درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

کهکشان خاموش ...

خود را ندیدم به دریا

ساحل بود و افق بود و انتظار

عکس آسمان ندیدم در دل

موج بود و توفان بود و غرش

چه هنگامه ها دیدم

چه گستاخ اندیشه ها دیدم

چه سرسبز رویا

روح من

در فراسوی این آرامش محض

شلاق بود و زنجیرها پاره می کرد

بر کدامین راه بی مغرب سایه ها جویم

که خود آفتاب بودم

پر فروغ و شعله افروز

چون ابر اختر

کهکشان آتشم من

ـ خاموش اینک اما ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد