درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

هنر ...

پسرک دستانی داشت به تیزی دستان رامبراند 

بهتر نبود بدتر نبود 

به یک کلام خلاصه اش کنم 

هنرآفرین و هنرمند ! 

نقاشی میکرد 

خط مینوشت 

و گاهی مجسمه ای میساخت ! 

دیرگاهی بود ندیده بودمش 

نه سراغی داشتم از او 

و نه خبری از کارش ! 

یکی گفت میدانی فلانی کجاست ؟ 

کجاست گفتم  

داد پاسخم 

او که روزگاری نقش در عالم خیالش میکشید  

به زیبائی نقشهای دالی و ونگوگ 

نقش بر سنگ قبر میکشد اینک  

سنگ ؟ 

سنگ قبر ! 

و من هنر این سرزمین را دیدم جز به گورستان راهی ندارد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد