درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

به خت یوخوسو ...

اونودمام   گوزله ری یین   خاطیره سین

گوزلویه جه م   بیرده   سه نین    گه لمه قی یین

نه   بیلیم

به لکه   اویاندی   یوخوسوندا    سه نی    گورموش    به خت    بوگون

نه   بیلیم

به لکه ده    بیرگون   گوره سه ن    

اوز      یوخو    گورموش    به خت    یوخوندا

سه نده   مه نی ... 

 

با باد ...

پاییز آمد

و من به دیروز تابستانم هنوز

ابرهای خسته و کوچی از نو

نه از خویشم کوچیده ام من

و نه خیال راهی شدنی دارم

که

در این مانداب مانا

مانده ام

به فردای خود چگونه گذر کنم از امروز ؟

کاش فصلها را می فهمیدم

کاش راهها را می پیمودم

چه کسی خواهدم گفت چگونه بگریزم از این نرفتن و ماندن که دلم مردن گرفته از سنگینی سکون

فریاد آورم از جان و نیست فریادم را جوابی

به کجای میباید گریزم ز تنهایی خویشم ؟

های

های

های باد گریزپای بی وطن

با من از دیگران بگوی ...

مولانا ...

الا ای شمس تبریزی

ترکانه برون شو

زان خلوتگاه عشرت

که در تبریز تو غوغاست

ز لاف بد نهادان پلید افکار

دمی با ما به سر کن

کز عطش مردیم و نگرفت

کسی دستی بسوی ما

آب زمزم آرزو کردیم و اینک

زمهریر پلیدیهاست

هدیه از روزگاران امروزمان ...