درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

تملک ...

درد تملک  !

عقده هائی همه اعظم به دل حقیرتر  ز  برکه خشک

_ ماندابی که گند میزند هر از گاهی !

و او همیشه تاریخ با خود میکشید درد این را

درد تملک را !

تملک چه ؟

تنها وجودی که به او نیازمند بود !

انسان !

آخر

دیگر چیزی نبوده که او مالکش باشد !

و این زایشگاه آن عقده هاست !

به چه قیمت ؟

آنکه ارزان می تواند گران نمیخرد

سخت است و محکم

آخر

آنهائی که با اویند راحترین سواری دهندگانند

و او بی آنکه سختی کشد تصاحبشان می کند

_ آنچه سواری دهندگان  را خر میکند گوناگون بوده تا امروز !

پس

آنکه راحت میتواند بیشتر مایه نمیگذارد !

سختتر که باشد  باید  مایه بگذارد

و اگر با سختی داشته هایی هم داشت دل به راه آور از همه چیز مایه خواهد گذاشت !

دل به راه آور ؟

قبل از هر چیز ظاهر !

چه مادی باشد چه معنوی !

از زیبائی شروع کن تا برسی به دارائی !

بستگی دارد خواهان چه میخواهد !

اما تجربه نشان داده بیشتر زیبائی و بعد از آن ثروت !

برای تملک او از چه مایه خواهد گذاشت ؟

از هر آنچه دارد !

و اینجاست آنجائی که هر که آگاه از این سر است بیشتر سواری میگیرد !

جالبتر آنکه سواری دهنده هم با او راحتتر است و بیشترعرضه میکند از خود و از وجود خود و از داشته های خود !

پس

اگر خواهان بیشترینی از آنها سختترین باش !

_ چه دردی دارد به درون از اینگونه زیستن آنکه آزادگی دارد و آدمیت !

باید اما نفس کشید !

چه باید بدهد آنکه راحت به دست نیاورده ؟

از یک تا بی نهایت از آنچه که داشته و دارد !

زیبائی ؟

آری !

تمامی وجودش را خواهد داد !

گاهی بیرونیست

مثل همان زیبائی !

شاید هم ثروت !

و

دارائی !

جالب اینجاست

آنکه کم دارد از زیبائی و بهره ای دارد از دارائی سختتر است

آخر میداند روزی امکان اتمامی هست برای داشته هایش !

گاهی درونیست

نامش عشق !

و البته اسمهای دیگری هم دارد !

آنچه اصل است هیکدام از اینها نیست

درد چیز دیگریست !

درد درد تملک است

کشیدن به درون خود !

از آن خود کردن !

با خود یکی کردن  او !

و این عقده  عقده تاریخی همه آنهاست

عقده ای که همیشه با آنها بوده است !

و خواهد بود !

نداشتن !

و

خواستن داشتن !

تاریخ مردانه است !

آنها هرگز به حساب نیامده اند !

دیده نشده اند  !

_ جز برای کاری و کارهائی  !

زن در همه تاریخ بشر تملکی بر هیچ نداشته است

هر چه بوده و هست از آن مردان بوده !

تاریخ و جغرافیای آدمی تا حد حداکثرترین اندازه مردانه است !

زن جماعت با این خو کرده و راضیست

اما

این نداشتنهای خود را با حس تملک جبران کرده است !

حسی که تا سر حد مرگ به دنبالش میرود ! 

و در این میانه آنچه فدا شده عشق است ! 

عشق زیر پای تملک له شده تا به امروز ! 

آری عشق ! 

استثنا همه جا هست

گاهی هم بوده زنی که خواسته خلاف جهت آب شنا کند

اما

به هر شکل و در هر حالی

آخر ماجرا زنانگیست !

و این درد فمنیستها هرگز درمان نمیشود !

اینکه چنین بودن خوبست یا بد را نمیدانم من

اما  

میدانم تا بوده همین بوده و تا هست همین خواهد بود !

استاد ...

خبر رسید ونوس هم رفت  

چه بد !

وای که چه ناز بود این مرد بزرگ 

یک استاد 

معلم ! 

دکتر داور ونوس بزرگ استاد دانشکده مدیریت دانشگاه تهران هم رفت !

تنها استادی که نامش و یادش بیادم بود این همه سال  !

سخت گیر و جدی ! 

ظاهر همچون راننده های تریلی و نیسان  !

شخصیت و سواد ؟! 

دریا ! 

میگن آمریکا سختترین رشته بازرگانیه ! 

فارغ التحصیل از آمریکا بود 

بی ادعا و ساده ! 

خاکی ! 

همیشه نمونه ! 

تازه از تهران آمده ام وگرنه میرفتم ! 

روحش شاد ! 

دوست داشتنی بود و بزرگ  

میگم چرا دلم گرفته تر بود امروز ! 

یادش گرامی ...

گوردون ...

بیر سیرا بیرینه  دئدیم  بیر قیز  ایسته ییردی  سونبولون  اوزگه ده ن  توتا 

اویره ندی   اودا  ! 

اودا   ایسته دی   بویله  ائیله سین ! 

ایشیم  یوخ  اولمادی 

که له یی    توتمادی ! 

کئچدی   گئتدی   روزیگار  

دئدی   آدام  اولموشام  

مه نده    ایندی   پیس   یوخ   یاخچیلار  وار !

ـ کیمدی   اینانان ! 

بو  ساچلار  ده گیرماندا  آغارمی ییب  جانیم ! 

گه له ر   زامانی   دئدیم ! 

آنجاق  بیرگون  بیری  اویناماق   باشلادی 

بیرینی  اویناماقدا  اینجیتدی ! 

اوره کده ن   یوخ ! 

بیلیردیله ر   ایکیسیده ! 

آغیللیسیدا 

ده لیسیده ! 

اویوندور ! 

بیزیم  بالامیز  

قیزدیرما   قیزیمیز 

آغ قارا   به نزه ر   یولداشیمیز !!! بیلمه دی   بونو ! 

آمما   اینجیدمه نی   اویره ندی  

اینجیدمه که   باشلادی ! 

اوغلان  گولدو   اوزونه   دئدی   گوردون   سامانی   ساخلاسان   گه له ر  زامانی ! 

کیم   اینانمیشدی  آدام   اولماقینا ؟ 

بیر  اوزو 

سوزون  دوزو ! 

گورموردوم  اونو !

ایندیده    گورموره م ! 

یازدیم   عیبره ت   اوچون ...