فیلمنامه : تمرینهای مدرسه ما .
1 . خارجی . خیابان جلوی ساختمان دادگستری . روز .
زیبا دلدار _ دختری بیست و چهار ساله _ و شهرام سودمند _ پسری بیست و شش ساله _ عرض خیابان را بدون توجه به رفت و آمد پرترافیک طی میکنند .
ماشینها حین عبور بوق می زنند .
صدای فحش یک راننده روی صورت خندان شهرام .
چهره عصبانی زیبا .
کنار پیاده رو و جلوی ساختمان دادگستری شهرام جلو زیبا میپیچد و اجازه نمی دهد جلوتر برود .
زیبا ما حرفامونو زدیم ، نزدیم ؟
شهرام قانع نشدم ، همینجا بهت میگم که اونجا نگی نگفتی ، من طلاقت نمیدم .
زیبا تلاشمو میکنم .
شهرام نخوام هیشکی نمیتونه سند جدائیتو صادر کنه .
زیبا دلت خوشه تو .
شهرام قانون میگه .
زیبا هیچوقت نمیتونی ببینی با تو رفتم زیر یک سقف .
شهرام خیلیا عمرشون کفاف نمیده خیلی چیزا رو ببینن .
زیبا حرف حساب تو چیه آخه ؟
شهرام تکرار کنم ؟
زیبا اون نمیده ، بابام پول مفت نمیده دست تو ، میفهمی ؟ میگه بمیره هم یه قرون نمیدم بهش ، من که گفته م خودم
پولائی رو که برا من خرج کردی بعدا جور میکنم میدم ، نگفتم شهرام خان ؟
شهرام من پولامو نسیه خرج نکردم که قسطی بگیرم ، ببین زیبا منم میدونم تو برای من زن خونه نمیشی ، اما دوست دارم
بفهمی ، داروندار من بخاطر عروسی با تو هپلی هوپو شده ...
زیبا همچین میگه داروندارم هر کی ندونه فکر میکنه بخاطر من بانکش ورشکسته شده !
شهرام هرچی ، من تا پولامو نگیرم طلاقت نمیدم ، حرف اول و آخر ...
زیبا شهرام من قاطی کنم خر میشم و دست به هر کاری میزنم ها !
شهرام مردی میام سرقبرت ، نمردی میام بیمارستان عیادتت ، کمپوت دوست داری یا موز ؟
زیبا بخاطر توی نمک نشناس من از جونم نمیگذرم بدبخت ...
موبایل زیبا زنگ میزند .
شهرام اگه باباته بگو با پول بیاد ...
زیبا رد تماس می کند . زنگ دوباره موبایل . زیبا زیر نگاه سنگین شهرام بناچار جواب میدهد .
زیبا سلام ثریا ، خوبی ؟ چه عجب ؟ جان ، یه خبر ، خب ، ازدواج ..................
چهره داغان شده زیبا .
صدای گاوهائی که در پشت وانتی حمل می شوند . 1
تیتراژ .
2 . خارجی . خیابانهای مختلف . شب .
آمبولانسی آژیرکشان خیابانها را با سرعت طی می کند .
3 . ادامه . حیاط بیمارستانی بزرگ .
آمبولانس وارد حیاط می شود .
4 . ادامه . داخلی . راهرو بیمارستان .
زیبا روی تخت روان دراز کشیده است و چند پرستار او را می برند .
صولت _ مردی پنجاه ساله _ پدر زیبا نگران از پی آنها روان است .
تخت را وارد اتاق عمل می کنند .
پدر کنار درب اتاق عمل دست روی قلب خود می گذارد و می افتد .
هیاهوی راهرو بیمارستان به اوج می رسد .
دیزالو به :
5 . داخلی . اتاق زیبا در بیمارستان . روز .
زیبا روی تخت دراز کشیده است .
ناهید _ زنی چهل و چهار ساله _ مادر زیبا با لباس سیاه و در حالیکه ثریا _ دختری بیست و سه ساله _ دوست زیبا کمکش می کند وارد اتاق می شوند .
زیبا با دیدن آنها لبخند می زند .
زیبا مامان من هنوز که نمردم سیاهمو پوشیدی ؟ ! ثریا خانوم فکر کردی با یه خودکشی ناقص میمیرم رفتی خودتو
عزاپوش کردی ؟ ( با ثریا روبوسی که می کند بیخ گوشش ) بگو خبرت دروغ بود ...
ثریا کاش دستم میشکست و زنگ نمیزدم ...
زیبا آبغوره نگیر بابا ، میبینی که من صد تا جون دارم ، مامان کو بابا ؟ هنوز باهام قهره نمیاد ملاقاتم ؟
مادر گریه می کند و آرام روی صندلی می نشیند .
ثریا زیبا ، زیبا ...
ثریا خودش را توی آغوش زیبا می اندازد .
زیبا عزیز شدم ؟ ( آرام و درگوشی ) نگفتی از بهرام چه خبر ؟ میدونه خودکشی کردم ؟
ثریا ناباورانه خود را کنار می کشد .
مادر زیبای من مامان قربونت بره ، تو که خودکشی کردی ، این چند وقت کما بودی ، بابات که تو رو آورد بیمارستان ...
مادر گریه می کند .
زیبا لبخند می زند .
زیبا باز که اشکات ولو شدن رو صورتت مامانی ، قربونت برم من که چیزیم نیست ، میبینی که خوب خوبم مامان من ، زنگ
بزن بابا بیاد ، دلم براش یه ذره شده ...
گریه مادر شدیدتر می شود . 2
ثریا با چشمان گریان و داغان شده خود را از اتاق بیرون می اندازد .
مادر زیبا ، بابات ،،،،،،،،،،،،،،،،،،، بابات همون روز سکته کرد و .........
گریه اجازه نمیدهد مادر حرفش را تمام کند .
زیبا منگ مادر را نگاه می کند .
زیبا از حال می رود .
6 . خارجی . محوطه جلوی منزل پدر زیبا . روز .
زیبا با همان قیافه منگ از ماشین پیاده می شود .
مادر از ماشین پیاده می شود و بطرف زیبا می رود .
زیبا پارچه های تسلیت مشکی روی دیوار خانه را نگاه می کند .
زیبا در آغوش مادر از حال می رود .
7 . خارجی . مزار . روز .
زیبا خود را روی قبر پدرش انداخته و گریه می کند .
مادر و ثریا گریه کنان کنار قبر نشسته اند .
8 . خارجی . منزل پدر زیبا . شب .
چراغهای اندکی در خانه بزرگ پدر زیبا روشن است .
9 . ادامه . داخلی . پذیرائی .
زیبا روی مبل نشسته و به فکر فرورفته است .
مادر با کمک پرستارشان زلیخا _ زنی پنجاه ساله _ به طرف اتاق خود برده می شود .
زیبا پرستار و مادر را نگاه می کند .
10 . داخلی . اتاق کودکیهای زیبا . گذشته .
پرستار برای زیبای کودک داستان می گوید .
پرستار پسره کفش رو پای هر دختری میکرد تو پاش نمیرفت که نمی رفت ، آخرش ناامید شد ، دلش گرفت ، گریه کرد برا
دختری که گم شده بود ، اون شبی که با دختره تو تالار قصر رقصیده بود هر لحظه جلو چشمش بود ، یه روزی ...
پرستار سرش را از روی کتاب می گیرد و نگاه می کند .
زیبا به خواب رفته است .
11 . داخلی . پذیرائی . حال .
زیبا روی مبل به خواب رفته است . 3
پرستار پتوئی را روی زیبا می اندازد .
پرستار دور می شود .
زیبا چشمانش را باز می کند .
زیبا مونس جان برام قصه میگی ؟
پرستار برمی گردد و لبخندی میزند .
پرستار فکر کردم خوابی .
زیبا قرصامو میدی ؟ دوست دارم یه قصه بگی برام ...
پرستار برای آوردن قرص دور می شود .
پرستار به زیبا آب و قرص میدهد .
پرستار کنار مبل مینشیند .
پرستار قصه می گوید .
12 . همانجا . روز .
زیبا با تلفن صحبت می کند .
زیبا ببین ثری تو میری و به بهرام میگی من به خاطر اون خودکشی کردم ، شنیدی که ؟ نامزد دارم که دارم ، من از شهرام
جدا میشم ، بخدا نری نه من نه تو .
زیبا گوشی را می گذارد و چشمانش را می بندد .
13 . خارجی . خیابان . روز .
یک گروه فیلمبرداری در خیابالن مستقرند .
مردم به تماشا ایستاده اند .
ثریا خود را به گروه نزدیکتر می کند .
بهرام بلندگو در دست گوشه ای ایستاده است .
ثریا به طرفش می رود .
بهرام ثریا را می بیند و می خواهد دور شود .
ثریا خودش را به بهرام می رساند و او را از پشت صدا می زند .
بهرام برمی گردد و با ثریا صحبت می کند .
نغمه _ دختری بیست و شش ساله _ نامزد بهرام و بازیگر گروه دارد آنها را نگاه می کند .
بهرام با عصبانیت از ثریا جدا می شود و میرود .
نغمه بطرف بهرام می رود .
ثریا ناامید براه می افتد .
14 . خارجی . خیابانهای مختلف . روز .
ثریا با ماشین زیبا رانندگی می کند و زیبا کنارش نشسته است . 4
چراغ راهنمائی قرمز می شود .
ثریا می خواهد سریعتر عبور کند .
ثریا سرش داد می زند و جلو حرکت ثریا را می گیرد و چراغ را نشان می دهد .
15 . ادامه . خارجی . بالای کوه .
زیبا روی تخته سنگی نشسه و به افق زل زده است .
ثریا آنطرفتر نشسته و با عینکش بازی می کند .
زیبا خودش گفت نمی آد .
ثریا گفت نمی آم ، آره .
زیبا کاش اون روز زنگ نمیزدی .
ثریا میدونی زیبا ، من ، من ، من اگه زنگ زدم ، میخواستم ، میخواستم بدونی بهرام ، ببین ، من میخواستم تو بدونی بهرام
چه گهی خورده ، می خواستم از شهرام جدا نشی ...
زیبا تو که میدونستی من از لج بهرام قبول کردم با شهرام نامزد شم .
ثریا بهرام رفته زن گرفته زیبا ...
زیبا بلند می شود و سنگی را برمیدارد و به پایین می اندازد .
زیبا گفتی نامزد کرده .
ثریا چه فرقی میکنه ، حالا نامزد ، تو نباید از شهرام جدا بشی ، حرف من اینه ...
زیبا شهرام ، شهرام سودمند ،،، ثری اون کسی نیست که من بتونم یه عمر زنش بشم .
ثریا آخه چرا ؟ مگه بدتر از بهرامه ؟
زیبا اون به خاطر مال و منال خونواده م با من نامزد شد ، منم به خاطر ترسوندن بهرام ، میخواستم یه حس حسادت بهش
دست بده ، بابام فکر میکرد من و شهرام عاشق همیم ، طفلک وقتی فهمید هپ گرفت ، وقتی شهرام گفت
خرجائی رو که برا من کرده باید بهش بدیم دیوونه شد ، باورش نمیشد ، پسره بی چشم و رو ، حالا تو بگو من
باید باهاش به هم نزنم ...
ثریا ببین ، اون ناراحت شده که اینجوری گفته ، اگه ادامه بدین حتم دارم درست میشه ، در ثانی تو که نمی خوای
زندگیتو خراب کنی ؟
زیبا من تحمل اون ، ثری ول کن دیگه ، اومدیم اینجا مثلا دلمون وا بشه ، اه ...
ثریا به مامانت رحم کن ، میخوای اونم دق کنه ؟
زیبا اگه از شر شهرام راحت شم ، که بالاخره میشم ، دختر خوبی براش میشم .
ثریا پس تصمیمت جدیه ؟ بهرام گفت میمردی هم سر خاکت نمی اومد .
زیبا از ثریا دور می شود .
زیبا ثری بالاخره یکی تو این شهر گنده پیدا نشد باهات دوست بشه ؟ یک دو ماع .
ثریا زیبا را بروبر نگاه می کند .
16 . ادامه . خیابان .
زیبا و ثریا داخل ماشین در اتوبان حرکت می کنند .
زیبا در فکر فرورفته است . 5
17 . ادامه . منزل پدری زیبا . شب .
زیبا در اتاقش تلویزیون تماشا می کند .
مجری هر آنچه برای شما مهم است خواستنیست ، بخواهید تا بیابید ، بی کوشش نمی توان ارزش خواسته ها را فهمید ...
18 . ادامه .
زیبا عکس بهرام را بغل کرده و خوابیده است .
19 . خارجی . خیابان . روز .
ثریا با گوشی موبایلش شماره ای را مرتب و پشت سرهم می گیرد .
ثریا پاشو دیگه لنگ ظهره دختر ،،، ای بابا ،،، اه ،،،، الو ، چه عجب ، خانوم ساعت دوازدهه ها ، چی ؟ باشه اومدم ...
20 . ادامه . آشپزخانه منزل زیبا .
زیبا با میلی صبحانه می خورد .
ثریا زیبا را نگاه می کند .
زیبا برا خودت چائی بریز ، برا منم .
ثریا این ناهاره یا صبحونه ست ؟ مامانت خوبه ؟
زیبا مونس جان پیششه .
ثریا غصه ی تو داغونش کرده ، طفلکی .
زیبا من چیزیم نیست ، اونم خوب میشه ، مونس جان که هست خیالم راحته .
ثریا مسعود گفت سلام برسونم .
زیبا مسعود ؟!
ثریا مسعود یکتا ، گفت بهت بگم دادسرام آشنا داره ، زیبا شهرام پسر بدی هم نیست ها ، میگم حالا که بهرام نامزد کرده و
به فکر تو نیست ...
زیبا حرفای مامانمو حفظم ثری ، گفتی مسعود دادسرا آشنا داره ؟
ثریا اوهوم ، من که میگم شهرام طلاقت نمیده .
زیبا وکیلمون دارائی های بابا رو به اسمم کرده ، پولی رو که میخواد بهش میدم و از دستش راحت میشم .
ثریا بریم دانشکده ؟ تسویه حسابت مونده ها .
زیبا دیگه نمیرسیم ، دیره ، مسعود هنوز دانشکده کار میکنه ؟
ثریا خوش بحالش استخدامش کردن ، عصرام تو دفتر فیلمسازی کار می کنه .
زیبا فردا من نرسم با مسعود تسویه رو تمومش می کنی ؟
ثریا میشه مگه ؟
زیبا مسعود بخواد میتونه ، مثل تو دست وپاچلفتی نیست ، ببین یک دو ماع .
21 . خارجی . جلوی ساختمان دادسرا . روز .
زیبا چکی را به شهرام می دهد . 6
زیبا بابا اگه زنده بود هزار سال دیگه هم اینو بهت نمیداد .
شهرام آره خدابیامرز آدم کنسی بود ، من خرجم خیلی بالا رفت ، نمیخواست جبران کنه .
زیبا بی چشم و روئی هم حدی داره آقا پسر ، تو که داروندارت ( اشاره به پرایدی میکند ) از اونه ...
شهرام تو نمی خوای بریم اون تو ( به دادسرا اشاره می کند ) امضا بدم برا یادگاری خدمت مبارکتون ؟
زیبا با عصبانیت به طرف ساختمان دادسرا حرکت می کند .
شهرام لبخندزنان از پشت سر زیبا حرکت می کند .
22 . همانجا . لحظاتی دیگر .
زیبا خوشحال از دادسرا خارج می شود .
23 . ادامه . اتوبانی بزرگ .
زیبا سوار بر ماشین پژوی خود بسرعت و با قیافه ای راضی رانندگی می کند .
گوشی موبایلش را برمیدارد و زنگ می زند .
زیبا ثریا تموم شد ، رها شدم ، آره خب امضا کرد و خلاص ، حالا میتونم برم سراغ بهرام ، خر خودتی ، بیا پاتوق ، ثری
یک دو ماع .
24 . داخلی . اتاق زیبا . شب .
زیبا روی تختخواب خود دراز کشیده است ، یک سی دی را از بین سی دیهای مختلف انتخاب می کند و در لب تاب قرار میدهد .
فیلم روی لب تاب نشان داده می شود ، در تیتراژ فیلم نوشته شده است : صحنه های عاشقانه : مونتاژ بهرام آشنا .
تصاویر مختلفی از صحنه های عاشقانه فیلمهای سینمائی .
زیبا لب تاب را بغل می گیرد و گریه می کند .
پرستار با یک لیوان آب میوه وارد اتاق می شود .
زیبا توجهی ندارد .
پرستار سینی را روی میز آرایش می گذارد و بطرف زیبا می رود و سرش را نوازش می کند .
25 . همانجا . روز .
پرستار در اتاق تنهاست و آنجا را مرتب می کند ، عکسهای پاره شده شهرام را جمع می کند .
عکس قاب گرفته بهرام زیر متکای زیبا نظرش را جلب می کند ، عکس را برمیدارد و نگاه می کند .
زیبا وارد اتاق می شود ، به پرستار و عکس زل می زند .
پرستار بانونسرین یادته ؟ همون زن که فال میگرفت ، چرا نمیری پیشش ؟
زیبا فایده ای هم داره ؟
پرستار دست کمش اینه که میفهمی نمیشه .
زیبا پرستار را نگاه می کند .
زیبا نه ، اینریختی باشم بهتره ، امید خالی بهتر از ناامیدیه . 7
مادرزیبا دم در ظاهر می شود .
پرستار عکس را زیر متکا میگذارد .
مادر و زیبا همدیگر را نگاه می کنند .
پرستار سرش را زیر انداخته است .
26 . خارجی . محوطه جلوئی خانه بهرام . روز .
زیبا داخل اتومبیلش نشسته و خانه بهرام را زیر نظر گرفته است .
بهرام و نامزدش نغمه از خانه خارج می شوند .
زیبا عینکش را به چشم می زند .
نغمه دست بهرام را می گیرد و با او قدم زنان دور می شود .
زیبا عینک را برمی دارد .
چشمان اشک آلود زیبا که به جائی خیره شده است .
27 . داخلی . منزل پدری زیبا . ادامه .
پرستار آدرسی را روی کاغذ می نویسد .
زیبا آدرس را می گیرد و بطرف درب خروجی براه می افتد .
مادر از اتاقش خارج می شود .
مادر زیبا دخترم ، نکن این کارا رو با خودت ، نرو دنبال این کارا ، آخر عاقبت خوبی نداره دخترم .
زیبا مادر را می بوسد و از درب بیرون می رود .
28 . داخلی . خانه بانونسرین رمال . روز .
زیبا و تعداد زیادی در سالن انتظار نشسته اند .
دو زن از اتاقی خارج می شوند و بطرف خروجی می روند .
منشی به زیبا اشاره می کند برود داخل اتاق .
29 . داخلی . کافی شاپ . روز .
ثریا و مسعود دور میزی نشسته اند .
مسعود ساعتش را نشان ثریا می دهد .
ثریا شانه بالا می اندازد و بطرف ورودی نگاه می کند .
مسعود کلافه به صندلی تکیه می دهد و چشمانش را می بندد .
لبخندی بر روی لبهای ثریا نقش می بندد و بطرف ورودی دست تکان می دهد .
زیبا از درب ورودی وارد می شود و به طرف آنها می رود .
مسعود در صندلی جابجا می شود و زیبا را نگاه می کند . 8
زیبا روی صندلی و کنار ثریا می نشیند .
زیبا خوبی مسعود ؟
مسعود انگار شما بهترین ؟
ثریا شنگولی ؟
مسعود شنگولی ، منگولی ، باغ انگوری ...
زیبا بچه ها من میخوام کارائی بکنم و شما دو تا هم باید بهم کمک کنین .
مسعود از صندلی بلند می شود و تعظیم می کند .
مسعود در خدمت گذاری حاضرم سرور .
ثریا خبریه ؟
زیبا راستی مسعود بابت سفارشت ممنون ، اگه نبودی دادگاه دست کم چهار پنج ماهی طولش میداد .
مسعود تعظیم می کند .
ثریا پسرعموی گردن کلفت اینجاها بدر میخوره .
مسعود دم کلفت داریم بدو بیا ...
ثریا مسعود را می گیرد و مینشاند .
ثریا مسعود ...
مسعود دمش زشته یا کلفتش ؟
شلیک خنده زیبا .
ثریا ای بابا ...
مسعود ای بابا چیه ؟ نگفتی برا چی چیت لازم شدیم زیباجون ...
زیبا صمیمی نشو ، من زیباجون بهرامم . یک دو ماع .
مسعود اوف .
ثریا مسعود تو که میگفتی بی خیال زیبا شدی ؟
زیبا ثری اذیتش نکن ، مسعود هیچوقت طالب من نبوده و نیست ، تو دانشکده همه میدونستن من و بهرام ...
ثریا با این همه خیلیا به خاطر خوشگلیت و موقعیتت چششون دنبالت بود .
زیبا ناراضی ثریا را نگاه می کند .
مسعود زیبا راست میگه ، من هیچوقت طالبش نبودم ثری ، خب چکار باید بکنیم فرمانده ؟
زیبا اگه میدونستم خودم دست بکار میشدم با هوش ، هدف مشخصه ، بدست آوردن بهرام ، اینجوری نگام نکنین ،
بانونسرین ، رماله ، گفت میتونم بدستش بیارم ، راه رسیدن به هدف مشخص نیست .
سکوت .
مسعود بتونم هستم .
ثریا مسعود باشه منم هستم .
مسعود مسعود اینجا ، مسعود آنجا ، مسعود همه جا ،،، من متعلق به همه ام ، همه ، باور کنید ...
ثریا تو گه میخوری متعلق به همه باشی .
زیبا ماع ...
مسعود زیباجون بنده از طرف این نافهم از شما سرور بزرگ معذرت میخوام .
مسعود از جایش بلند می شود و تعظیم می کند .
ثریا لوس نشو بشین . 9
مسعود می نشیند .
زیبا ببینین من دو یا نهایتا سه ماه وقت دارم بهرام رو دوباره مال خودم بکنم ، اون باید از نامزدش جدا بشه و برگرده
طرف خودم ، هر آسی دارین رو کنین ، من نمی خوام گوشه اتاق بشینم و کز کنم ، رماله گفت باید وارد گود
بشم ، هستین ؟
ثریا و مسعود همدیگر را نگاه می کنند .
زیبا ببینم مسعود یادته تو دانشکده که بودیم میگفتی کارگردانائی هستن نقش فروشی میکنن ...
مسعود میخوای آرتیست شی ؟
زیبا آره میخوام برم تو خط آرتیست بازی ، یک دو ماع .
ثریا که چی بشه ؟
زیبا الاغ سال دیگه همین موقع بهرام خان آشنا برا بازی کردنم تو فیلماش می افته دنبال من .
مسعود اون که هنوز کارگردان نشده ، فوقش دستیار سوم حالا اگه بشه ...
زیبا بهرامو من میشناسم سال بعد فیلمسازه .
ثریا کاش شانس اونو مام داشتیم .
مسعود بگو کاش جاشو تو دل بعضیا داشتیم ، آدرسشو میدم به ثریا باهاش برین .
30 . داخلی . دفتر فیلمسازی . روز .
زیبا روی مبلی نشسته است .
ثریا از اتاقی خارج می شود و بطرف زیبا می رود .
ثریا بریم ...
زیبا چی شد ؟
ثریا بیا ، میگم ، بیا بریم خب ...
زیبا ناراضی بلند می شود و بدنبال ثریا طرف خروجی راه می افتد .
ثریا با منشی خداحافظی می کند .
31 . ادامه . پیاده رو خیابان .
زیبا تستم خوب نبوده ؟ گفت با صدمیلیونم نمیتونه بهم نقشی بده ؟ مگه اینای دیگه همه کیدمن و سوفیالورنن ؟
ثریا سرش را تکان می دهد .
زیبا غمگین و بی هدف براه می افتد .
ثریا خودش را به زیبا می رساند .
ثریا زیبا نکن این کارا رو ، ببین بخدا تو حیفی ، صد تا مثل بهرم باید بیفتن به پای تو ، احمق بیشعور اون نمیخوادت ،
نامزد کرده ، تا دو ماهه دیگه هم عروسی میگره ، تو نمیخوای اینو بفهمی ؟ آخه مگه اون کیه هان ؟ یه دستیار دست
چندم کارگردان ، ارشد خونده باشه هم تا ده سال دیگه کارگردان نمیشه ، خودشم که نه پولداره نه خوشگل ، آخه تو
عاشق چی چیه اون شدی ؟ فقط حرافای صد من یه غازش ؟! من جای توی الاغ بودم میرفتم دست مامانم رو میبوسیدم
که برام کار معلمی رو ردیف کرده ، آخه بیشعور یه لحظه تصور کن ، فکرشو بکن ، تو شدی معلم نقاشی یا چی
میدونم هنر دخترای دبیرستانی ، دخترایی که تقریبا همسن خودتن ...
زیبا ثری یه کم اون دهن لقتو ببند ، حالم خوب نیست . 10
ثریا آخه بخاطر کی ؟ می ارزه ؟ واللاه نه ...
زیبا تمومش کن میگم .
ثریا ببین زیبا من دلم برات میسوزه ، من ...
زیبا تو غلط میکنی دلت برا من میسوزه ، تو گه میخوری ، دلت برا خودت بسوزه بدبخت ...
ثریا زیبا زشته خیابونه ، زیبا ، زیبا .
زیبا دور می شود .
ثریا همچنان ایستاده است و رفتن زیبا را نگاه می کند .
32 . ادامه . خیابان .
زیبا بی توجه به عبورومرور ماشینها از عرض خیابان عبور می کند .
33 . داخلی . منزل پدری زیبا . شب .
تلویزیون روشن است و گوینده ای از محبت صحبت می کند .
زیبا قرص می خورد ، چند لحظه ای عکس بهرام را نگاه می کند ، کنترل تلویزیون را برمیدارد و میخواهد خاموشش کن ، کنترل کار نمی کند ، کنترل را به دیوار میکوبد ، با تمام توان بطرف تلویزیون حمله می کند و آن را بر زمین میزند .
مادر و پرستار خودشان را به اتاق رسانیده اند .
زیبا در آغوش مادر جای میگیرد .
پرستار به مرتب کردن اطراف می پردازد .
مادر آروم باش دخترم ، آروم باش ، آروم باش زیبای ناهید ، آروم باش ...
زیبا جلو چشممه ، جلو چشممه ، نمیتونم فراموشش کنم ، نمیتونم ماما .
مادر درست میشه ، همه چیز درست میشه ، گریه نکن دختر گلم .
زیبا باید یه کاری بکنم ، هر جائی باهاش خاطره دارم از زندگیم حذفش میکنم .
چهره نگران مادر .
چیزی از دست پرستار بر زمین می افتد .
34 . خارجی . روی یک پل هوائی . روز .
زیبا وسط یک پل هوائی ایستاده است و با موبایلش صحبت می کند ، آرام آرام ناامید و ناامیدتر می شود ، گوش را با عصبانیت از بالا بر زمین پرت می کند .
صدای بوق ممتد ماشین از پائین .
35 . داخلی . کافی شاپ . روز .
زیبا و ثریا پشت میزی نشسته اند .
زیبا مسعود میتونه .
ثریا منم میتونم ، خودتم میتونی ، تونستنش مهم نیست ، مهم اینه که تو حالیت نیست چکار داری میکنی ، حالیت نیست .
زیبا ثری تو میخوای کمکم کنی یا نمیخوای ؟ 11
ثریا تو داری راهو اشتباه میری زیباجون .
زیبا همراه نمیشی رو راه عیب نذار .
ثریا بخدا داری اشتباه میکنی ، بخدا داری خرابش میکنی ، بخدا ...
زیبا نمیتونم ، نمیکشه ثری ، نمیکشه .
ثریا اوضاعت خرابتر میشه .
زیبا گور بابای اوضاع ، اه ...
ثریا تو زده به سرت .
زیبا کاری نکن به مسعود روی خوش نشون بدم ولت کنه بیاد طرفم ، تو که میفهمی چی میگم ،،، باریکلا دختر خوب تا
خودم شماره مسعود گله را نگرفتم بهش زنگ بزن بیاد کارش دارم ، آخ که قربون تو میرم من .
ثریا منگ شماره ای را میگیرد .
زیبا به جائی خیره شده است .
36 . داخلی . منزل پدری زیبا . روز .
مادر آلبوم خانوادگی را ورق می زند .
پرستار برایش آب میوه آورده است .
مادر عکس های آلبوم را نگاه می کند و به عکسی خیره می شود .
مادر مونس جان این عکس یادته ،،، این چی ؟ یادش بخیر .
مادر حین ورق زدن آلبوم متوجه عکسی می شود ، سریع ورق می زند .
پرستار خانوم جون برگردونین .
مادر دیدیش ؟ نمیخواستم یادت بیارم ، خدا رحمتش کنه .
پرستار اشک چشمش را پاک می کند .
پرستار اگه زنده بود الان با زیبا همسن بود .
مادر گفتن سرطان داره دیگه نه ؟ کی بود فوت کرد ؟
پرستار علی من چهارده سالش بود ، دوازده سال پیش بود خانوم .
مادر عمر و اجل دست خداست ، وقتی صولت مرد فکر میکردم منم بمیرم ، اما خب تا این زندگی زمینم نزنه کو مرگ .
پرستار خدا نکنه خانوم ، انشالاه صد سال به خوشی زندگی کنین ، این روزای بدم میره بالاخره ، زیبام خوب میشه اینشالاه .
مادر انشالاه ، قرصامو برام میاری ؟
پرستار رو چشمم خانوم .
پرستار دور می شود .
مادر اون روزا من پروین اعتصامی درس میدادم ، صولتم تازه استاد شده بود ، یه استاد باپرستیژ و پرابهت ، روزای خیلی
خوبی داشتیم ، وقتی اومدی و گفتی پسرت حالش بده صولت خیلی ناراحت شد ، یادته که ؟ گفت انگار بچه خودمه ،
علی و زیبا همسن بودن انگار ، دکترای آشنا وقتی علی رو دیدن گفته بودن امیدی نیست ، هر کاری تونست کرد ، ولی
خب اجل که نمیفهمه علی عزیزدردونه مونس خانومه ، خدا بیامرزدش .
پرستار برگشته است ، قرصی را با لیوان آب به مادر می دهد .
پرستار خدا روح آقا رو قرین رحمت کنه ، من حتم دارم آقا جاش بهشته ، خانوم یادتونه شوهرم که مرد چقدر زحمتمونو
کشید .
مادر صولت شما رو مثل خونواده ش میدونست . 12
پرستار خانوم یه سوال بپرسم ناراحت نمیشین ؟
مادر برا چی باید ناراحت بشم ؟ نه بپرس .
پرستار اگه علی زنده بود زیبا رو بهش میدادین ؟
مادر صولت همیشه میگفت دختر خودش باید شوهرشو انتخاب کنه ، وقتی شهرام و زیبا گفتن همدیگه رو دوست دارن
گل از گلش شکفت ، خدا بیامرز هیچوقت نتونست بفهمه زیبا عاشق بهرامه ، زیبا خودش نمیخواست کسی بفهمه ، یه
جورائی می ترسید ، می ترسید بهرام هم مثل علی از دستش بره ، حسی که به علی داشت یه حس کودکانه بود ، اما
از دست رفتن علی حس تازه ای بهش داده بود ، احساس میکرد هر چیزی رو دوست داشته باشه از دستش میده ،
نمیدونم ، زیبا اگه میخواست صولت قبول میکرد زن علی بشه .
پرستار علی یه بار یه نیشگون از زیبا گرفت ، دیدم ، با جارو افتادم دنبالش ، طفلک از پله ها سرخورد رفت پائین ، ولش
کردم اومدم طرف زیبا ، عین لبو سرخ شده بود اما انگار بدشم نیومده بود ، سرشو انداخت پایین و رفت ، شب تا
صبح خواب تو چشام نیومد ، خداخدا میکردم زیبا به صولت خان چیزی نگه .
37 . ادامه . داخلی . کافی شاپ .
زیبا ، مسعود و ثریا پشت میز نشسته اند .
زیبا صحبت می کند .
ثریا همچنانکه گوش می دهد گاهی ناراحت می شود و گاهی تعجب می کند .
مسعود همچنانکه گوش می دهد گاهی تعجب می کند و گاهی حرفی را رد می کند .
زیبا بالاخره می تواند آن دو را راضی کند که برخی از حرفهایش را قبول کنند .
38 . داخلی . منزل بهرام . روز .
بهرام و نامزدش نغمه روی مبل نشسته اند و فیلمی را تماشا می کنند .
بهرام تا حالا فیلمی ازش ندیده بودم .
نغمه کارش عالیه ، من قبلا دو تا کار ازش دیده بودم ، این محشره ، بازیا رو حال می کنی ؟
بهرام من تو کف دکوپازش موندم ، عجب کاری کرده لامصب ، این دیگه خیلی مدرنه .
نغمه دوست دارم یه روز فیلمی مثل این بسازی ، منم توش بازی کنم .
بهرام با تو هر کاری شدنیه .
نغمه همیشه دوست داشتم یه نقش درست و حسابی بهم پیشنهاد بشه ، نقشهای کوتاه حالمو بهم میزنه ، تو که بیفتی رو
غلتک خیالم راحت میشه ، بهرام تو فیلمساز بزرگی میشی .
گوشی موبایل بهرام زنگ می زند .
بهرام گوشی را از روی میز برمیدارد و شماره را نگاه می کند و از جایش بلند میشود ، تلفن را جواب می دهد .
بهرام بعله ؟ بله آشنا هستم ، شما ؟ به به ، خوبی آقا ؟ قربونت برم ، هی ، همچین ، در خدمتم عزیز ، جان ؟ آره خب ،
چرا که نه ؟! باشه ، باشه ، ساعت هفت خوبه ؟ اونجا دیگه چرا ؟ آی قربون احوالات نوستالژیکت بشم من ، چشم
آقا ، چشم .
نغمه کی بود اینقده چشم چشم تحویلش دادی ؟
بهرام ( قیافه میگیرد ) عزیزم نغمه تو داری خوشبخت میشی ...
نغمه اذیت نکن بگو کی بود یارو ؟!
بهرام ( حالت بازی کردن قبلی را ادامه میدهد ) خودتو آماده کن مهمترین نقش زندگیتو بازی کنی ، در فیلمی از 13
یک کارگردان بزرگ ، بهرام آشنا ...
نغمه گوشی رو میزنم تو سرت ها ...
بهرام یکی از دوستان دوران دانشکده ، گفت میخواد برا ساخت یه فیلم باهام قرارداد ببنده .
نغمه شوخی میکنی ؟!!
بهرام هیچوقت اینقدر جدی نبودم خانوم جان .
نغمه بگو مرگ نغمه .
بهرام مرگ بهرام ، جون نغمه ،،،،،،،،،، نغمه حاضر شو بریم بیرون برا ناهار و وقت گذرونی تا عصر ، پاشو که من یکی
تا هفت نمیتونم خونه بشینم .
نغمه این یه دعوته ؟
بهرام بله پرنسس ، افتخار میدین ؟
بهرام دستش را بطرف نغمه دراز می کند .
نغمه از جایش بلند می شود و لبخندزنان به طرف بهرام حرکت می کند .
39 . داخلی . دفتر فیلمسازی نوین . روز .
بهرام روی مبل نشسته است .
سعید خاکی _ جوانی بیست و پنج ساله _ پشت میز کار خود نشسته است .
سعید ما یه لیست تهیه کردیم از فارغ التحصیلهائی که تاتر و سینما خوندن ، این دفتر فیلمسازی تازه تاسیسه و رئیسش
ناصرخان تازه از خارج اومده و دوست داره با جوونای تحصیلکرده کار کنه .
بهرام من افتخار میکنم با همچین دفتری همکاری کنم ، فقط نمیدونم چکار قراره انجام بدم ، بنده الان تو یه فیلمی
دستیارم ، خب دارم جامو پیدا می کنم ، اینجا فقط نمیدونم ...
سعید آقای آشنا ما دوست داشتیم رغبت بیشتری نشون میدادین .
بهرام واقعیتش اینه که من تازه نامزد شدم و نمیتونم بیکار ...
سعید کاری که به شما داره پیشنهاد میشه آرزوی خیلیاست ، فیلمنامه و مجوز ساخت آماده است ، کارگردانی کار رو
داریم به شما پیشنهاد میدیم .
بهرام کارگردانی کار ؟! ( مکث ) از کی باید شروع کنم ؟
سعید میتونین قرارداد کار قبلیتونو بهم بزنین ؟
بهرام سعیم رو می کنم .
سعید سعیتون کافی نیست ، باید ، باید تمام سعیتان رو بکنین ، و بتونین ، این شعار ماست .
40 . خارجی . شهربازی . شب .
بهرام و نغمه داخل کیوسک چرخ و فلک نشسته اند .
کیوسک آرام آرام بطرف بالا می رود .
بهرام مغرورانه لبخند می زند .
نغمه چراغهای شهر را نگاه می کند .
نغمه این خوشحالی بخاطر بودن با منه یا بخاطر کار جدید ؟
بهرام برام بازی میکنی ، نقش اول .
نغمه قبول میکنن ؟ من تا حالا نقش بزرگ بازی نکردم ... 14
بهرام هی دختر تو داری با کارگردان فیلم حرف میزنی .
نغمه دلم داره شور میزنه .
بهرام شوروشعف خوشحالیه .
نغمه گاهی وقتا آرزوهای دورودراز یهوئی در خونه آدمو میزنن .
بهرام وقتی درس خونده باشی ، ارشد کارگردانی داشته باشی ، کارگردان شدن آرزوی دوری نیست .
نغمه خیلیا اینا رو دارن و دستیار چندم هم نشدن ، نمیخوام ناراحتت کنم ، اگه من نبودم صالحی رضا میداد توی
بی تجربه دستیارش بشی ؟ نه ، ، ، میگم بهرام بد شد قراردادتو باهاش بهم زدی ، الان فکر میکنه چون کارم
تو فیلمش تموم شده من بیرون کشیدمت .
بهرام بذار ناراحت بشه ، من الان اینجام ، اسمم بعنوان کارگردان تو قرارداد یه فیلم حسابی ثبت شده ، نیازی ندارم
امثال صالحی از کارام خوششون بیاد یا نیاد .
نغمه بهرام را که همچنان مغرور و خوشحال نشسته نگاه می کند .
کیوسک دارد پایین می آید .
41 . خارجی . بیرون از شهر . روز .
گروه فیلمبرداری مشغول است .
نغمه جلو دوربین با بازیگر مقابلش صحبت می کند .
بهرام پشت دوربین ایستاده و نگاهشان می کند .
42 . ادامه .
دوربین فیلمبرداری از پشت کسی را نشان می دهد که با دوربینی گروه فیلمبرداری را زیر نظر گرفته است .
43 . داخلی . منزل پدری زیبا . شب .
زیبا ، مادر و نادر _ مردی هفتاد ساله _ وکیل خانوادگی دور میزی نشسته اند و شام می خورند .
پرستار پذیرائی می کند .
نادر طبق خواسته ناهید ( اشاره به مادر ) غیر از این خانه که به اسم خودش باقی موند ، تمام دارائی مرحوم صولت خان و ناهید
بنام تو منتقل شد ، راستی یه نفرم بعنوان باغبان برا باغ شهرستان استخدام کردم که از اهالی همون روستاست ، جوان
تازه ازدواج کرده ای به اسم جعفر .
زیبا حسودیم میشه بهت مامان ، پسردائی آدم وکیل خونوادگیش باشه همینه دیگه .
مادر خدا نادرخانو از بزرگی کم نکنه .
نادر هم وظیفه ست هم تکلیف ، علاوه بر مادرت مرحوم گردن من خیلی حق داشت ، اگه اون نبود من هیچوقت به فکر
تدریس تو دانشگاه نمی افتادم ، بزرگتر از صولت خان بودم اما همیشه اون منو مدیون خودش میکرد .
زیبا پسردائی از تدریس خوشش می آد ها .
نادر اگه سروکله زدن با جوونا نبود من تا حالا هفت کفن پوسونده بودم .
زیبا همیشه فکر میکردم بابا از شما بزرگتره ، ماشالاه از بس جوون نشون میدین .
نادر من از پیری میترسم ، برا همینم دوست ندارم بطرفش برم ، امیدوارم اونم همین حسو نسبت به من داشته باشه .
پرستار خانوم چیزی کم نیست بیارم ؟ 15
مادر نه عزیز من ، خودتم بشین بخور .
پرستار روی صندلی کنار زیبا می نشیند .
زیبا لازمه منم بیام ؟
نادر هم تو هم ناهید ، یه چیزائی هست که باید امضا کنین .
44 . خارجی . خیابان . روز .
زیبا ، مادر و پرستار توی ماشین نشسته اند و در اتوبان حرکت می کنند .
زیبا همچنان که رانندگی می کند شماره ای را می گیرد .
زیباگوشی را جلوی رل ماشین می اندازد و به دوردستها خیره می شود .
مادر غمگین نگاهش می کند .
زیبا متوجه می شود و سعی می کند با لبخندی از زیر نگاه مادر فرار کند .
45 . ادامه . داخلی . محضر .
زیبا همچنان که کاغذهائی را امضا می کند با گوشی صحبت می کند .
46 . ادامه . خارجی . پیاده رو .
زیبا همچنان که با تلفن صحبت می کند و درگیرست بطرف ماشینش می رود .
مادر و پرستار همراه با نادر از پشت سر بطرف ماشین حرکت می کنند .
پرستار از دست مادر میگیرد و کمکش می کند .
47 . داخلی . دفتر فیلمسازی نوین . روز .
بهرام روی صندلی نشسته و همچنان که چای می نوشد مجله ای را ورق می زند .
سعید وارد دفتر می شود و بطرف بهرام می رود و با او که از روی صندلی بلند شده دست می دهد .
بهرام می نشیند .
سعید بطرف صندلی خود می رود و می نشیند .
سعید بهرام جان خسته نباشی و یه خواسته از طرف تهیه کننده .
سعید پاکتی را به بهرام می دهد .
بهرام پاکت را باز می کند و کاغذی را از آن درمی آورد و می خواند .
بهرام سعید را نگاه می کند .
بهرام این شدنی نیست .
سعید قرادادتو خوب نخوندی .
بهرام بحث قرارداد نیست ، اون نامزد منه .
سعید تهیه کننده حرفش اینه ، سرمایه ای که میذاره باید برگرده با سود کافی .
بهرام ده درصد کار فیلمبرداری شده ، هزینه این ده ... 16
سعید دیر بیدار شدن بهتر از هرگز بیدار نشدنه .
بهرام باید فکر کنم .
سعید یه گروه سر صحنه نمیتونن علاف بمونن ، فقط یک ساعت وقت دارین .
بهرام به ساعتش نگاه می کند .
بهرام آقا این کار درست نیست ، حرفه ای نیست ، من بازیگرمو خودم انتخاب کردم و بایدم میکردم ، نمیشه که وسط کار
عشق تهیه کننده بکشه و ...
سعید من جای شما بودم یک ساعت خودمو با دادوبیداد تلف نمی کردم .
بهرام میتونم با خودشون صحبت کنم ؟
سعید من حقوق میگیرم کار کنم .
بهرام به ساعتش نگاه می کند .
بهرام بازیگر جدید کیه ؟
سعید مشهورتر از بازیگر شما .
بهرام به ساعتش نگاه می کند .
48 . خارجی . خیابان . روز .
نغمه ساعتش را نگاه می کند .
افراد گروه فیلمبرداری اینجا و آنجا پلاسند و صبحانه می خورند .
نغمه با موبایل خود زنگ می زند ، خط نمیدهد ، خاموش است .
نغمه ساعتش را نگاه می کند .
آنطرف خیابان یک تاکسی می ایستد .
نغمه تاکسی را نگاه می کند .
بهرام از تاکسی پیاده می شود و مردد بطرف نغمه می آید .
نغمه سلام ، کجائی تو ؟ گوشیتم که خاموشه ، همه منتظرن .
بهرام باید باهات صحبت کنم .
نغمه چیزی شده ؟ نگرانم میکنی ؟
بهرام میگم بهت .
بهرام بطرف دو نفری که روی زمین نشسته اند و مشغول خوردن صبحانه اند می رود و با آنها صحبت می کند و از یکی از آنها سویچی را می گیرد .
نغمه نگران نگاهش می کند .
بهرام بطرف نغمه می چرخد .
49 . ادامه . اتوبان .
بهرام رانندگی می کند . نغمه ساکت نشسته است .
نغمه بهرام را نگاه می کند .
نغمه نمیخوای بگی چی شده ؟ 17
بهرام باید بتونم .
نغمه گفتنش اینقدر سخته ؟
بهرام نمیدونم از کجا شروع کنم .
نغمه کسی چیزی بهت گفته ؟ ( مردد است ) در مورد من ؟
بهرام ما حرفامونو با هم زدیم ، نزدیم ؟
نغمه ( واداده است ) میگفتی بالاخره یه تحقیقی لازمه برا شناختنم .
بهرام نغمه موضوع اصلا این نیست .
نغمه ( اعتماد به نفسی پیدا کرده است ) گوش اگه میتونه حرفی رو بشنوه لابد زبونم میتونه بازگوش کنه .
بهرام نغمه را نگاه می کند .
50 . ادامه . اتوبان خارج از شهر .
بهرام در کنار جاده به اتومبیل تکیه داده و آسمان را نگاه می کند .
نغمه کنار اتوبان نشسته و سنگهائی را در نهر پایین جاده می اندازد .
بهرام به طرف نغمه می رود .
بهرام تو جای من بودی چکار میکردی ؟
نغمه بهترین تصمیمم رو میگرفتم .
بهرام و اون چی بود ؟
نغمه تو باید بهترین تصمیم خودتو بگیری .
بهرام من به این کار نیاز دارم ، برا تثبیت خودم ، تو که میفهمی ؟
نغمه بهرام را تلخ نگاه می کند .
51 . داخلی . آپارتمان جدید زیبا . روز .
زیبا ، ثریا و مسعود همراه با یک بنگاه دار آپارتمانی را نگاه می کنند .
زیبا وارد اتاقی می شود و با اشاره ثریا را بطرف خود فرامی خواند .
ثریا بطرف زیبا می رود .
زیبا به مسعود بگو پسندیدم ، یه جور نگی یارو بذاره رو قیمت .
ثریا کاش فکر مامانتم بودی .
زیبا خونه خودمون بمونم هم اعصاب اون داغون میشه هم اعصاب من ، بهتره یه مدت تنها زندگی کنم ، البته همراه با ثری
جون گل .
ثریا گاهی وقتا ازت میترسم .
زیبا نترس کوچولو . بدو برو بینم چکار میکنی ، ببین یک دو ماع .
ثریا بطرف مسعود می رود و او را کناری می کشد .
52 . ادامه . داخلی . بنگاه معاملاتی .
زیبا سندی را امضا می کند .
18
ادامه . خارجی . خیابان جلوی بنگاه .
زیبا از بنگاه خارج می شود و بطرف ماشینش می رود .
ثریا از ماشین پیاده می شود .
زیبا به ثریا می رسد و دستهای او را با مهربانی می گیرد .
53 . خارجی . بازار . روز .
زیبا ، ثریا و مسعود از مغازه های مختلفی خرید می کنند .
54 . خارجی . محوطه بیرون خانه پدری زیبا . روز .
مادر و زیبا در آغوش هم هستند . ثریا و پرستار گریه می کنند .
زیبا با چشمان خیس از مادر جدا می شود و با پرستار خداحافظی می کند .
ثریا گریه کنان در آغوش مادر جای می گیرد .
زیبا بطرف ماشینش حرکت می کند .
پرستار پشت سرش آب می پاشد .
مادر به دیوار تکیه می دهد .
55 . داخلی . آپارتمان زیبا . شب .
یک آپارتمان با اسباب و اثاث در وسط اتاقها .
زیبا و ثریا با لباس کار خسته روی مبلها می افتند .
مسعود به دیوار تکیه کرده و از خستگی چشمان خود را بسته است .
56 . خارجی . خیابان . روز .
گروه فیلمبرداری در حال کار است .
بهرام کارگردانی می کند .
نغمه با عینکی بر چشم از دور می آید و گروه را دقایقی نگاه می کند .
نغمه عینک را برمیدارد ، چشم خود را پاک می کند ، برمی گردد و می رود .
57 . داخلی . کافی شاپ . روز .
زیبا و ثریا همراه با مسعود پشت میز نشسته اند .
یک خواننده ترانه ای می خواند .
زیبا به ترانه گوش میدهد ، همراه با خواننده ترانه را تکرار و گریه می کند .
ثریا دختره احساساتی ، تمومش کن زشته .
زیبا تو چی حالیته آخی . 19
ثریا مسعود این چی میگه ؟
مسعود گمونم راست میگه .
ثریا مسعود !!! می کشمت .
مسعود اگه مسعودی مونده باشه بکش ، چند بار آدمو می کشن .
زیبا یک دو ماع .
مسعود با شیطنت می خندد .
زیبا لبخند می زند .
ثریا لیوان آب را برمیدارد و آب آن را بصورت مسعود می پاشد .
مسعود با صدای بلند با آواز خواننده همراهی می کند .
ثریا و سپس زیبا هم قاطی می شوند .
چشمان هر سه خیس است .
زیبا به طرز عجیبی به جائی خیره می شود .
58 . ادامه . اتوبان .
صدای خواننده روی ماشین سواری زیبا ، ثریا و مسعود در اتوبان .
59 . داخلی . منزل پدری زیبا . شب .
مادر شماره می گیرد .
مادر زیبا ، سلام مادر ، خوبی ، امروز نیومدی خونه ، دلم برات تنگ شده مادر ، منتظرتم بیا .
مادر گوشی را می گذارد .
مادر گریه می کند .
60 . ادامه . همانجا .
زیبا همراه با مادرش و در کنار او به خواب رفته است .
61 . ادامه .
زیبا با تلفن صحبت می کند .
زیبا ببین مسعود بهش میگی آپارتمان خریدی ، نمیدونم یه کاری بکن بیاد .
زیبا گوشی را می گذارد و به فکر فرومیرود ، آرام آرام لبخندی بر چهره اش نقش می بندد ، در اوج چشمان زیبا به طرز عجیبی به جائی خیره می شود .
زیبا قرص می خورد .
مادر نگران زیبا را نگاه می کند .
62 . خارجی . خیابان . روز . 20
زیبا و ثریا خرید می کنند .
63 . داخلی . آپارتمان زیبا . شب .
مهمانیست .
گیتاریست کافی شاپ می نوازد و می خواند .
زیبا نگران و مضطرب ساعتش را نگاه می کند .
مسعود زیبا را زیر نظر دارد و غمگین نگاهش می کند .
زیبا از جایش بلند می شود و بطرف پنجره می رود و پرده را کنار می زند و خیابان را نگاه می کند .
ثریا از مسعود جدا می شود و بطرف زیبا می رود .
ثریا زیبا مهمونا دارن نگات می کنن ، زشته ، می آد ، نگران نباش ، بیا به اینا برس .
زیبا ها ؟ ! باشه اومدم ...
ثریا قرصاتو خوردی ؟
زیبا میگی میاد ؟
ثریا مسعود میگه حتما میاد .
