درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

بیرگون ...

قویماسالاردا    گورسه نه    ایشیمیز 

آی 

گونون    ایشیقین    قایتارانکیمین 

قاییداجاق   گویده کی    اولدوزومون   ایشیقی 

ساچیلا    یئرله ره 

ـ بیرگون ...

ده نیزین تویو ...

ده نیزی 

ده نیز قیراقیندا    اوینویاجاقلار 

دنیزلی   اوره گ   سولدوزبالالاری 

ته لوودان   حئیده رآباداکیمین   جوماخشامی    سه حه رده ن   تویدو 

ـ دنیزین   تویو ...

آخر هستی ...

نه رازی در میانه بود و نه رمزی در دلم 

فقط کمی گرفته دل بودم 

و تا حدی فکور 

گاهی از اعماق جهان همچو تیری می رسد از راه فکر نپخته ای 

و آدمی میماند که گره این کلاف سردرگم را با کدامین دندان نداشته اش باز کند 

باز هم باید بدهم فحشکی به این پیری 

من در خویش مانده و رانده از خویش  

به کجا رسیدن این افکار جور و ناجور را توطئه می کردم 

و در راهی که میرفتم نه با کسم کاری بود و نه از کسم یک آشنا سلامی 

راه 

راه 

راه 

تمامی من شده بود رفتن   

نمیدانم چرا چنین شد

اما شنیدم کسی در باد میگفت 

ـ آخر به او که ربطی نداشت راه رفتنهای بی هدف رهگذر 

خودش را گرفته  

آنکه در کنارش بود گفت  

شاید زنش مرده که ما را ندید 

ـ زنم کجا بود آخر ! 

و یکی داشت حرفهای آنها را دزدانه میشنید و در دل با خود گفتگوها داشت او 

طلسم روزگار را در من کارگر دیده بود این یک 

من در دلم گفتم 

بی آنکه چیزی در دلم گفته باشم 

این راه را پایانی نیست ؟ 

راه بود و قدمهای من و تنهایی من 

کاش با من کسی گفته بود در ازل حدیثی از انتها ...