درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

یاغمورسیزلیک عاده ت اولدو ...

یاغمور  یالان  اولسا 

یاشام  یالاندیر 

یاغمور   یالان  اولاندا ! 

یالان  اولدون 

یاغمادین 

بوتون  آرزیلاریمی  سولدوردون ! 

بیرجه  اوز  فیکیرله رینله   !!!

یاغمورسیزلیک عاده ت اولدو  

آشکیم 

ایچه ریمده کی  آشکیم   قورودو ...

قصه دل ما ...

یه روزی روزگاری جوون بودیم و دلی داشتیم برا خودمون  

ـ دل میگم ها !

آره خب 

داشتیم اون روزا 

یه دل عاشق پیشه و مشدی و رند  

مثل حالا !

اما  

نه ! 

نه مثل حالا !!!

اون موقعها دلمون بود یه دل درسته و راست 

یه دل که بلا بود و عاشق پیشه 

نشد کسی از جلومون رد بشه  

هم چشمون هم دلمون نگیرتش !

راه براه سودائی میشد و هوا برش میداشت این دل ما رو

طفلکی اما خیلی ترسو بود 

دلمونو میگیم ها 

آره بخدا ! 

بودش ترسوی ترسو !!!

ترسشم از این بود نکنه بخوره به زمین گرم !  

کسی هم نبود بگه زمین گرم کجا بود عمو ! 

خلاصه 

دلم براتون بگه 

دل ما ترس داشت عاشق بشه از ته دل  

چرا ؟ 

میگم برات عزیز دلم 

گوش میدی بهم ؟ 

پس گوش کن درست 

این دل ما

میترسید عاشق بشه از ته دل

میترسید

عاشق گیسو کمندی بشه که چشمای درشتی داره و اسب سیاه  

همه ش از خودش میپرسید 

وقت و بی وقت 

نکنه یه روز تنگ غروب  

مثل قصه مصه ها 

یارو بزنه بچاک و بره و برنگرده دیگه اینورا !  

میشه یعنی اینجوریا ؟؟؟ 

بعدشم با خودش میگفت چرا نشه 

تا بوده همین بوده 

قصه عشق !

برا همین دل ما بزرگ و بزرگترم که شد 

عادتاشو نداد به باد

همون موند که بودش از قدیم مدیما 

از بچه گیا ! 

عاشق پیشه و ترسو !  

ـ کی گفت لولو ؟

یه روزی روزگاری از بد حادثه 

شایدم از خوبش بوده 

دو تا چشم قشنگ اومد تو سرنوشتش  

یعنی که چی ؟  

ای بابا  

عزیز دل من  

عاشق شد از ته دل این دل ما ! 

عاشق عاشق ! 

باور کن حالا !!! 

یارو هم که فهمید این دیوونه خله و مجنون 

دمبشو انداخت کولشو  

چی ؟ 

حالا نرو کی برو ! 

رفت و پشت سرشم نکرد نیگاه ! 

رفت که بره  

بره و نیاد دیگه !!!  

رفت بخدا  

گم شد تو ابرا  

آخه 

خودش میگفت اسمش بارونه  

بارون !!!

حالا مونده بود این دل عاشق ما و جای خالی معشوق 

کیه که بدونه چی شد حالش ؟!  

کجاها کشید کاروبارش !!! 

کسی دونست ؟ 

نه بخدا ! 

چی اومد به سرش ؟

هیچی بابا ! 

چیزیش نشد  

دیوونه چی داره بده از دست 

خل خله دیگه ! 

مجنون بیشتر از مجنون که نمیشه ! 

خلاصه

از اون روز به بعد 

این دل مونده رو دست ما هوس نمیکنه عاشق بشه 

آخه اونی که ازش ترسیده بود

اومد سرش  

خواه و ناخواه !

آره مهمون ناخونده قصه من 

دل ما یارش برفت تو قصه ها

موند تنها قلندر قصه ما ! 

حالام وقتی می افته چشش به دو تا چشم درشت و سیاه  

تو خیابون 

تو دانشگاه  

یا که اینور و اونور تو شهر و دهات 

چشاشو رو هم میزاره ! 

دلشم زیر پاهاش ! 

نمیبینه !!!

دله رو میگم ها   

دلمو میگم !!! 

ـ زیبای من چه دردی داره ندیدن چشمای قشنگت !!!

آره خب اینجوریاست

دل ما نمیخواد مثل اون پیرمرد چینی بند زن بشه که کارش بند دادن شکسته هاست 

همین قدی که شکسته  

کافیه براش ...

گوزله ها ...

گه له نده   قیچلاریندان  گوزله ها

آیاقلاماسین ! 

اولاردا ؟

ـ نه فه س سیزین ...