درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

شب بی ستاره ...

سویترین سویم سوی کوی عشق  

گر چه بیکسترینم آنجا !  

زیبائی را جویانم 

ـ گفتی زیبا ؟! 

آه !!! 

دردانه ای با سحرآمیز رقص افسونزای پر آتش ! 

خیالیست  

میدانم 

میدانم خوابیست

بی تعبیرتر از کابوس  

وهم انگیز  

لوس  

تنفرزا !!!

و من دیوانه ام 

دیوانه ای گریزان زین زشتی روزگارم  

آری 

گریزانم !  

از خویش نیز !!!

غم همدمم 

که 

دستی نیست شانه کند زلف پریشان پس خوابم را

یا  

مهربان خنده ای درهم شده با شوخیهایم  

هاهاها !!!

و نیست  

چشمی که نگاهش را پرستشی یابم و بنده او شوم به نیاز و تمنا !  

نیست 

آری نیست !!!

کورسوی چراغی نیست 

ظلمات شبست و سردی این زمستان بی برف و بارش ! 

یلدای بی فردا  

بی انتها 

خاموش و نازیبا  !!!

شب بی ستاره  

شب بی ستاره ها ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد