درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

کوله بار

چه دور بود نزدیکترین حسم

ـ چه دورست

و من بی هیچ احساسی تن به رفتن می دهم

ـ می روم براهی که دیرگاهیست بدان رهسپارم بی هیچ احساسی

شاید در پس همه راهها هنوز احساس نمرده باشد

نمی دانم

می روم بی هیچ احساسی

براهی که می دانم مرگی در کمین نشسته بودن را

ـ این همیشه بن بست

کوله بار بودنم کو ؟؟؟

خلاصه ای از متن قاراپاپاق ائلیم ...

خلاصه ای از متن قاراپاپاق ائلیم ...

نویسنده : علی قبچاق ...

ایل بزچلو که بعد از شکل گیری حکومت صفوی ها از مناطق مرکزی ایران ( اطراف اراک و همدان ) جهت حراست و نگاهبانی سرزمینهای  شمال غربی که با گرجستان ، روسها و عثمانی ها همسایه بوده به آن مناطق رفته است اکنون در این مناطق با آرامش زندگی می کند . عباس میرزا ولیعهد وقت توجه خاصی به ایلات شمال دارد و این ایلات بعنوان بازوهای قدرتمند ایران جهت هرگونه دفاعی بکار می روند . میرزامحسن تبریزی یکی از فعالان سیاسی پایتخت است که با قدرت گرفتن روزافزون درباریان  وابسته به انگلیس ، روس و فرانسه مخالفت می کند ، عباس میرزا که از تفکرات او خوشش می آید جهت در امان ماندن جان میرزامحسن  ایشان را به شمال و کنار بزچلوها تبعید کرده است . نقی خان و برادربزرگش پاشاخان که فرزندان یارالی خان که خان بزرگ بزچلوها بوده و اخیرا فوت کرده است  اکنون جداگانه هرکدام قسمتی از ایل را سرپرستی می کنند ، پاشاخان در داخل روستا و نقی خان در اوبا .

داستان از جایی شروع می شود که تعداد ده نفر از جوانهای ایل از غیبت نقی خان که جهت دیداری با پاشاخان از اوبا خارج شده و بروستا رفته است استفاده کرده و برای وقت گذرانی از سرحد گذشته و به گرجستان می روند . نقی خان که با پاشاخان حرفش شده است به اوبا برمی گردد و متوجه غیبت جوانها می شود ، علی پسر میرحبیب از ریش سفیدهای ایل می باشد که از رفتن با جوانها خودداری کرده است و همه می دانند که او نفوذ خاصی روی جوانها دارد ، نقی خان با فراخواندن او می خواهد از محل رفتن جوانها آگاه شود ولی علی چیزی نمی گوید ولی با وساطت میرزاابراهیم  و دائیش آقاضیا که حکم مشاور نقی خان را دارد قرار می شود علی و نقی خان جهت کمک به جوانها و پیدا کردنشان با همدیگر  راهی شمال شوند ،  قبل از حرکت نقی خان و علی جوانها که در گرجستان با گرجی ها درگیر شده و از دستشان دررفته اند به اوبا برمی گردند ، نقی خان که از دستشان عصبانیست دستور میدهد که همه جوانها باید تا دوماه آینده که ماه رمضان شروع می شود ازدواج کنند .

ازدواجهای جوانان شروع می شود .

پهلوانی دوره گرد با دخترش به اوبا آمده اند ، سیدحسن با پهلوان صحبت کرده و دخترش را برای پسرش صابر خواستگاری میکند ، در شب ازدواج صابر ، پهلوان و عروس ناپدید می شوند ، با پیگیریها متوجه می شوند که میرزامحسن در کلبه اش کشته شده است و پهلوان و دخترش فرار کرده اند ،،،،، علی و تعدادی از جوانها از یک طرف و آیتک برادرزاده نقی خان از طرف دیگر برای یافتن پهلوان حرکت می کنند ، علی و افرادش بعد از درگیری و کشتن پهلوان دخترش را به ایل برمی گردانند ، آیتک که دست خالی برگشته است عصبانیست و میخواهد دختر پهلوان  را بکشد که نقی خان اجازه نمی دهد  ، نقی خان چون نمی تواند از دختر پهلوان  حرف بکشد او را بدست المیرا خواهرزاده اش می دهد تا او را به چادری دیگر ببرد ، ولی او از فرصتی استفاده کرده و فرار می کند که المیرا با اسب علی که خاطرخواه اوست دختر پهلوان را تعقیب کرده و می گیرد ، علی خوشحال است که المیرا اسب او را سوار شده است ولی  آیتک  هم که عاشق المیراست از اینکار ناراحت است . صابر با دیدن دختر پهلوان که توجهی به او ندارد قاطی می کند و دیوانه می شود .

با تجسسهای انجام شده و آمدن افرادی از طرف عباس میرزا  و همچنین اتفاقاتی دیگر که از طرف ارامنه انجام می شود معلوم میشود که قرارست اتفاقاتی روی دهد و برای همین خاطر درباریان وابسته میرزامحسن را از سر راه برداشته اند چون او  از نیات آنها با خبر بوده است ،،،  ایل خود را برای حوادث نامعلوم آینده آماده می کند .                                                       1

با شروع جنگ ایرن و روس بزچلوها و ایلات شمال با رشادتهایشان پیروزی هایی را نصیب ایران می کنند . از طرفی دیگر جنگ روس و عثمانی خاتمه یافته و پاسکوویچ فرمانده مشهور روسها به این منطقه می آید و جای فرمانده شکست خورده را می گیرد . فرمانده جدید با توان بالای هوشی و همچنین با در نظر گرفتن تمامی موارد و شناخت نقاط ضعف ایرانیان و پیدا کردن خانهایی که مشکلاتی با دربار دارند و همچنین با کمک درباریان وابسته به روس از یک طرف شروع به تفرقه اندازی بین ایلات درگیر جنگ کرده و از طرفی دیگر از آمدن قوای کمکی از دیگر نقاط ایران و به کمک همان درباریان باعث می شود که در مرحله تازه ای از جنگ یواش یواش نیروهای ایرانی کنترل اوضاع را از دست داده و درگیری بین خانها افزایش  یابد ، با  جداشدن تعدادی از خانها از قوای ایران و پیوستنشان به قوای روسی پیروزیها تبدیل به شکست می شود ، در آخرین نبرد  عباس میرزا که از قبل با نقی خان هماهنگ شده است توسط نیروهای تحت امر او از مهلکه جان بدر برده ولی ایران شکست می خورد .

خانوم ننه مادر نقی خان با زنان ایل از یک طرف و میرزاابراهیم با سخنرانی هایش که در شروع ماه رمضان انجام می دهد از طرف دیگر ایل را که از غم شکست بی رمق شده است سرپا نگه می دارند ، جوانها روزها با بی حوصلگی روز را به پایان آورده و شبها به اردوهای روسی شبیخون می زنند ، با الحاق سرزمینهای شمالی به امپراطوری روسیه نقی خان  که از شرایط پیش آمده ناراضی است  به همراه آقاضیا برای ملاقاتی با عباس میرزا راهی تبریز می شوند تا کسب تکلیف کنند  ، در بازگشت و هنگام عبور از آراز تعقیب می شوند و که با درگیری پیش آمده چون یکی از اسبهایشان را از دست داده اند ، نقی خان آقاضیا را راهی  کرده و خود گرفتار می شود ،،،، آقا ضیا که به ایل برمی گردد با مشورت میرزاابراهیم جوانها را برداشته و در اطراف اردوهای روسی کمین می کند تا محل نقی خان را پیدا کند ،،، عاقبت زمانی که نقی خان را از اردویی خارج کرده و به مرکز می برند در دره ای افراد ایل با حمله به آنها نقی خان را نجات داده و به ایل برمی گردند .

در یکی از روزهای بی انتهای بلاتکلیفی جوانها با شنیدن آواز آشیق که برایشان حماسه می خواند با روسها درگیر می شوند که آشیق دستگیر شده و تبعید می شود .

فرمانده روس که در زمان جنگ رشادتهای ایل به فرماندهی نقی خان را دیده است از پاشاخان که اکنون افسر قشون روس شده است  می خواهد که نقی خان را هم وادار به قبولی خدمت به روسها کند ، نقی خان و افراد ایل که زندگی آزادانه را از دست داده اند تصمیم می گیرند به بهانه تغییر مرتع از اوبا خارج شده و بطرف سرحدات جدید حرکت کنند ،،، خانوم ننه برای اینکه  پاشاخان را فریب دهد تا با کمک او روسها را از تعقیب ایل بازدارد از رفتن با ایل خودداری کرده و با المیرا به روستا و به خانه پاشاخان می رود .

