ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
دلم سیاهپوشست
سیاهی مرگ بزرگی بر تار و پود بودنم سایه انداخته
بزرگی که برای بزرگی فرزندان انسان بر پا خواست
اما
شب پرستان همیشه تاریخ
تاب دیدن بزرگی آدمیان را نداشتند
ـ ندارند
گلوی آزادگی خونین شد
و من دشنه تیز خونین را میبینم که همچنان خون چکانست و برنده
و مردی را که فریاد میکند آیا کمک کننده ای خواهد بود ؟
ـ آیا کمک کننده ای خواهدش بود ؟
نمیدانم
زمانه نیز همچون من نمیداند
که
زمانه زمانه نرفتنها و ماندنهاست
زمانه دل خوش کردنهاست
به هر آنچا آسمانی نیست
چه کسی یاریش خواهد داد ؟
چه کسی سنگینی امانت را بر او سبک خواهد کرد ؟
و من دستی نمیبینم به یاری دوست بسویش باز باشد
وای از زمانه ...
اسطوره دروغین زمانه دروغین ما
روزی که فهمید دروغیست اسطوره بودنش
بی صدا شد و رفت
چه فریادها راه انداخته بود این ساکت بی صدا !
آخر کار
روزی بخود آمد و دید
آنچه میکرد و میخواست دروغی بود بر پیشانی زمانه
رفت و دم نزد
خدا میداند کجا رفت و چه شد
اما به گاه رفتن باورش شد دروغی بیش نبوده بودن او
آنچه کرد
آنچه نتوانست کند
آنچه خواست و نشد
همه
دروغی بود
دروغی که دردهای بسیاری ارمغان آورد
همه را
او رفت
اما
دروغسازان هنوز که هنوزست
از او دروغ میسازند و دروغ میبافند
چه میتوان کرد و گفت
دروغ را جز زایش دروغ کاری ز دست برنخواهد آمد
و او همچنان که خود دروغ بود
ـ در خاطره مردمان دروغتر از خویش
به زمانه ای که جز دروغ را بارور نمیکنند
به کار بارآوردن دروغست و دیگر هیچ ...
یوخ یولداشیم
اوزویه ن آلما
مه ن مارالدان دانیشاندا
مارالدان دانیشاندا مارالدان دانیشیرام
اوزو بیلیر
ـ آدی مارالدی !
سه ن مارال دئییلسه ن
ـ آدین مارال دئییل !
آلما سوزله ریمی اوزویه ن
اونون آدی مارالیدی
اوزو ایلان
بونودا اوزو دئدی
اینان ...