زیبا مسعود را نگاه می کند .
مسعود انگار متوجه شده باشد با اشاره زیبا را دعوت به آرامش می کند .
صدای زنگ روی چهره سرخ شده زیبا .
زیبا من میرم اون اتاق ، ( می خواهد برود ، می ماند ) نگفتین که مهمونی رو من ترتیب دادم ؟
ثریا نه قربونت برم .
زیبا بطرف اتاق می رود .
مسعود در را باز می کند .
نغمه و بهرام وارد می شوند .
ثریا بطرف آنها می رود .
مسعود و بهرام روبوسی می کنند .
ثریا با نغمه روبوسی می کند .
ارکستر ترانه را عوض می کند .
چند نفر با حالت آدمهای مست می رقصند .
دو لیوان به هم زده می شود و بالا می رود ، مسعود و بهرام می نوشند .
رقص ادامه دارد .
نغمه و ثریا گوشه ای نشسته اند .
مسعود از بهرام جدا می شود .
بهرام روی صندلی می نشیند .
زیبا از اتاق خارج می شود و بی توجه به نغمه بطرف بهرام می رود .
ثریا نگران نگاه می کند . 21
بهرام زیبا را می بیند ، راه فراری نیست ، نغمه را نگاه می کند .
ثریا نغمه را مشغول کرده است .
زیبا روی صندلی بغلی مینشیند .
بهرام می خواهد پا شود .
زیبا فقط چند لحظه بهرام ، پاشی داد میزنم یک دو ماع .
بهرام می ماند .
بهرام اینجائی ؟
زیبا خوبی ؟
بهرام شما خوبین ؟
زیبا شدیم شما ؟
بهرام میخوای به نغمه معرفیت کنم ؟
زیبا دوستش داری ؟ ( دودل ) بیشتر از من ؟
بهرام ببینه ناراحت میشه .
زیبا باشه طولش نمیدم ، حرفامو زودزود میزنم .
بهرام زیبا من حرفی برای گفتن ندارم ها ...
زیبا شنیدم تو کارت کنارش گذاشتی ، من که میدونم به خاطر فیلمساز شدن رفتی طرفش ، دیدی بدون کمک اونم میشه
کار پیدا کرد ، تو اونو برا خودت خیلی بزرگ کردی بهرام ، فکر کنم حالا میتونی خیلی چیزا رو بدونی ، تو اگه
بزرگ بشی که انگار شدی اونو برا خودت کوچک میبینی ، یه هنرپیشه دست چندم زپرتی ...
بهرام از جایش بلند می شود .
بهرام من به خاطر فیلمساز شدن و موقعیتی که اون میتونست برام مهیا کنه به طرفش نرفتم ، علتشو شاید یه روز بفهمی .
بهرام دور می شود .
زیبا رفتن بهرام را نگاه می کند .
برنامه رقص و ترانه به اوج خود رسیده است .
در یک لحظه با صدای فریاد مسعود مهمانی به هم می ریزد .
مسعود پلیس .
زیبا داغان شده به جائی خیره مانده است .
زیبا بی حال می افتد .
64 . خارجی . محوطه بیرون پاسگاه انتظامی . روز .
زیبا و بدنبال او مادر و نادر خارج می شوند .
نادر زیبا .
مادر زیبا ، مادر .
نادر دختره سربه هوا .
زیبا می ایستد .
مادر مادرجون قربونت برم کجا راه افتادی تندتند .
زیبا میخواین نصیحت کنین ؟ فردا میام خونه ... 22
مادر مگه الان نمیای خونه ؟
زیبا میرم آپارتمان خودم .
نادر فعلا تا یه مدت ...
زیبا آقای فامیل ، آقای وکیل من یه دختر مستقل بالغم ، راه و چاهم نشونم دادن .
نادر نشونت داده بودن که از این جور جاها سردرنمی آوردی .
مادر سرش را پائین می اندازد .
زیبا زندگی من به خودم مربوطه یک ، دوما من که خلافی نکردم ، مهمونی دادم ، اگه تو این مملکت قدغنه گناه من
چیه ؟
نادر چرا کسی سراغ مهمونی من نمیاد ؟
زیبا شاید همکارشونی .
مادر زیبا ...
زیبا مامان من ، من باید به شما جواب پس بدم که میام خونه و میدم .
مادر نمی خوام جواب پس بدی فقط بریم خونه .
زیبا نمیتونم ، بابا به کی بگم ، نمی تونم ، تو اون خونه بابا هی میاد جلو چشمم ، علی پسر مونس جون میاد جلو چشمم ،
بهرام میاد جلو چشمم ، همه اونائی که دوستشون داشتم و از دستشون دادم یکی یکی میان صف میکشن زل میزنن
بهم ، نمی خوام ، نمی خوام مامان عزیزمو مثل اونا از دست بدم ، نمی خوام ، نمی خوام .
زیبا گریه کنان خودش را در آغوش مادر می اندازد .
مادر گریه می کند .
نادر دور می شود .
65 . ادامه . محوطه جلو خانه پدری زیبا .
مادر از ماشین نادر پیاده می شود و بطرف خانه راه می افتد .
66 . ادامه . اتوبان .
زیبا ماشین خود را روی پلی در اتوبان نگه میدارد ، پیاده می شود ، کنار نرده ها می رود ، دستهای خود را روی نرده ها میگذارد و پایین را نگاه می کند .
موبایل زیبا زنگ می زند ، شماره را نگاه می کند و با بی حالی جواب می دهد .
زیبا کجائی تو ؟ کی اومدی بیرون ؟ کی سند گذاشت ؟ عموت ! آهان ،، باشه ، میای دیگه نه ؟ منتظرتم .
زیبا به افق خیره شده است .
67 . ادامه .
زیبا با ماشین در اتوبان رانندگی می کند .
68 . ادامه . آپارتمان زیبا . شب .
زیبا و ثریا هرکدام روی مبلی خوابیده اند . 23
تلفن زنگ می زند .
کسی جواب نمیدهد .
69 . داخلی . کافی شاپ . روز .
زیبا و ثریا پشت میز نشسته اند .
مسعود به آنها می پیوندد .
مسعود به به خلافکارا ، دوره زندون خوش گذشت رفقا ؟ دمغین همچین ، بابا بی خیال ، اونقده توپ برگشتم از دوران
بازداشت که خب برا خودم یه پا آلکاپونم حالا ، فردا قراره کدوم بانکو بزنیم ؟
ثریا بشین مسخره .
مسعود میشینیم نامسخره ، بقول بعضیا یک دو ماع .
مسعود روی صندلی می نشیند .
ثریا چه خبر ؟
مسعود همه اومدن بیرون الا بهرام و نغمه .
زیبا کسی نبوده ضمانتشون کنه ؟
مسعود تو هنوز در غم فراق و جدائی از بازداشتگاه عزاداری ؟
زیبا مسعود یه رنو یا جیپ مدل پایینو چند میشه خرید ؟
مسعود ورشکست شدی رفت پی کارش ارث و میراث ؟ آی که هی ...
زیبا یه ارزونشو برام بخر .
مسعود و ثریا زیبا را نگاه می کنند .
زیبا به نوشابه ای که در دست دارد خیره شده است .
ثریا کجائی تو ؟
زیبا مسعود بریم سند آپارتمان منو بذاریم بهرام و نامزدشو بیاریم بیرون .
مسعود کی ؟
زیبا همین حالا .
مسعود فرصت یه گلو تر کردن به این اسیر بده بانو .
زیبا از جایش بلند می شود .
70 . خارجی . محوطه بیرون پاسگاه انتظامی .
بهرام و نغمه همراه با مسعود از پاسگاه بیرون می آیند .
مسعود به آنطرف خیابان اشاره می کند .
زیبا و ثریا داخل ماشین نشسته اند .
بهرام حرص می خورد اما خودداری می کند و با زور یک لبخند می زند .
نغمه متوجه رفتار بهرام شده است .
نغمه ماشین زیبا را نگاه می کند .
بهرام با مسعود دست می دهد . 24
71 . ادامه . اتوبان .
زیبا مسعود حالا وقت چیه ؟
مسعود بی خیال نگاهش میکند .
مسعود لابد یک دو ...
زیبا نه ، گاهی وقتا آدما باید بد بشن تا قدر خوبیاشون فهمیده بشه ، حالا وقت بد شدنه ببین .
زیبا با سرعت رانندگی می کند و ویراژ می دهد .
ثریا وحشت کرده است ، حالش به هم می خورد .
72 . خارجی . خیابان . روز .
گروه فیلمبرداری کار روزانه شان تمام شده است و در حال رفتن هستند .
بهرام سئویچ دستیارش را می گیرد و به طرف ماشین او می رود .
73 . ادامه . خیابان .
ماشین بهرام از خیابان به کوچه می پیچد .
صدای ترمز شدید روی چهره بهرام .
74 . داخلی . آپارتمان زیبا . شب .
مادر و پرستار روی مبل نشسته اند .
ثریا با سینی چای به آنها نزدیک می شود .
زیبا از اتاق خارج می شود و بطرف مادر و پرستار می رود و روی مبل می نشیند .
زیبا کادوهائی را کنار دیوار به همه نشان می دهد .
زیبا اینام پاگشای مامان و مونس جون .
مادر خونه تازه کادو میخواد دختر نه پا گشای ما ، تو نباشی کی با کاراش ما رو میخندونه آخه .
زیبا مسعود .
مادر مسعود کیه ؟
زیبا نامزد ثری .
پرستار به پای هم پیر شن .
ثریا مونس جون ما میخوایم سالها جوونی کنیم پیر شن چیه آخه ؟
مادر عروسی کیه اینشالاه .
ثریا تا خدا چی بخواد .
زیبا به جائی خیره شده است .
تلفن زنگ می زند .
ثریا تلفن را جواب می دهد .
زیبا قراره بزودی برن زیر یه سقف . 25
مادر اینشالاه .
ثریا اشاره ای به زیبا می کند و چشمک می زند .
زیبا مامان میخوام یه کادوی دیگه هم بدم ، البته این بار به همه ، از فردا تا هر موقع که دلتونو زد میریم باغ روستائی .
ثریا شوخی میکنی ؟
زیبا هیچوقت اینقدر جدی نبودم .
75 . خارجی . جاده . روز .
ماشین زیبا در جاده بطرف روستا در حرکت است .
مادر ، پرستار و ثریا داخل اتومبیل نشسته اند .
ماشین نادر با فاصله کمی از ماشین زیبا در پشت آنها حرکت می کند .
76 . خارجی . روستا . عصر .
اتومبیل از روستا فاصله می گیرد و جلو یک درب بزرگ می ایستد .
ثریا پیاده می شود و بطرف درب می رود و زنگ را بصدا درمی آورد .
زیبا اطراف را نگاه می کند .
ثریا در را فشار می دهد ، در باز است .
اتومبیل نادر تازه از راه می رسد .
جعفر _ مردی بیست و هفت ساله _ باغبان باغ در را باز می کند .
نادر اتومبیل را نگه میدارد و از آن پیاده می شود .
جعفر بطرف نادر می رود و با او روبوسی می کند .
مادر ، پرستار و زیبا از ماشین پیاده می شوند .
جعفر با همه سلام علیک می کند .
همگی غیر از نادر و جعفر وارد باغ می شوند .
نادر با جعفر قدم زنان صحبت می کنند .
77 . ادامه . خارجی . شب .
زیبا در بالکن نشسته است و ستاره ها را نگاه می کند .
78 . ادامه . داخلی .
نادر در اتاقی تنها به خواب رفته است .
79 . صبح فردا .
نادر با اتومبیلش دور می شود .
جعفر بدرقه می کند . 26
80 . خارجی . خیابان . روز .
محمد _ جوانی بیست و هشت ساله _ دستیار بهرام در حال هدایت بازیگران است .
بهرام با صورتی که نوار سفیدی گوشه ای از آن را پوشانده از انتهای خیابان بطرف محل فیلمبرداری حرکت می کند .
دستیار متوجه بهرام می شود .
محمد کات .
محمد بطرف بهرام می رود .
بهرام تمرینه ؟!
محمد بهرام باید صحبت کنیم .
بهرام در مورد ؟
محمد کار .
بهرام کار ؟!!
محمد من ادامه میدم .
بهرام چی رو ؟
محمد فیلمو .
بهرام مگه خاله بازیه ؟
محمد باشه یا نباشه الان کارگردان منم .
بهرام تو ؟ تو چکاره ای که این شروورا رو میگی اصلا ، بکش بینم ، از فردام نیا سر کار .
بهرام محمد را کنار می زند و می رود .
محمد این پیغامیه که تهیه کننده برا تو فرستاده .
بهرام می ماند . برمی گردد و محمد را نگاه می کند .
بهرام چی شده محمد ؟
محمد خسارتی که به ماشین آقا زدی هم پای خودته ، خسارت طرف مقابلم باید بدی ، ماشین بیمه نداشت ، مقصر
تصادف تو بودی ، کارم من ادامه میدم .
