درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

کوپه ...

بعضیا ماشیناشون رو بازن

ما کفشامون !
کوپه !!!
گفتم ریگی نباشه تو کفشام !
از اینور !
از اونور
ریگ کفشای این و اونو جمع کردم نشونشون بدم !
شد برام کلکسیون
حالا دیگه پر ریگ ترین کفشهای عالم تو پاهای منه !!!

حه سره ت ...

گئدیر  جان  اوزاق  یئرله ره

سه ن  گئده نده

قالیر  حه سره ت

نه  پیس  گئدیش

نه اوزوجو  گه لیش ...

مهتاب ..

تاریک روشن جانت
زیر نور مهتاب آن شب غمگین

با قدمهایی که صدا را تفسیر می کرد بر سنگفرش ها

رفتنت

غروب قلبم

پرواز رویاها بود این خواب بی تو   ...