ایل شبانه و با سرعت از اوبا خارج شده و برای گذشتن از آراز و رفتن به تبریز به طرف آراز حرکت می کند ،،، پاشاخان  که میخواهد ترتیب ملاقاتی بین نقی خان و فرمانده روسها را بدهد متوجه کوچ ایل به داخل ایران شده و می خواهد آنها را از این کار بازدارد  ولی با اصرار مادرش روسها را گمراه می کند تا نقی خان را تعقیب نکنند ، فرمانده روسها که متوجه عدم صداقت پاشاخان شده است هنگام شکار و بدست قادر خان پاشاخان را به قتل می رساند و افرادش را به فرماندهی قادر خان به  تعقیب نقی خان و ایل می فرستد ، ایل  نمیتواند از آراز با احشام و زن و بچه ها بگذرد ناچارا به طرف خاک عثمانی حرکت می کند ، در مسیر  و قبل از آراز درگیریهایی بین افراد قادرخان و باقیمانده ایل  روی میدهد ولی قادرخان با دیدن میرزاابراهیم بعنوان بزرگی از ایل که قبلا از آراز گذشته  و در آنسو چادر زده  مجاب می شود که ایل از آراز گذشته است و با افرادش بازمیگردند ،،،،،،،،،،،  عاقبت ایل وارد خاک عثمانی می شود .                                                                                                   2

عثمانی با روسها درگیر جنگی تازه شده است و نقی خان و ایل هم در آن جنگ شرکت می کنند و روسها را شکست می دهند ، بعد از جنگ با اصراری که نقی خان برای بازگشت به ایران دارد علیرغم اصرار فرماندهان قشون عثمانی مبنی بر ماندن بزچلوها در آنجا ایل که حالا قاراپاپاقها نامیده می شوند به طرف ایران حرکت کرده و وارد ایرن می شود .

علی بعد از ورود ایل به ایران حالا که خیالش از بابت آنها راحت شده است  برای برگرداندن المیرا به صورت ناشناس به روستای پاشاخان برگشته و با کمک آشیق که از تبعید برگشته است او را فراری می دهد ، آیتک به تعقیب آنها پرداخته و کنار آراز به آنها می رسد ولی قبل از اینکه بخواهد علی را از بین ببرد با شنیدن این مساله که پدرش پاشاخان بدست قادرخان و بدستور فرمانده روسها کشته شده و خانوم ننه قبل از مرگ آنرا به المیرا گفته بوده با حالتی نیمه جنون گرفته آنها را به حال خود

می گذارد .

علی و المیرا  پرسان پرسان از عقب ایل که در حال حرکت بطرف اورمو و از آنجا به طرف سولدوز می باشد حرکت کرده و قبل از ایل به آنجا رسیده و به پیشواز ایل می روند .

ایل در سولدوز مستقر شده است .

متن اصلی در 61 صفحه نوشته شده و آماده می باشد .

کیم ؟؟؟

گونش یاتمیشدی

ـ داغلار  اوجا اوجا اوجا اوجا اوجا اوجا اوجا

گویده نه اولدوز   نه ده    بیر   قوش  کی  اوچا

ـ سه سده   یوخ   سه میرده   یوخ یوخ یوخ

یولا باخدیم

نه  دومان  نه  دومان   نه دومان

ـ قیشدا  بوجور  پیس   اولاری میش ؟؟؟؟

نه بیلیم

اوره ییم   دولدی   که ده رله    غه مله    زهه رله

یول  گوره ن   گورسه نه جه کدیر   ؟؟؟

ـ سوروشدوم   اوز   اوزومه

نه بیلیم

سون   نه فه سیمده   هارایی   چه کدی   جانیم

ئله بیر   ته کجه  قالیم   مه ن    بئله بیر    چولده   دوماندا ؟؟؟دوماندا ؟؟؟ دوماندا ؟؟؟

سه سیمه   سه س    وئریب   او    داغداکی داغلار

گونه شی    کیم   اویادار    کیم   اویادار    کیم    اویادار ...