بهرام کودتا شده ؟
محمد هر چی هست من بی تقصیرم ، شرمنده بهرام ، زندگی باید بچرخه .
بهرام مگه شهر هرته ، من قرارداد دارم .
محمد باقیشو من نمیتونم جواب بدم .
بهرام با عصبانیت برمی گردد و دور می شود .
81 . ادامه . داخلی . دفتر فیلمسازی نوین .
بهرام در را به شدت باز می کند و وارد می شود .
سعید با دیدن او از جایش بلند می شود و لبخند می زند .
بهرام به میز سعید نزدیک می شود .
بهرام جناب خاکی آقای ترانه کجان ؟
سعید خدمتون هستم اگه ... 27
بهرام ترجیح میدم با خودشون صحبت کنم .
سعید ملاقات ایشون هیچ تغییری تو اوضاع بوجود نمیاره ، بجاش پیشنهاد میدم یه دور قراردادتونو بخونین .
بهرام من قراردادو حفظم آقا .
سعید اگه بودین پنج روز کارو تعطیل نمیکردین .
بهرام شرایط خاصی پیش اومده بود من که زنگ زدم و گفتم .
سعید آقای آشنا به خاطر شرایط خاص شما که اشاره ای بهشون تو قرارداد نشده نمیشه یه پروژه هزینه بر رو متوقف
کرد .
بهرام آدما رو هم به همین راحتی نمیشه کنار گذاشت .
سعید همه چیز درست انجام شده .
بهرام نشده آقا ، نشده ، من از حقم نمیگذرم ، من باید ترانه رو ببینم .
سعید بنده موارد لازمو به شما گفتم آقا .
بهرام شماره یا آدرسشو ...
سعید بفرمایین بیرون آقا .
بهرام خیالتون راحت ، تا شماره یا آدرس نگیرم از اینجا تکون نمیخورم .
سعید مجبورم نکنین ...
بهرام چه غلطی میخوای بکنی مثلا ؟
سعید گوشی تلفن را برمیدارد .
بهرام گوشی را از دست سعید می قاپد و بر زمین می زند .
82 . خارجی . زمینهای قرق روستا . روز .
بچه های روستا بازی می کنند .
پسر بچه ای توپی را از دست یکی می قاپد و فرار می کند .
زیبا آرام آرام همراه با ثریا از کنار زمینهای قرق می گذرند و بازی بچه ها را نگاه می کنند .
پسربچه ای در حین فرار زمین می خورد و پایش زخمی می شود .
زیبا و ثریا به طرف پسر می روند و زخمش را نگاه می کنند .
موبایل زیبا زنگ می خورد ، زیبا پسربچه را ول می کند و به موبایل خود جواب می دهد .
زیبا دور می شود .
ثریا زیبا را نگاه می کند ، سرش را تکان می دهد و با دستمالی زخم بچه را تمیز می کند .
زیبا خنده کنان به حرف زدن خود ادامه می دهد .
پسربچه بلند می شود و به بازی برمی گردد .
ثریا شماره مسعود را می گیرد ، مشغول است ، عصبانی می شود .
زیبا بطرف ثریا برمی گردد .
زیبا مسعود بود .
ثریا ( گوشی اش را نشان می دهد ) میدونم .
زیبا حسود .
ثریا ( با ادا ) کارگزارتون چی می گفتند بانوی بزرگوار ؟ 28
زیبا ( با ادا ) اوضاع بر وفق مرادست بانوی نامحترم ، باید برگردیم .
ثریا بنده که اینجا خوشم .
زیبا برمی گردیم .
ثریا جای تو بودم چند روزی تو اون وضعیت به حال خودش میذاشتم تا تاثیر کار بیشتر شه .
زیبا یعنی که ...
زیبا ساکت می شود و خیره ثریا را نگاه می کند .
چند گاو نزدیکتر می شوند .
زیبا متوجه گاوها شده مات و مبهوت آنها را نگاه می کند .
ثریا کجائی تو ؟
تصویری از چشمان اشک آلود زیبا .
زیبا شمال بودیم .
ثریا چی ؟
83 . ادامه . خانه باغ .
مادر در بالکن خوابیده و پرستار در کنار او نشسته است ، مادر از خواب می پرد .
مادر که از خواب پریده پرستار را نگاه می کند .
پرستار متوجه مادر می شود .
جعفر در حال آبیاری گلهاست .
84 . ادامه . خارجی . کنار رودخانه .
زیبا و ثریا به رودخانه سنگ می اندازند .
گاوها در اینور و آنور مشغول چرا هستند .
فرید _ نوجوان چهارده ساله _ چوپان روستا پشت درختها قائم شده و آنها را می پاید .
آنطرف رودخانه و داخل باغچه در فاصله دوری دو سه پسر روستائی روی درختها نشسته اند .
زیبا هیچ میدونی چقدر دلم می خواد لخت شم برم تو آب ...
ثریا تعارف نکن ، بفرما خب .
زیبا آی میچسبه .
ثریا اونورو ببین چند تا چشم مراقبتن ، تنت نرسیده به آب چند تیکه میشه ...
زیبا بزدل .
فرید از پشت درخت جواب می دهد .
فرید بزا اگه ترسو بودن چرا همیشه اول گله راه می افتادن ؟
زیبا و ثریا طرف صدا می چرخند .
ثریا به زیبا نزدیکتر می شود .
زیبا داشتی ما رو می پائیدی آقا پسر ؟
فرید از پشت درخت بیرون می آید . 29
فرید اونا منتظرن شما برین تو آب ، من کارمه اینجا بشم .
زیبا اینجا دخترا میرن تو آب .
فرید بعضی وقتا که فکر میکنن کسی نگاشون نمیکنه آره .
ثریا و کسی نگاشون نمیکنه ؟
فرید همیشه نگاشون میکنن .
زیبا تو هم ؟
فرید من مواظب گاوای روستام .
ثریا چوپونی ؟
فرید فرید چوپون .
زیبا بروبر فرید را نگاه می کند .
85 . ادامه . گذشته .
علی نقاشی می کشد .
زیبا کنارش نشسته و نگاهش می کند .
علی زیبا را نگاه می کند و می خندد .
86 . ادامه . حال .
فرید زیبا را نگاه می کند و می خندد .
صدای گاوها روی چهره مبهوت شده زیبا .
زیبا از حال می رود .
87 . داخلی . بازداشتگاه . روز .
بهرام گوشه ای دراز کشیده و سقف را نگاه می کند .
سربازی از باجه درب سرش را تو می آورد .
سرباز بهرام آشنا ملاقات داری پاشو بیا .
بهرام از جا می پرد .
88 . ادامه . اتاق ملاقات .
بهرام و نغمه روی دو صندلی روبروی هم نشسته اند .
نغمه چاق شدی ، اینجا بهت ساخته یا دوری من ؟
بهرام جفتش .
نغمه دیدی دلا به کجا کشید قصه این قلندر بلندپرواز .
بهرام اومدی نمک پاشی پس .
نغمه چسب زخم باید می آوردم ؟
بهرام نغمه میدونی اینجا بودن چه مرگیه ؟ 30
نغمه خوبه ابد بهت نخورده ، چند شب بازداشتگاه این همه فیس و افاده نمی خواد .
بهرام یه شب بمونی داغون میشی ، خسته م خسته ، روحم داغون شده نغمه ، میفهمی ؟
بهرام گریه می کند .
نغمه چشاتو پاک کن پسر گنده ، انگار دختر چهارده ساله ست .
نغمه گریه می کند .
بهرام نغمه دوستت دارم .
نغمه آمیتاباچان خان اینجا اصلا برا شوخی جای مناسبی نیست .
بهرام و نغمه هر دو می خندند .
بهرام سندی چیزی ...
نغمه تازه برات سند گذاشته شده اومدی بیرون ، میگن خطرناکی ، تا طرف رضایت نده سخته .
بهرام میری دفترشون ؟
نغمه بیرونم کردن .
بهرام پس موندنیم ؟
نغمه به فکرتم ، نترس میارمت بیرون ، فقط کمی بهم فرصت بده .
89 . خارجی . محوطه بیرونی خانه باغ . روز .
ماشین زیبا از خانه باغ فاصله میگیرد .
ثریا رانندگی می کند ، زیبا کنار مادر در پشت نشسته است و پرستار جلوی ماشین .
جعفر دست تکان می دهد .
ثریا بوق می زند .
بچه های روستا جلوی مدرسه بازی می کنند .
زیبا آنها را نگاه می کند .
سیمین _ دختری بیست و پنج ساله _ معلم روستا با بچه ها بازی می کند .
زیبا سیمین را نگاه می کند و به فکر فرومی رود .
ماشین دور می شود .
زیبا برگشته است و سیمین را نگاه می کند .
90 . ادامه . جاده .
ماشین در جاده حرکت می کند .
زیبا به دوردستها خیره شده است .
91 . ادامه . آینده .
زیبا دقیقا در لباس سیمین و در همانجا با بچه ها بازی می کند .
92 . ادامه . حال . 31
ماشین در جاده حرکت می کند .
زیبا به دوردستها خیره شده است .
93 . خارجی . محوطه بیرونی منزل پدری زیبا . روز .
ماشین زیبا از راه می رسد و جلو منزل پدری زیبا توقف می کند .
94 . داخلی . کافی شاپ . روز .
مسعود پشت میزی نشسته است .
زیبا و ثریا وارد کافی شاپ می شوند و به طرف میز مسعود می روند .
گیتاریست آهنگی را می نوازد .
زیبا و ثریا روی صندلی می نشینند .
مسعود سلام بر کاشفان فروتن روستائی .
زیبا مسعود حاشیه نرو .
مسعود خفه میشم و گزارش میدم .
مسعود با لال بازی ادا درمی آورد .
ثریا مسعودجان زیبا حالش زیاد خوش نیست برو سر حرف اصلی .
مسعود زیبا را برانداز می کند .
مسعود اینکه ظاهرش بهتر از توئه ، هم با رژ لبش بهتر رسیده هم ...
زیبا تمومش کن این چرت و پرتا رو مسعود .
زیبا سرش را میگیرد .
ثریا خوبی زیبا ؟ خدا بگم چکارت کنه مسعود .
مسعود جدیه ؟!
زیبا من حالم خوب نیست ، ، ، تعریف کن ،،،،، کجای کاریم ؟
مسعود بهرام بعد از تصادفی که براش تدارک دیده بودم میره سر صحنه میبینه محمد افروز دستیارش داره کارو ادامه
میده ، محمد رو قبلا آماده کرده بودم ، عصبانی میشه ...
ثریا محمد ؟!
مسعود بهرام ، محمد از خداش بود فرصت گیرش بیاد و ...
زیبا مسعود برا این خل قصه تعریف میکنی ، تمومش کن .
مسعود بهرام عصبانی میشه میره دفتر ، سعید منتظرش بود ، بهش گفته بودم میاد ، بهرام میره اونجا و با سعید درگیر
میشه ، بهرام دنبال تهیه کننده بوده خانوم تهیه کننده ، خلاصه سعید زنگ میزنه صدوده میاد و میبرنش ، الانم
تو بازداشتگاه داره آب خنک نوش جان میکنه ، چقدر میچسبه این ...
مسعود نوشابه برمیدارد و می نوشد .
زیبا پشت خط گفتی تا سعید رضایت نده با وثیقه هم ولش نمیکنن نه ؟ به سعید بگو بره رضایت بده ، البته امروز
نه ، باید ...
زیبا ساکت می شود .
مسعود و ثریا همدیگر را نگاه می کنند . 32
ثریا میخوای بریم خونه ؟
زیبا نه ، باید برم ملاقات بهرام ، ( به مسعود ) به سعید خاکی بگو فردا چه من راضی باشم چه ناراضی بره رضایت
بده .
مسعود من صلاح نمیدونم بری ملاقات بهرام .
زیبا میخوام تمومش کنم ، تکلیف خودمو با خودم معلوم کنم ، میرم و باهاش صحبت میکنم ، هر چی تو دلمه
بهش میگم ، اونم بهم میگه چرا داره اذیتم میکنه ، میگه دیگه ، میدونم .
ثریا بخدا این بهترین کاره ، تا کی میخوای ادامه بدی آخه ؟ ارزششو نداره ، تو لیاقتت ...
زیبا بلند می شود .
زیبا کاری ندارین بچه ها ، من رفتم .
زیبا می خواهد برود .
ثریا منم میام .
زیبا روز خوبی داشته باشین ، راستی مسعود همون پاسگاه قبلیه ؟
مسعود با سر تائید می کند .
زیبا پولی را روی میز می اندازد و بطرف خروجی می رود .
مسعود ناراحت از کار زیبا پول را مچاله می کند .
ثریا رفتن زیبا را نگاه می کند .
مسعود باید بریم دنبالش .
ثریا اوهوم ، پاشو .
95 . ادامه . خیابانهای مختلف .
مسعود و ثریا عقب تاکسی نشسته اند .
تاکسی پشت سر ماشین زیبا حرکت می کند .
مسعود نره کارا رو خراب کنه ؟
ثریا میره خراب کنه .
مسعود باید جلوشو میگرفتیم .
ثریا نمی تونستیم .
مسعود داره خیلی خودشو اذیت میکنه .
ثریا دوستش داره دست خودش که نیست ، میفهمی اصلا ؟
ثریا عاشقانه مسعود را نگاه می کند .
مسعود کاش حالشو داشتم ، هم خودشو اذیت میکنه هم هزینه میذاره رو دست خودش .
ثریا داره ارثیه شو نابود میکنه ، میگی محمدافروز و سعید خاکی میتونن اون دفتر دستکو بچرخونن ؟
مسعود خدا کنه فیلم خوبی از آب درآد فروش کنه ، بعیده البته ، هزینه هاش خیلی بالا رفته .
ثریا راهنما زد .
مسعود ( به راننده ) قربون دستت پیاده میشیم ، رسیدیم ، صبر کن بره تو .
مسعود و ثریا از تاکسی پیاده می شوند .
33
96 . ادامه . داخلی . اتاق ملاقات .
زیبا روی صندلی نشسته است .
تنهاست .
در باز می شود و بهرام داخل اتاق می شود ، با دیدن زیبا یکه خورده است .
زیبا از جایش بلند می شود .
بهرام برمی گردد تا برود .
زیبا باور کن این آخرین باریه که منو میبینی .
بهرام می ماند .
بهرام زیبا قصه من و تو تموم شده .
زیبا فقط یه بار دیگه .
بهرام چی فقط یه بار دیگه زیبا ؟
زیبا ( گیج ) ها ( مکث ) فقط ( مکث ) فقط یه بار دیگه مثل اونروزا باش .
بهرام می چرخد .
بهرام نمیشه ، چرا تو نمیتونی قبول کنی .
زیبا برات اینقده سخته مثل اونروزا باهام ( مکث ) ، باهام حرف بزنی ؟
زیبا به طرف بهرام می رود .
بهرام من زن دارم .
زیبا هنوز نامزدین .
بهرام فرقی نمیکنه .
زیبا اگه برگردی چشممو رو همه چیز می بندم ، انگار نه انگار ، کارتو دوباره شروع میکنی ، میشیم مثل قدیما ،
من به تو تکیه میدم تو هم به من .
بهرام برای آخرین بار بهت میگم من و تو آخر خط از هم جدا شدیم .
زیبا من بی تو میمیرم .
بهرام هیشکی بی هیشکی نمیمیره .
زیبا من بخاطر تو خودکشی کردم ...
بهرام قرصا اندازه ای نبودن که کسی رو بکشن ، تو می خواستی من برگردم .
زیبا باید میمردم تا باورم کنی ؟ بخوای ، لازم باشه جلو چشم خودت این کار رو می کنم ، برا من مردن بخاطر تو
سخت نیست بهرام جان ، بخدا .
بهرام برو خونه زیبا ، برو خونه ، تو دختر خوبی هستی ،،، مطمئنم یکی خوبش میاد سراغت ، تو و اون خوشبخت
میشین ، فقط از لج من نرو سراغ یکی مثل شهرام سودجو ، تو لایق بهترینهائی ، من لیاقت تو رو نداشتم ، همیشه
اینو بخودت بگو تا آرامش داشته باشی ، اینشالاه خوشبخت میشی ، دیگه هم نمی خوام ببینمت .
بهرام برمیگردد و می خواهد برود .
زیبا میخوام اعترافی بکنم و برم ، اگه اینجائی به خاطر اینه که من اینجوری خواستم .
بهرام می چرخد و بروبر زیبا را نگاه می کند .
زیبا دور می شود .
بهرام به طرف صندلی می رود و می نشیند . 34
زیبا می رود و روبروی بهرام روی صندلی می نشیند .
بهرام گوش میدم .
زیبا دوستت دارم بهرام من .
بهرام گفتم گوش میدم .
زیبا یه فرصت بهم بده .
بهرام حرف اصلیتو بزن لامصب .
زیبا سر من داد نزن ، ( به گریه می افتد ) سر من داد نزن ، سر من ...
بهرام از روی صندلی بلند می شود .
بهرام دوست داری اینجوری تموم شه ، بهتر نبود نمیومدی تا اون خوباش باهات میموند تا آخر عمرت ؟
زیبا اون خوباش با یه داد زدن نمی پرن آقا بهرم ، اگه واقعا دل لونه شون باشه ،،، آخه بی مروت نغمه چی داشت
که من نداشتم ؟
بهرام باید برم .
بهرام دور می شود .
زیبا حالا که میری بهتره بدونی این چند مدت هر چی سرت اومد خواست من بود ، فیلمسازت کردم تا بدونی
بدون نغمه هم میشد کار دلخواهتو پیدا کنی ، گفتم نقشو ازش بگیرن تا نامزدیتون بهم بخوره ، کل هزینه های
فیلمو من دادم ، فکر کردم گرفتاریت زیاد شه عشقش از سرت میپره برمیگردی طرف خودم ، نشد ، نیومدی ،
با هر بلا عشق شما دو تا انگار داره زیادترم میشه ،،، آخه نمی خوای بگی چی چیه اون بهتر از من بود ؟
بهرام زمونه ...
زیبا هیچ ربطی به زمونه نداره ، تو یه هنرپیشه دستمالی شده رو به من ترجیح دادی ، خودتم اینو میدونی .
بهرام از حرفهای زیبا عصبانی شده است .
بهرام من هیچوقت سراغ تو برنمیگردم ، برگشتی نیست ، نمیتونستم خودمو در اختیار کسی قرار بدم که ( مکث )
کل زندگیشو ( مکث ) کل وجودشو قبل از ازدواج در اختیار من قرار داده بود . تو زندگی امروزی این یه
قانونه ، برا همه .
چهره داغان شده زیبا .
97 . ادامه . خارجی . محوطه بیرونی پاسگاه .
مسعود و ثریا در پاسگاه را می پایند .
زیبا درهم از پاسگاه خارج می شود .
مسعود و زیبا پشت دکه ای قائم می شوند .
زیبا در مسیر عکس جائی که ماشینش را نگاه داشته حرکت می کند .
عابران زیبا را نگاه می کنند که سلانه سلانه راه می رود .
زیبا از حال می رود .
مسعود و ثریا خودشان را به زیبا می رسانند .
98 . ویلائی در شمال . گذشته .
زیبا و بهرام کنار دریا نشسته اند و دریا را نگاه می کنند . 35
زیبا بالاخره نگفتی ویلا مال کیه ؟
بهرام فکر کردی فقط بابای تو پولداره ، مام خدائی داریم .
زیبا طفره نرو بگو اینجا مال کیه ؟
بهرام پسرخاله دختردائی عموی ناتنی همسایه بغلی ...
زیبا بهرام .
بهرام زیبای عصبانی را نگاه می کند و می زند زیر خنده .
بهرام چه فرقی میکنه ؟
زیبا تا ده می شمرم نگی تو همین بدو ورودمون پا میشم میرم ، یک ...
بهرام نرسیده سیر شدی ؟ تو که میگفتی چند روز میتونی ...
زیبا از جایش بلند می شود .
زیبا شش ...
بهرام دروغ یا ...
زیبا راست نگی این چهارتای مونده رو نمیشمرم .
بهرام اجاره کردم .
زیبا تو همچین پولی نداشتی .
بهرام دروغ یا ...
زیبا تا ساق پام رفتم تو شن راست نگی تا گردنم میرم .
بهرام مدالی رو که تو برام خریده بودی فروختم .
زیبا ناباورانه نگاهش می کند .
زیبا و دلیلش ؟
بهرام یادته بعد اجرای دانشکده یه شاخه گل بهم دادی ؟ اولین بار بود میدیدمت ، زل زدم تو چشات و موندم تهش ،
اون شاخه گل با تموم دنیا برام برابر شد ، هر چی از تو دارمو با کل دنیا عوض نمیکنم ، حتی اگه یه جوراب
سوراخ شده باشه ، اما برای کاری که کردم دلیل قاطعی داشتم ، اینجا اومدن با تو برام لازم بود مثل نفس کشیدن
، مثل نفس کشیدن .
زیبا مثل نفس کشیدن .
بهرام مثل بودن با تو .
زیبا عاشقانه بهرام را نگاه می کند .
زیبا تا حالا دنبال یه دختر ناز تو شنها افتادی ؟
بهرام تا حالا یه جنتلمن افتاده دنبالت تو شنها ؟
زیبا گودزیلاهاش بهترن .
بهرام می خواهد زیبا را بگیرد .
زیبا درمی رود .
بهرام زیبا را دنبال می کند .
تصویر دریا و آسمان و صدای گاوهائی که از دور بگوش می رسد .
صدای زیبا و بهرام با هم حالا ، یک دو ماع .
صدای خنده زیبا و بهرام .
36
99 . منزل پدری زیبا . حال .
زیبا روی تخت دراز کشیده و مادر بالای سرش نشسته است .
زیبا چشمان خود را باز می کند و به مادر لبخند می زند .
مادر گریه می کند .
زیبا به نقطه نامعلومی خیره می شود .
100 . خارجی . بالای پل روگذر . روز .
زیبا وسط پل روگذری ایستاده و آمدوشد ماشینها را نگاه می کند .
در خیابان یک افسر راهنمائی ماشینها را متوقف می کند .
دسته ای کودک دبستانی عرض خیابان را به راهنمائی معلمشان طی می کنند .
101 . ادامه . یتیم خانه . گذشته .
زیبا و بهرام برای بچه های بی سرپرست هدایایی آورده اند و بین آنها پخش می کنند .
بهرام زیبا این کارت محشره ، من عاشق این بچه هام ، براشون میمیرم .
بهرام پسربچه ای را می بوسد .
زیبا دختربچه ای را بغل می کند .
102 . ادامه . حال .
زیبا همچنانکه از بالای پل بچه ها را نگاه می کند به فکر فرورفته است .
103 . خارجی . محوطه جلوی آموزش و پرورش . روز .
از اتاقی در ساختمان صدای تمرین سرودی توسط بچه ها بگوش می رسد که شعری عاشقانه از سعدی را می خوانند .
زیبا از ساختمان آموزش و پرورش خارج می شود .
104 . ادامه . خیابانهای مختلف .
زیبا در حین رانندگی با موبایل صحبت می کند .
زیبا خب من تو امتحانش قبول شده بودم ، مگه نمیدونستی ، آره دیگه ، نه ، اینجا که نه ، دوست دارم جوری باشه که
خوشم بیاد ، دوست ندارم پشیمون بشم ،،، ببین به هیشکی نگو خب ، حتی مسعود ، عصر بیا ببینمت ، ها ، آره آخه
فردا پس فردا باید برم ، چه زود ردیف شد ؟ دختر اسم مامان و بابا که میاد همه جلوت خبردار وامی ایستن ، نه ،
ور نزن بیشتر نمیتونم بمونم ، نه قربونت .
زیبا گوشی را روی سینه ماشین می اندازد ، به تقاطع رسیده است ، چراغ قرمز می شود ، زیبا بی توجه با آن عبور می کند .
بوق ممتد ماشینها روی چهره بی خیال زیبا که به روبرو خیره شده است .
105 . داخلی . مغازه های مختلف . روز . 37
زیبا اجناس مختلفی را می خرد .
106 . خارجی . محوطه جلوئی آپارتمان زیبا . روز .
یک وانت بار با بار آماده حرکت است .
زیبا آدرسی را روی کاغذی می نویسد و همراه با توضیحاتی به راننده می دهد .
راننده سوار ماشین می شود و حرکت می کند .
زیبا ماشین را از پشت نگاه می کند .
107 . داخلی . دفترهای فیلمسازی مختلف .
بهرام با منشی ها در دفترهای مختلف فیلمسازی صحبت می کند و ناامید از آنجاها بیرون می رود .
108 . داخلی . منزل پدری زیبا . شب .
مادر ، زیبا و پرستار شام می خورند .
تلفن زنگ می زند .
پرستار پا می شود برود که با اشاره زیبا می ماند .
زیبا پا می شود و بطرف تلفن می رود و گوشی را برمیدارد و جواب می دهد .
زیبا الو ، سلام ، کجائی تو ؟ آره اینجام ، باشه ، منتظرتم .
زیبا گوشی را می گذارد .
مادر ثریا بود ؟ چرا برا شام نیومد ؟
زیبا انگار با نامزدش بوده .
مادر اونم می آورد .
زیبا می آید و می نشیند ، با قاشق بازی می کند .
پرستار سرد نشه .
زیبا بسمه .
مادر تو که چیزی نخوردی مادر جون .
زیبا گشنه م بود بیرون یه چیزی خوردم .
مادر زیبا .
زیبا مادر را نگاه می کند .
زیبا هوم .
مادر ازت بخوام بمونی اینجا قبول می کنی ؟
زیبا برا من سختتره دور از شما باشم ، یه مدت دیگه برمیگردم ، با انرژی زیاد و حال و هوای تازه .
