طلسم
( براساس طرح " طلسم انتقام " از شهرام حصاری )
آدمها : اختر ، پروین ، ستاره ، ماهو ، شمسی و مجنون علی
تابلو اول : دانشگاه .
صحنه کلاس درس با میز و صندلی و تخته سیاه و ... .
اختر : من قبلا یه تحقیق کوتاهی کردم .
پروین : دقیقا چکار کردی ؟
اختر : ببین اعتقاد خیلی ها اینه که ...
ماهو : خیلی ها یعنی کیا ؟
اختر : مردم عادی .
ستاره : اعتقادات مردم یه منطقه خاص ؟
اختر : همه جا از این نوع اعتقادات هست منتهی با هم یه اختلافات جزئی هم دارن . اساسا هر جایی که مردمی زندگی می کنن اعتقاداتی هم برای
خودشون دارن ، می شه تحقیق کرد و تشابهات و اختلافهای این اعتقادات رو پیدا کرد اما حرف من فعلا این نیست .
پروین : خب ، یافته های خودت رو بگو .
اختر : خیلی از این اعتقادات خرافی هستن ، اعتقادات دیگری هم وجود دارن که در ظاهر خرافی نشان می دن اما تاریخ زندگی انسانها نشان داده
در واقعیت هم وجود خارجی داشتن ، بعضی از این اعتقادات هم کاملا با علم روز همخوانی دارن و امروزه در دانشگاههای معتبر جهان
در موردشان تحقیق می شه ...
ستاره : نتیجه ؟
اختر : موردی که من برای کارم ، البته با کمک شما ، در نظر گرفتم تحقیق اعتقادات مردمی در یک خرابه درخصوص جن هست .
ماهو : مسخره ، نیم ساعته وقت ما رو گرفتی از جن ور بزنی ؟
اختر : جن وجود داره ...
ستاره : ماهو دوست نداری راهت رو بکش برو ، من از موضوع خوشم اومده .
پروین : منم کنجکاوم در مورد جن بدونم . نمی خوای خرابه بیای برو .
ماهو : اومدنش که می آم ، البته نه برای دیدن اجنه مورد علاقه شما . برام یه تفریحه .
اختر : اینم بد نیست .
ستاره : برا همه مون تفریح محسوب می شه .
پروین : با این حساب اختر جون تو همراهات رو در اختیار داری .
ماهو : حالا مقصد کجا هست ؟
اختر : تحقیقات من با راهنمایی استاد خورشیدی و توضیحاتی که مجنون علی ...
پروین : مجنون علی ؟
ماهو : دوست پسرشه ...
ستاره : واقعا !!!
اختر : خیلی بیشعوری ماهو ...
ماهو : دوستش نداری پاس بده به ستاره ...
ستاره : بهرام برام کافیه .
اختر : گوش کنین بچه ها ، مجنون علی از اهالی روستای گداده هست .
پروین : گداده کجاست ؟
اختر : خرابه ای که گفته شده جن داره تو روستای گداده قرار داره ، مقصد ما اونجاست . یه کاروانسرای متروک .
ماهو : اونجا جن داره ؟
اختر : آره .
ماهو : چند تا ؟ 1
اختر : فقط گفتن جن هست .
ماهو : جن خوب یا جن بد ؟
پروین : مگه جن خوب و بد داریم ؟
ماهو : پس چی ، بعضی جن ها آدمخوار هستن ، شبا می آن اتاق خواب آدمها و بالا سرشون می شینن و نگاشون می کنن و آخر سر هم پخ ...
ستاره : وای خدا ...
پروین : زهرمار ...
ماهو : ( خنده کنان ) ستاره مردی ؟! پروین رو نگاه . اختر تو چرا ؟
اختر : دیوونه ، کم مونده بود غش کنم .
ماهو : با این دل و جرات می خواین برین شکار جن و پری ؟
ستاره : خدا بگم چکارت کنه ...
پروین : بخوای از اینکارا بکنی با ما نیا ، الاغ .
ماهو : ای جان ، حالا شما جن ببینین چکار می کنین .
ستاره : گمشو .
اختر : بچه ها بی خیال ، ماهو تو هم از این شوخیای خرکیت دست بردار ، دیوونه زنجیری ، منم ترسیدم .
ماهو : ما رو باش با کی می خوایم بریم سیزده بدر .
