درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

صدف دل ...

نه اسیر نگاه عشقم

نه دربند زلفکی مواج

و نه

جنون گرفته مجنون بی لیلی

ساده بگویم

دلم لبریز از مهربانیست

لبریزتر ز شوق کودکانه

اما

قفلیست بر دروازه های دلم

ـ سرسخت و نستوه

شاید

آنسوی بعد زمان روزی شوم عاشق

و لیکن

امروزم چه خالیست

چون صدفی گمگشته بر ساحل ...

مین ایللیک ...

خاطیره له ر

آی ...

که سیر    باغریمی   غه م   یادیما   دوشه نده    خاطیره له ر

ـ پیس    قیزین    پیس    خاطیره له ری

کاش    اولماسین  

کاش ...

قویلامالی یام     خاطیره له ریمی

ـ مین   ایللیک    خاطیره له ریمی

مین    ایللیک ...

حرف دل ...

خنگ آباد روزگارمان چه پرهیاهوست

گاه

رگبار هزاران جمله

و گاهی تکرار در تکرار جیغ و داد و قشقرق

و عربده بازاری دارد که مگو

و تو بیشک 

حسرت شنیدن حرفی را بدل خواهی داشت تا ابد

ـ حرفی کز دل بر آید ...