پرستار اینشالاه .
مادر زیبا را نگاه می کند .
109 . ادامه . 38
زیبا و ثریا داخل اتاق کودکی زیبا که به همان شکل قدیمیست در کنار هم خوابیده اند .
110 . خارجی . محوطه جلوئی خانه پدری زیبا . روز .
زیبا و مادر در آغوش هم هستند .
ثریا و پرستار گریه می کنند .
زیبا با چشمان گریان از مادر جدا شده ، سوار ماشین خود می شود و حرکت می کند .
پرستار پشت سرش آب می پاشد .
ثریا خودش را در آغوش مادر می اندازد .
111 . خارجی . ورودی روستا . روز .
ماشین زیبا از راه می رسد و وارد روستا می شود .
112 . داخلی . استودیوی فیلمبرداری . شب .
بهرام در حال تنظیم پروژکتورهاست .
مسوول فیلمبرداری به طرف او می رود .
در مورد جای پروژکتور بحثشان می شود و اوج می گیرد .
بهرام با عصبانیت پروژکتور را ول می کند و با سرعت بطرف درب می رود .
شلیک خنده در فضای استودیو .
113 . ادامه . خارجی . خیابان .
بهرام به ماشینی تکیه داده و آسمان را نگاه می کند .
سیگاری را از جیبش درمی آورد و آتش می زند .
114 . خارجی . مدرسه روستا . روز .
زیبا و سیمین در محوطه باز حیاط مانند مدرسه روستا با همدیگر قدم می زنند .
بچه ها بازی می کنند .
زیبا این بازی بچه ها خیلی قشنگه ، تا حالا ازشون فیلمی تهیه شده ؟
سیمین فیلم ؟! نه بابا .
زیبا خیلی قشنگن این بازیا ، حیفه بخدا ماندگار نشن ، من دانشگاه رشته م هنر بود ، میشه ترتیبی بدیم یه فیلمساز بیاد
اینجا ازشون فیلم بگیره ؟ این فیلم میتونه یه کار عالی باشه ، اینجام مشهور میشه .
سیمین تا حالا که همچین موردی پیش نیومده ، منم خب ، راستش نمیدونم چی بگم ...
زیبا کار خاصی نمیکنه که ، دوربینش رو میذاره اونجا و فیلم میگیره ، حتی لازم نیست بچه ها بازیشونو قطع کنن .
سیمین اول باید اجازه بگیریم بعد ...
زیبا اون با من ، مرکز آشنا دارم مجوز فیلمبرداری رو ازش می گیرم ، فقط ( مکث می کند ) ... 39
سیمین زیبا را نگاه می کند .
سیمین فقط چی ؟
زیبا بچه ها بدونن من اینجا معلم شدم یه جورائی مسخره م میکنن ، لیسانس باشی بیای تو روستا به ابتدائیا درس بدی
کلی برا اونا سوژه ست ، نمی خوام اسم من بیاد وسط ...
سیمین من باید کاری بکنم ؟
زیبا می کنی ؟ کافیه به یه نفر نامه بنویسی و دعوتش کنی ، بنویس کل هزینه با توئه و دستمزد اونم میدی .
سیمین می ایستد و بروبر زیبا را تماشا می کند .
سیمین من این همه پولم کجا ...
زیبا می چرخد و سیمین را نگاه می کند .
زیبا ایناش با منه سیمین خانوم گل ، فقط اسمی از من وسط نمیاد ، نامه رو آماده کن میدم مش جعفر میبره پست
میکنه .
سیمین مطمئنی کارمون درسته ؟
زیبا به من اعتماد کن ، راستی این نیمکتهای درب و داغون و زواردررفته از مد افتادن دیگه ، فردا بریم همین
شهرستان نزدیک برای کلاسها از این صندلیای جدید و وایت بورد اینا بخریم ؟
سیمین باید درخواست بدیم و ...
زیبا دختر قشنگ من با پول خودم میخرم تو گزارش میدی یه نفر خیر اهدا کرده ، یه کم سیاست داشته باش ، اونائی
که مرکز نشسته ان وقتی ببینن فعالی زودتر به شهرستان منتقلت می کنن .
سیمین راضی زیبا را نگاه می کند .
فرید که دارد از آن طرف می گذرد برای زیبا دست تکان می دهد .
زیبا می خندد .
115 . خارجی . باغ پدری زیبا . روز .
زیبا و جعفر صحبت می کنند .
جعفر هفت تا ، همه هم شیرده ، تویله جا نداشت ده تا بخرم .
زیبا خوبه تویله رو نزدیک خونه باغ ساختی ، صداشون میاد بگوش آدم میرسه .
جعفر دور بود یکی شب میزد تویله خبردار نمیشدم خانوم .
زیبا دستت درد نکنه ، مش جعفر یه نامه دارم ببر پستش کن .
جعفر صبح اول وقت می رم بخش پست می کنم میام .
زیبا مش جعفر نزدیکترین مرکز آتشنشانی تا اینجا چقدر فاصله داره ؟
جعفر برای چی خانوم ؟
زیبا من همیشه از آتش گرفتن یهوئی خونه تو شب می ترسم .
جعفر روستا اگه جائی آتش بگیره تا ماشین آتشنشانی بیاد همولایتیا با آب رودخونه خاموشش میکنن .
زیبا حالا فکر میکنی چقدر طول بکشه بیان ؟
جعفر یه بار روستای بغلی ، از رودخونه دورتره ، خونه ای آتش گرف حدود چهل دقیقه طول کشیده بود تا بیان و
برسن .
زیبا به نقطه ای خیره شده است .
40
116 . داخلی . بالکن . شب .
زیبا تو بالکن نشسته و کتاب درسی بچه ها را مطالعه می کند .
صدای گاوها .
زیبا گوش می دهد .
117 . خارجی . محوطه جلوئی مدرسه . روز .
بچه های مدرسه به کمک راننده یک خاور صندلیها و دیگر وسایل جدید را به داخل مدرسه حمل می کنند .
زیبا و سیمین با لبخند نظاره گر آنها هستند .
زیبا به نقطه ای خیره شده است .
118 . خارجی . محوطه جلوئی خانه بهرام . روز .
پستچی در می زند .
بهرام با لباس خانه و در حالیکه چشمانش را می مالد در را باز می کند .
پستچی قربونت برم یه ربعه در میزنم ، سفارشی نبود می رفتم ، لنگ ظهره خوابیدی تو ؟
بهرام پستچی را بروبر نگاه می کند .
پستچی نامه ای را به بهرام می دهد .
بهرام نامه را میگیرد ، دفتر پستچی را امضا می کند و نامه را باز می کند و می خواند .
بهرام ناباورانه پستچی را که دارد دور می شود نگاه می کند .
119 . خارجی . روستا . روز .
بهرام با ساکی در دست به روستا نزدیک می شود .
گاوها اینجا و آنجا در حال چرا هستند .
فرید بروبر بهرام را نگاه می کند .
120 . ادامه . داخلی . دفتر مدرسه روستا .
بهرام و سیمین روی صندلی نشسته اند و با هم حرف می زنند .
121 . ادامه . داخلی . انبار مدرسه .
زیبا بچه ها را به داخل انبار هدایت می کند .
زیبا از انبار خارج می شود و درب آهنی انبار را از پشت قفل می کند .
122 . ادامه . کلاس درس مدرسه .
زیبا وارد کلاس می شود و دربش را از داخل قفل می کند . 41
زیبا پرده های کلاس را می کشد .
زیبا ساعتش را نگاه می کند ، شماره ای را با موبایلش می گیرد ، با حرارت صحبت می کند و ارتباط را با حالتی راضی شده قطع می کند .
زیبا نگاهی به سقف چوبی کلاس می اندازد .
زیبا صندلیهای چوبی کلاس را روی هم می چیند تا به سقف برسد .
زیبا ساعتش را نگاه می کند .
123 . ادامه . محوطه بیرون مدرسه .
بهرام فیلمبرداری می کند .
سیمین با تعجب اطراف را نگاه می کند ، از نبود بچه ها تعجب کرده است .
صدای زنگ گوشی سیمین بلند می شود ، سیمین لبخند می زند و جواب می دهد .
سیمین سلام زیبا کجائین شما ؟ با بچه هائی ؟ چی ؟ چکار کنم ؟ مردم روستا رو صدا بزنم ؟ بخاطر چی ؟ هان ؟
گوشی رو بدم بهرام ؟ بهرام کیه ؟
سیمین بهرام را نگاه می کند .
بهرام انگار متوجه چیز مشکوکی شده باشد فیلمبرداری را قطع می کند .
سیمین بطرف بهرام می رود و گوشی را بطرف او می گیرد .
بهرام کیه ؟
سیمین زیبا ...
بهرام کی ؟!!!
سیمین زیبا ...
بهرام ناباورانه گوشی را از سیمین می گیرد .
بهرام الو ، زیبا تو ، تو خودتی ؟! زیبا کجائی تو ؟ چی ؟ تو ! اینجا ؟!!! گفتی مردمو صدا بزنه ؟ بهش بگم بره ؟
میخوای ، می خوای چکار کنی تو زیبا ؟! چی ؟ وای خدا ، زیبا خر نشو ، بچه ها ؟ انبار مدرسه ؟
سیمین بطرف ساختمان مدرسه می دود .
124 . ادامه . کلاس درس مدرسه .
زیبا از پنجره بیرون و سپس ساعتش را نگاه می کند .
125 . ادامه . راهرو مدرسه .
سیمین درب انبار را تکان می دهد .
سروصدای بچه ها روی صورت حیران سیمین .
126 . ادامه . محوطه بیرون مدرسه .
بهرام ناباورانه به ساختمان مدرسه خیره مانده است . 42
فرید همچنانکه از آنجا می گذرد با شک و تردید بهرام را نگاه می کند .
سیمین با سرعت از ساختمان مدرسه بیرون می آید .
سیمین چی میگه ؟
بهرام گفت می خواد آتیش بزنه .
سیمین بچه ها تو انبارن ، درشو بسته ، من میرم روستائیا رو صدا بزنم ، ببین میتونی کاری بکنی .
سیمین بطرف روستا میدود .
فرید جلوی سیمین سبز می شود .
سیمین با عجله چیزهائی به فرید می گوید و با سرعت دور می شود .
بهرام گیج و منگ در جای خود میخکوب شده است .
فرید با حالت دو بطرف ساختمان مدرسه حرکت می کند .
بهرام به دنبال فرید داخل ساختمان مدرسه می شود .
127 . ادامه . کلاس درس مدرسه .
زیبا از پنجره بیرون و سپس ساعتش را نگاه می کند .
128 . ادامه . محوطه بیرون مدرسه .
تعدادی از مردم روستا همراه با سیمین به محوطه رسیده اند .
بعضیها با سطلهائی در دست از دور دارند خودشان را می رسانند .
بهرام در حالیکه با گوشی صحبت می کند از ساختمان خارج می شود .
سیمین بطرف بهرام می رود .
بهرام گوشی را بطرف سیمین دراز می کند .
سیمین با تردید گوشی را می گیرد .
سیمین زیباجان منم سیمین ، قربونت برم این کارا چیه ؟ چی ؟ باشه گوش میدم ، این باید جلو مردم اعتراف کنه نامرده ،
به همه کاراش ! باید بگه ، چی رو باید بگه ؟ خودش بهتر میدونه ، آره همه جمع شدن ، بگم نمیخواد بگه باید
برگرده طرف خودت ، بپرسم برمیگرده یا نه ؟ زیبا این منگ واییستاده ، باشه ، باشه می پرسم .
129 . ادامه . کلاس درس مدرسه .
زیبا گوشی را قطع می کند ، منگ و گیج است ، از پنجره بیرون و سپس ساعتش را نگاه می کند ، بطرف صندلیها می رود .
130 . ادامه . محوطه بیرون مدرسه .
تعداد سطل بدستها زیادتر شده است .
چند نفر پلکانهائی را از دور می آورند .
فرید همراه با چند نفر ناامیدانه از ساختمان خارج می شود .
فرید دود ، دود ، از سقف داره دود بیرون می آد . 43
هجوم سطل بدستها بطرف پلکانها که حالا به دیوارها چسبیده اند .
صدای ماشینهای آتش نشانی از دور که نزدیکتر می شوند .
131 . ادامه . همانجا .
آتش مهار شده است .
تقریبا نصف مدرسه آتش گرفته است .
بچه ها نجات پیدا کرده اند .
همه خوشحالند .
132 . ادامه . ساختمان مدرسه .
بهرام فیلم میگیرد .
داخل کلاس که می شود دوربین را آرام آرام از جلو چشمش کنار می کشد .
خاکستر انسانی کنار صندلیهائی که فقط آهنشان مانده است .
بهرام ناباورانه نگاه می کند .
133 . خارجی . جاده روستا . روز .
بهرام از روستا دور می شود .
صدای گاوهائی که از دور بگوش میرسد بر روی چهره داغان شده بهرام .
پایان .