پروین : کی راه بیفتیم خوبه ؟
اختر : مجنون علی گفته بهترین زمان وقتی هست که ماه تو آسمون نباشه ...
ماهو : با ماه مشکل داره ؟
اختر : ماهو تو رو ببینه با تو حتما مشکل پیدا می کنه .
ستاره : ستاره چی ؟ شب بی ستاره که نباید باشه ؟
پروین : ستاره جون مگه شب بی ستاره داریم آخه ؟
ستاره : شبای ابری ...
اختر : در این مورد چیزی نگفته .
ماهو : همه چیز حاضره برا سفر ؟
اختر : سفر که چی بگم ، قراره تو حیاط خرابه چادر بزنیم . شب تحقیق ...
ماهو : وای خدا چادر !
اختر : آره خب .
ستاره : پس راستی راستی راهی می شیم ؟
پروین : نظر خودت چیه ؟
ستاره : ببین پروین جون من مطمئنم جن وجود خارجی نداره اما می آم .
ماهو : منم می آم چون تفریح بدی نیست .
پروین : منم چون دوست دارم یه دوست پسر جن پیدا کنم می آم .
اختر : عالیه .
تابلو دوم : محوطه خراب شده کاروانسرایی قدیمی .
صحنه حیاط یک کاروانسرای مخروبه است . چادری در یک گوشه از صحنه
قرار دارد .
ماهو در لباسی مبدل ، مثل اجنه ، در گوشه ای نزدیک چادر به کمین نشسته
است . دخترها از چادر خارج می شوند . ماهو همچون جنی در برابرشان 2
ظاهر می شود . دخترها ترسیده اند . ستاره غش می کند .
ماهو : چی شد ؟ بابا منم ماهو .
پروین : تف به روت ماهو .
اختر : یکی آب بیاره ، ستاره غش کرده .
پروین : ای وای خدا ...
ماهو : جنبه شوخی ندارین برا چی راه افتادین اومدین خرابه آخه ؟
پروین : دختره خر ، اینم آب ، بپاش رو صورتش .
اختر : هولم نکن .
ماهو : بده من ببینم .
ستاره : من کجام ، وای سرم .
ماهو : شما جن واقعی ببینین چکار می کنین ...
ستاره : وای جن ...
ماهو : جن کجا بود تو هم ، من بودم .
اختر : ستاره جن نبود ، ماهو باهامون شوخی کرد .
ستاره : دروغ نگو ، من با چشمای خودم دیدم .
ماهو : ببین ، این ماسکه الاغ .
ستاره : وای ...
پروین : ستاره جون نترس عزیزم ، این فقط ماسکه .
اختر : بندازش اونور .
ماهو : سوسول .
ستاره : این چه شوخیه آخه ! مردم بخدا .
ماهو : اختر ببین کی گفتم ، اینا جن واقعی ببینن می میرن ها .
ستاره : من اگه مطمئن بودم جن هست نمی اومدم . فقط یه کم ترسیدم .
اختر : ببینین بچه ها ، کم مونده شب بشه ، الانه که مجنون علی پیداش بشه ، اگه کسی ترسیده یا ...
سایه ای از گوشه ای رد می شود .
ستاره : وای ...
پروین : چی شد ستاره ؟
ماهو : این همینجوری هم رنگش می پره ...
ستاره : یه چیزی دیدم ...
اختر : ستاره جون منم دارم طرفی که تو نگاه می کنی رو می بینم ، هیچ چی نبود ...
ماهو : خیالته ...
پروین : فقط ترسیدی عزیز من .
اختر : ببین ستاره ، من طرف صحبتم تو بودی ، اگه ترسیدی ببریمت روستا خونه شمسی خانم ، هان ؟
ستاره : شمسی خانم ؟!
پروین : اون کیه ؟
اختر : اهل همین روستای گداده هست ، استاد خورشیدی شماره تلفنش رو بهم داده .
ماهو : دختر این فرصت طلایی دیگه گیرت نمی آد یه جن ببینی ، ووووووی ، هووووی ، اووووی ...
ستاره : خیلی خب تو هم . 3
اختر : ماهو دوباره شروع نکن .
پروین : اختر ادامه بده .
اختر : ببینین ، داره شب می شه ، مجنون علی گفت غروب می آم ، اون که بیاد شروع می کنیم بگردیم دنبال اجنه ، کسی اگه ترسیده بره ، من
خودم تا آخرش هستم .
