانه ترانه ی دلم را زمزمه کرد

آن دم

تو به خواب بودی و چه خوابی هم

بی یادی از من بی گیسوی تو مانده ی حیران ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد