چشمانت را بسته ای
و
تمامی رویا میهمان خواب توست
و من در پس این دیوارهای فاصله ام
به حسرتی که نهایتش نیست
کاش
به خوابت سراغی از من نیز گرفته باشی
_ به آن لحظه مست
و
مرا هم میهمان دریای نگاهت کرده باشی
آخر ای محبوبه رویایی من
تمامی بودنم
به اوج این تنهایی ها
حسرتیست که یادگاری چشمان توست
_ بودن در تو
چه آرزوییست
چه آرزوییست این
و من میدانم
هیچ از آن رویا
نصیبی نبرده خاطره من
_ کاش چنین نبود ...