ماهو : منم هستم .
ماهو آب فلاکس را روی زمین می ریزد .
ستاره : آب داغ رو نریز زمین .
پروین : چرا نریزه ؟
اختر : خرافاتی ها می گن آب داغ رو که بریزی زمین می پاشه روی جن ها .
ماهو : وای از دست این جن جماعت ، همه جا هستن که با این اوصاف . آب از ظهر مونده بود .
اختر : ستاره جون مطمئنی نمی خوای بری ؟
پروین : ستاره و من هستیم ، ستاره فقط کمی ترسیده ، اینم ...
ماهو : اینم با افتادن ماسک از چهره زیبای بنده و هویدا شدن رخساره ماه نشان این دلربای زیبا برطرف شد رفت پی کارش .
اختر : مطمئن شم ؟
ستاره : من هستم .
اختر : نمی ترسی که ؟
ستاره : نه .
تلفن همراه اختر زنگ می زند . همه از جا می پرند .
ماهو : بمیری با این زنگ گوشیت .
پروین : کیه ؟
ستاره : جواب بده خب .
اختر : ( تلفن را جواب می دهد ) الو ، سلام ، شما هم ؟ باشه ، بهتر . ( به دوستان ) شمسی خانم بود ، گفت شاید اونم بیاد .
پروین : بیاد چکار کنه ؟
اختر : ظاهرا اونم تو کار گرفتن جن و این حرفاست .
ماهو : دیدیش ؟
اختر : صبح که اومدیم بین روستا و محوطه بیرونی کاروانسرا دو سه کلمه ای باهاش حرف زدم .
ستاره : خب پس می شناسیش .
اختر : آره تقریبا . خب ، ستاره تو هم انگار حالت بهتر شده ، هستی تا آخرش ؟
سایه ای از گوشه ای رد می شود .
ستاره : با این که بازم حس کردم از اونجا یه چیزی رد شد اما هستم .
پروین : منم حس کردم یه سایه ای گذشت ...
ماهو : اوهوی جن ترسو بیا من رو بخور ، ( ماسک را بر چهره می زند ) ببین منم جن شدم مثل تو ، ترسیدی نه ؟ در رفت ...
اختر : ماهو جان تمومش کن .
ماهو : به آقا جنه بگو تمومش کنه .
پروین : آقاست ؟
ماهو : خوشت اومد نه ؟ معرفی می کنم ، دوست پسر جدید پروین ...
ستاره : این مجنون علی بود چی بود کی قراره بیاد ؟
اختر : دیگه باید برسه . 4
ماهو : تا اون بیاد من یه سروگوشی آب بدم ببینم این جن کجا رفت ؟
اختر : تنها نرو .
ماهو : نترس چیزیم نمی شه .
ستاره : نرو ماهو .
پروین : دختره خر رفت ها .
اختر : ما هم بریم . دوربین رو روشن کن فیلم بگیر .
ماهو شروع می کند به گشتن در محوطه کاروانسرا .
جن چند بار از اطراف ماهو می گذرد .
ماهو : پروین تویی نه ؟ اختر ! ستاره تو هم از این دل و جراتا داشتی ما خبر نداشتیم ؟ مثلا ادای جنا رو درمی آرین من بترسم ؟ بابا من خودم
آخر ادا و شوخی ام ، پروین جن من اینجام ، اختر جنی ببین من رو ، ستاره اگه تو باشی قبول می کنم بازیگر بزرگی هستی بخدا ، یالا یه
بار دیگه م خودت رو نشونم بده ، اختر ، پروین ، هی ستاره هفت آسمون ...
جن از پشت به ماهو نزدیک می شود . ماهو متوجه شده و برمی گردد اما
خبری نیست .
این اتفاق بصورت های مختلفی چند بار تکرار می شود . آخرین بار ماهو و
جن رو در روی هم قرار می گیرند . قسمتی از صورت جن سوخته است .
ماهو ترسیده و فریاد می زند و می خواهد فرار کند .
اختر ، ستاره و پروین وارد می شوند .
پروین : چی شد ؟
ستاره : چی دیدی ؟
اختر : چرا زبونت بند اومده ؟
پروین : گفتم چی شده ؟
ماهو : اون ، اون ، پشت سرتون .
ستاره : وای خدای من .
پروین : تو کی هستی ؟
اختر : شمسی خانم تویی ؟
شمسی : نترسین ، من جن نیستم .
ماهو : اون جنه .
اختر : ماهو این شمسی خانم هستش ، گفتم که می آد .
ماهو : چرا صورتش رو پنهون کرده ؟
شمسی : صورت من سوخته ، گفتم خوشتون نمی آد .
اختر : کی ؟ صبح که سالم بودین !
پروین : چی شده سوخته ؟
شمسی : ظهری سر سفره آب داغ پاشید رو صورتم . چرا بر و بر نگام می کنین ؟ صبح گفتی مجنون علی هم باهاتونه ، کو پس ؟
اختر : گفته می آد .
شمسی : با این حساب باید منتظرش بشیم تا بیاد .
اختر : تا اون بیاد بریم ، شاید چیزی دیدیم حالا .
ماهو : دوربین رو بده من .
همگی راه افتاده اند ، ماهو پشت سر همه حرکت می کند . آرام آرام بینشان 5
فاصله می افتد .
جن از پشت به ماهو نزدیک می شود . ماهو متوجه شده و برمی گردد اما
خبری نیست .
این اتفاق بصورت های مختلفی چند بار تکرار می شود . آخرین بار ماهو و
جن رو در روی هم قرار می گیرند . جن به صورت ماهو چنگ می اندازد .
ماهو فریاد می زند .
پروین : چی شد ؟
ستاره : جن بود !؟
اختر : ماهو صورتت چی شده ؟
ماهو : مطمئنم این زنیکه جنه ...
پروین : کی ؟
ماهو : شمسی ، خودش بود .
اختر : ماهو ولش کن این بنده خدا رو ، اون که کاریت نداره .
ماهو : اما مثل جن دنبالمه .
پروین : مطمئنی ؟
ستاره : خیالاتی نشدی مثل من ؟
اختر : اون زن بدی نیست ، اومده کمک ماها .
ماهو : اون رفتارش ، حرکاتش ، نگاه کردناش عادی نیست . هیچ چیزیش عادی نیست .
اختر : ستاره با روحیه تر از توئه ، سوسول .
ماهو : ببین کی گفتم ، اون خطرناکه ، چرا حالیتون نیست شما ؟
پروین : می خوای ببریمت روستا ؟
ماهو : لابد خونه شمسی خانم ؟ من بمیرم خونه اون قدم نمی زارم .
اختر : ماهو جان تو ترسیدی .
ماهو : من نترسیدم ، ازش فیلم گرفتم .
پروین : جدی ؟!
اختر : بده عقب نگاه کنیم .
همه با هم فیلم گرفته شده رو بررسی می کنند .
پروین : کو پس ؟
ستاره : اینجا که جنی دیده نشد .
ماهو : خودم ازش فیلم گرفتم .
پروین : اگه گرفتی پس کو آخه ماهو جان ؟
اختر : خیلی خب ، ولش کنید . دوربینم بده من فیلم بگیرم .
ماهو : مطمئنم اون جنه .
ستاره : اما شبیه خود ماهاست .
اختر : اونم آدمه مثل خود ما .
پروین : حالا کجا رفت ؟
اختر : شمسی خانم ، شمسی ...
شمسی : اومدم ، کجایین شما پس ... 6
پروین : چیزی ندیدین شما ؟
شمسی : هیچی . مجنون علی نیومد ؟
اختر : هنوز که نه .
پروین : دیر نکرده ؟
ستاره : آخه می آد ؟
شمسی : نیاد کارمون لنگ می مونه .
اختر : می آد .
شمسی : باید منتظرش موند .
اختر : نه . شاید دیر کنه . چرا موندین پس ؟ بریم .
همگی راه افتاده اند ، ماهو پشت سر همه حرکت می کند . آرام آرام بینشان
فاصله می افتد .
جن از پشت به ماهو نزدیک می شود . ماهو متوجه شده و برمی گردد اما
خبری نیست .
این اتفاق بصورت های مختلفی چند بار تکرار می شود . آخرین بار ماهو و
جن رو در روی هم قرار می گیرند . ماهو می خواهد جن را گرفتار کند اما
نمی تواند ، در نهایت با کشیدن پارچه از صورت جن چهره او را کاملا عیان
می کند ، جن شمسی خانم هست . جن اجازه نمی دهد ماهو از دستش فرار
کند و او را خفه می کند .
شمسی : ترسیدنت کافی بود ، اه ، بی شعور احمق . دختره ی خر من که با شماها کاری نداشتم . ( با خودش ) مجبورم کرد بکشمش .
جن ناپدید می شود .
شمسی ، اختر ، پروین و ستاره وارد می شوند .
پروین : ماهو با شما نبود ؟
شمسی : من ندیدمش .
اختر : من و ستاره هم ندیدیمش .
شمسی : این کاروانسرای متروکه خیلی بزرگه ، لابد یه گوشه ای داره دنبال ماها می گرده .
ستاره : تنهایی ترس داره ، بریم دنبالش .
پروین : از کدوم طرف .
اختر : ماهو ، ماهو کجایی تو دختر ؟ ماهو .
ستاره : ماهو ...
پروین : ماهو ...
شمسی : اسمش ماهو بود ، هست ؟
اختر : آره ، ماهو ...
شمسی : ماهو ...
ستاره : ماهو ...
پروین : ممکنه صدامون رو بشنوه ؟
شمسی : گفتم که اینجا خیلی بزرگه .
اختر : بریم بگردیم .
شمسی : یه زنگ بزن مجنون علی بیاد . شاید تا اومدن اون ماهو هم پیداش شد . 7
ستاره : فکر خوبیه .
پروین : چرا معطلی ، زنگ بزن بهش ...
اختر : اول به استاد خورشیدی زنگ بزنم باید ...
شمسی : به اون چرا ؟
پروین : مگه شمام می شناسیشون ؟
شمسی : من ...
اختر : استاد ایشون رو معرفی کردن .
شمسی : اون تو شهره و کاری ازش برنمی آد تو این شرایط ، بهتره به مجنون علی زنگ بزنی بیاد .
صدای مجنون علی از پشت : من اینجام .
همگی ترسیده اند .
مجنون علی وارد می شود .
جن ( شمسی خانم ) خارج می شود .
اختر : وای شمایین !
ستاره : امروز انگار قراره همه ما رو بترسونن . این چه وضعشه آخه .
پروین : بهتر نبود یه صدایی چیزی ...
مجنون علی : اینجا خبرایی شده نه ؟
اختر : یکی از دوستامون رو گم کردیم .
مجنون علی : پس دنبال دو نفر باید بگردیم ، دوست شما و جن کاروانسرا .
اختر : بریم .
پروین : شمسی خانم کو ؟
مجنون علی : شمسی خانم !!! اونم هست مگه ؟
ستاره : حتما رفته دنبال ماهو بگرده .
پروین : تکون بخورین خب .
مجنون علی : صبر کنین ...
ستاره : صبر کنیم !
مجنون علی : اوضاع فرق کرده .
پروین : چه فرقی ؟
مجنون علی : حالا باید دنبال سه نفر بگردیم .
اختر : شمسی خانم !؟
مجنون علی : همیشه حس کرده بودم دنبالمه اما ...
اختر : ببینین ، هر چی بین شما همروستایی ها هست جای خودش ، ربطی به ما و تحقیقمون نداره ...
مجنون علی : الان دیگه داره .
پروین : چطوری ؟
ستاره : اینجا چه خبره ؟
اختر : آروم باش ستاره جان ، نگران چیزی نباش .
مجنون علی : نباید کس دیگه ای رو با خودتون همراه می کردین ، فکر کنم طلسمی تو کار باشه .
همگی : طلسم ؟ مطمئنید ؟
مجنون علی : شواهد حاکی از اینه ، یعنی کار من اینه . 8
پروین : چکار باید کرد ؟
مجنون علی : باید شکسته بشه .
ستاره : منتظر چی هستین ؟
اختر : لازمه زنگ بزنم به استاد خورشیدی ؟
مجنون علی : نه .
مجنون علی کتابی را از جیب درآورده و مطالعه می کند .
اختر : ما از نگرانی داغون شدیم ها .
مجنون علی : این کار عجله بردار نیست .
ستاره : ماهو ، دوست ما گم شده ها ...
پروین : چی نوشته اون تو ؟
مجنون علی : این دوستتون ، مطمئنید آدم بود ؟
پروین : یعنی چی ؟
مجنون علی : یکی از این چند نفر جن هست .
