درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

چریکه ...

خر که از پل گذشت

رفت 

خر است دیگر 

باید که برود

سوار ششلول بند نشسته بر خر مراد سیگار برگی بو کشید و با او رفت

گاوهای غرب وحشی را باید که در سالروز پیروزی

از قبرستان سرخپوست ها بگذراند !

اینسوی تر 

چریکه ای ماند و رویایی به یادگار مانده از پدران

پدران رقصان ساز سالدات های سبیل چخماق خرس هیکل ! 

چریکه ای

رقصنده در میان عوعوی سگان تازی !

او ماند

سنگ ماند 

افق ماند

و یک نگاه مات گم شده ی کم سو

که بجوید باید تا همیشه های نامعلوم در باد !

امروز را با کدامین دست رقصاننده در بادی سخت وزنده همسو خواهد شد ؟

در دیاری که دیروز از آن او نبود و اینک خاک اوست !

اینجا

زمین خالی است !

مردمان رقصنده در باد منتظر بادند

منتظر 

دست رقصاننده ی فردایند !

مردمان دیروز این شهر

امروز

خاک در دهان کشیده اند و جان به آسمان داده اند !

مردمان بادآورده اما 

به خوشی صدای سازی 

پای می کوبند بر خاک !

رد دستی بر ساز باقیست

سرخ تر از لاله های خون رنگ این خاک

رد دست آنکه نواخت و مرد

رد دست آنکه ماشه ای چکاند و ماند !

آنکه

باد هر کجا که وزد بادبادکیست در دستهایش

نور هر کجا که تابد آفتابگردان بی ریشه ی اوست 

چریکه 

زمین را 

نداشته ی همیشه عقده شده در جانش را

_ که خاک او دوردستها آنطرف تر بود

وطن نامید !

رقصندگان طناب بر دست 

بازیگران هر باد وزنده ای 

دستی دیگر می جویند

چون پدران جویای باد و دست و طناب

بهر رقص فردا و فرداها ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد