درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

اینگونه خواهد شد ...

وقتی دروغ خرقه میپوشد 

راستی رخت برمیبندد 

تمامی حقارت تاریخی خویش را به فیلمکی حقیر تحمیل میکند قوم کوچک غاصب 

راست دروغ میشود و دروغ راست ! 

آنچه روزی نوشتم از تاریخ جنگ روس با ایران نیامد به تصویر 

و امروز میبینم اراجیف را از آن روزگار فیلم کرده اند 

از چه ؟ 

دروغ باید حقارت تاریخی خود را وجاهتی دهد مقبول ! 

و چنین نیز میکند  

تاریخ مکتوب سراسر دروغ از دوهزار و پانصد سال درغین این خاک 

آنچه بر لوحها و قلمها مجازست برود 

اینست !

و راستی را خریداری نیست  

چرا که حق همیشه تلخست ! 

تبریز در مه را میگویم  

زند را قانونی میکند  

چرا که میتواند به شیراز دروغینش ببالد 

شهر سیصد ساله !  

و نمیگوید برای ساختن ایران فارس !  

فارس آن روزگار به همدستی اربابانش  

ـ انگلیس و یهود ! 

سرزمینهای ترک این خاک را جدا نمود از وطن ترکانه !

و  

قاجار را افعی نشان میدهد 

نه از آن جهت که قاجار بد بود  

ـ من نیز میگویم بدی بسیار داشته این قوم فاتح ! 

اما درد اینها چیز دیگریست

عقده ترکستیزی دارد این جماعت بدبخت !  

قوم هفت هزارساله این خاک !

تمامی تحقیر تاریخیش را به هر فرصتی ناسزائی میکند و فحشی !

اگر خدائی هست که هست  

روزی قاراپاپاق ائلیم را خواهم ساخت ! 

رسوائی فرداها از آن دروغگویانست  

این تقدیر همیشگی راستیست که روزی باید هویدا شود ...

عوموروموز ...

یاتیر 

دورور 

عومورو  سورور !

تمام ...

یه زمانی اطاقکهای زردی بود بهش میگفتن کیوسک تلفن 

یه زنگ بزن 

بعدش بشین و گوش کن !  

هرکی کاری داشت  

تو صف مینشست ! 

متلک اون زمونا این بود بین آدما : 

دوزاریت افتاد یا که نه کجه مال تو ؟ 

بین دخترا 

یا که پسرا !

حالا اما همه دارن بدست موبایل و همراه 

میگن آدما 

تنها نیست دیگه به این روزکار  

کسی از ماها

گوش فلک و آسمونا رو کر میکنه پچ پچه ها ! 

خدائیش راحت شده کاروبار و زندگی 

هم راست گفتنا 

هم دروغ و کلک زدنا ! 

اینه میگن هر چیزی دوره ای داره 

دوره حالا 

دوره جووناست  

گذشت از ما ! 

این یکی رفته تو خونم 

باورم شده 

خوشی برا من یکی 

تمومه  

تموم ...