ستاره : وای خدا ...
اختر : ماهو گفت شمسی خانم جنه ...
پروین : آره گفت ...
ستاره : آره ...
اختر : اون ...
ستاره : ممکنه آخه ؟
پروین : نکنه بلایی سر ماهو آورده باشه ؟
اختر : بدبخت شدیم .
پروین اختر را کناری می کشد .
پروین : تو از این یارو مطمئنی ؟
اختر : من که نمی شناسمش ...
پروین : چی ؟
اختر : استاد خورشیدی گفت این حتما باید بیاد اینجا .
مجنون علی : پچ پچ کردن دردی رو درمون نمی کنه . دور تا دور کاروانسرا باید نجس ریخته بشه .
پروین : همه جاش ؟
اختر : این کار چند روزه ...
ستاره : این همه نجس کجا بود !
مجنون علی : اون طرف ته دالان مستراح بوده ، هنوز باید اونجا لجن و گه پیدا بشه . وقت نیست همه جا رو گه بمالیم ، هر کسی با خودش برداره
تا طلسم روش کارگر نباشه . بر و بر نگاه کردن منم دردی رو درمون نمی کنه خانم های دانشجو .
ستاره : نباید می اومدیم .
اختر : حالا دیگه برا گفتن این حرفا دیر شده .
پروین : حالا چکار باید بکنیم ؟
اختر : هر چی آقا مجنون علی بگن .
ستاره : لرزش دستم باز شروع شد ، نمی خواستم بگم ، از وقتی شمسی خانم رو دیدم این لرزش شروع شده .
اختر : از ترس هست . 9
پروین : نترس عزیز من .
ستاره : پروین بخدادلم داره از جا کنده می شه .
پروین : ما پیشتیم ...
اختر : ستاره جون قربونت برم ما با همیم ، آقا مجنون علی هم با ماست ، ترست برای چیه آخه ؟
ستاره : دست خودم نیست که ...
پروین : آقا تموم نشد ورد و اوراد و غرق شدن شما تو کتابتون ؟
مجنون علی : گفتم این کارا عجله بردار نیست ، نگفتم ؟
اختر : دوست ما ترسیده .
مجنون علی : حق داره .
پروین : چی می خواین بگین ؟
اختر : چرا ساکت شدین ؟
ستاره : وای خدا ، وای خدا ، وای خدا .
اختر : پروین بگیرش .
پروین : این شوک عصبی داره انگار .
اختر : ستاره ، ستاره جون ، ستاره .
مجنون علی : این طلسم لعنتی از اونی که گمان داشتم سخت تر و بدتره ، تله بدیه .
پروین : تله ؟
اختر : ستاره یه چیزی بگو . این مات و مبهوت چی رو داره نگاه می کنه ؟
پروین : این چشه ؟ تو باید بدونی آقا ...
مجنون علی : اون داره نزدیک تر می شه .
پروین : کی ؟
مجنون علی : مواظب این باشین وگرنه دیوونه می شه . تاثیر اون جنه .
پروین : چکار باید کرد ؟
اختر : ستاره ، ستاره حرف بزن قربونت برم .
جن ظاهر شده و ناپدید می شود .
مجنون علی : خودشه ...
پروین : کی ؟
اختر : چرا دارین می لرزین ؟
مجنون علی : باید از کتاب دیگه م استفاده کنم . بدجایی گرفتار شدیم . طلسم داره همه جا رو تسخیر می کنه . نجنبیم مرگمون حتمیه .
مجنون علی زمین را می کند و کتابی را از دل خاک بیرون می آورد .
پروین : اون چیه ؟ کتاب ! به ما هم بگین چه خبره ...
اختر : زنگ بزنم به استاد ؟
مجنون علی : شدنی نیست .
اختر : تو با اونی ؟
مجنون علی : اون دنبال منه .
پروین : زنگ بزن تو هم .
اختر : داد نزن ، باشه .
پروین : زود باش . 10
اختر : این گوشی خاموشه .
پروین : روشنش کن .
اختر : روشن نمی شه ...
پروین : شارژش ...
اختر : پر بود بخدا .
مجنون علی : گفتم شدنی نیست . طلسم داره رو همه چیز اثر می ذاره . این دوستتون بیهوش شده . شایدم تموم کرده .
پروین : چی ؟
اختر : ستاره ...
پروین : ستاره ...
