درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

سیندیرین زینجیری ...

دیوارلاری   ییخاقین   گه ره ک

که له فچه له ر    آچلسین    ال له رده ن

زینجیرله ر     باغلی    قیچدان

باغلی   قاپی    اولماسین    گه ره ک

شادلیقی    چاغیر

توتولو    اوره گ     داها   به سدی

آچیلی     گویله ر     بیزی    گوزله ییر

گئده ک    گه ره ک

وئرین   ال اله

سیندیرین    زینجیری ...

رهایی ...

رهایی عشق است

رهایی نهایت آزادی از اسارت است و زنجیر

پرواز را با رهاییم به آسمانها هدیه داده ام

کاش

از کران تا به کران این جهان تاریک

هیچ پایی به بندی نباشد گرفتار

و

سواران آزاد دشت

بی واهمه هجوم گلوله های سربی کور

بتازند تا اوج خدا

مرا آرزوییست

بشنو یارم 

و آمینش بگو از ته دل زلالت

پروردگارا زنجیری مگذار باشد بسته  به دستی خون گرفته از تنگی و سایش

که رهایی عشق است ...

 

زنجیر ...

شراب هم به آسمان پروازم نمی دهد که ماندنی ترین شب هجران است این شب تاریک

صدایی در باد نشنیدم به آشنایی و مهر که بر آمده از حنجره یاری باشد

نگاهی ندیدم به این شهر مردگان

بوی یاری نیست

از میان این هزاران همشکل آدمی نام

اندکی را دوست می داشتم و خواهم داشت به حرمت پاکی اندیشه های پر صلابتشان

چه زنجیر

چه طنابی که دستهای دوست را بی قلم کرده و ناتوان

تا ابد نخواهد ماند

صدایی پایی می آید با خستگی همراه

و من تنفرم زین زنجیرهاست ...