درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

یاد تو ...

ساده میگویم که جز عشقت ندارم آرزویی 

هم به لب  

هم در دلم ای مهربان یار !

گرچه دورم  

گر چه دوری 

گرچه این بد روزگاران بی فرداهایمان را 

درد عشقی نیست 

درد مهری نیست   

یا سودای چشمی ! 

با این همه  

تا به فرجامین دم این باتلاقی که نامش زندگانیست 

خواهمت خواست 

خواهمت جست !

ـ از دور یا که نزدیک  !

حتی اگر من

در پساسوی  کوهها و دره ها  

یا که 

دشتها و تپه ها

یا به میان ابرها  

گم کنم

نام و نشان نازنینت را 

دلبرا ...

سیخینتی ...

سیخینتیلار  گئدیشسیز  اولوبلار  اوره ییمده 

اوزوم  اوزله رینه  اوییره نیبدیر  

بیربه بیر 

نئیله مه ک   داریخمالاردا  بیزیم  باشیازیمیزدیر  

یوز یوزه 

مین مین اوسته 

عومور بویو ...

کهکشان ...

چشمانت ؟
میدانم
هنوز هیچ ستاره ای جایگزینش نیست !
و این هزارمین کهکشان است که من ترکش میکنم ...