اختر : وای خدای من نه ...
پروین : ماهو ، اون جسد ماهو نیست ؟
اختر : خدا ...
مجنون علی : با داد و فریاد مشکلی حل ...
پروین : یه کاری بکن لامصب .
اختر : ستاره ، ماهو ، خدا .
مجنون علی : شما برین بیرون ، این با من کار داره .
پروین : کی ؟
مجنون علی : شمسی . اون جن و انسانه . تعجب کردین ؟ طبیعیه . اون حاصل آمیزش انسان با جن هست . اون کسی هست که خانواده اش رو
اهالی روستا به خاطر اینجور مسائل از ده بیرون کردن ، یعنی من از مردم روستا خواستم بیرونشون کنن ، حالا چطور تونسته با شما
رابطه داشته باشه خدا می دونه ...
صدای شمسی از پشت : یک عمر زحمت کشیدم تا تونستم استاد دانشگاه بشم . کاری با اینا نداشتم . دنبال تو و کتاب مخفی شده ت بودم . اینا
خودشون کار رو خراب کردن وگرنه من دوست نداشتم بلایی سرشون بیاد . حالا شما دخترا دوستتون رو بردارین و
برین بیرون این کاروانسرای خراب شده . من و مجنون علی با هم کار داریم .
جن ظاهر شده و ناپدید می شود .
اختر : استاد خورشیدی نبود ؟
مجنون علی : حالا می فهمم . این جن نر و ماده است .
پروین : چی هست ؟
مجنون علی : خورشیدی و شمسی یه نفرن .
اختر : تا حالا من عاشق جن بودم ؟ خدا .
مجنون علی : باید برین . اون دنبال این کتاب اومده ، من و اون باید رودررو بشیم .
پروین : می شه از کتاب بگین ماهو کجاست ؟
مجنون علی : فقط تو و این دوستت زنده موندین .
اختر : ستاره .
پروین : وای ستاره .
اختر : آینه بده .
پروین : بگیر جلو دهنش .
اختر : نه ، خدایا نه ، وای خدا .
صدای شمسی از پشت : من کاری با شماها نداشتم ، از طریق شماها مجنون علی رو باید وارد این موقعیت می کردم ، خودتون خریت کردین ،11
ستاره هم کم جنبه بود وا داد . حالا تا دیر نشده راهتون رو بگیرین و برین بیرون از خرابه ی من .
مجنون علی : خودت رو نشون بده . می دونی که راه از بین بردن تو توی دستهای منه . این کتاب برای همین نوشته شده . زود باش خودت رو
نشون بده جن ایکبیری .
جن ظاهر می شود .
شمسی : تو در حق ما خیلی بدی کردی .
مجنون علی : من خواستم آدمها رو از دست شما اجنه حفظ کنم .
شمسی : بگم اجداد تو و باقی اهالی گداده هم جن بودن چی داری بگی ؟
مجنون علی : گفتی اجدادمون ، ماها قبول کردیم آدم بشیم و شدیم . شما نخواستین و ...
شمسی : کشته شدیم ! توجیه خوبیه برا کشتن ماها . یه جن همیشه جن هست ، به شکل آدم یا جن . برای مرگ آماده ای ؟
مجنون علی : تو چی ؟
شمسی : تا سکته نکردین برین بیرون . برین دیگه . هی ، اختر ، کارم با این تموم بشه باز خورشیدی می شم و می آم سراغت ، هیشکی اندازه تو
نمی تونه عاشق من بشه .
پروین : اختر بریم .
اختر : این چی گفت ؟
شمسی : منتظرم بمون .
اختر : خدا ...
پروین : آقا مجنون علی کارش رو بساز تو رو خدا .
اختر : گفت اونم جنه ...
پروین : باور کردی ؟
اختر : تو چی ؟
پروین : فقط می دونم بمونیم منم جنی می شم ، جن می شم اصلا . بریم .
شمسی : تو دوست نداری جن باشی ؟ یا زن یه جن بشی ؟ این به خودت مربوطه . دوست ندارم رو اختر تاثیر بذاری . اون عاشق منه .
اختر : پروین این زنده می مونه ؟
مجنون علی : نه .
جن و مجنون علی با هم درگیر می شوند و هر دو می میرند .
پایان .
1397.01.23
آس اولدوز . آس اربایجان . ایری آنا .
12