ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صحنه : میدانی در یک روستا .
تابلو اول .
پرستار یک و دو در لباس پرستاریشان گرد میدان روستا گردش کنان عبور می کنند .
آهنگر نگاه در نگاه پرستار یک هاج و واج و حیران عاشقانه نگاهش می کند . پرستار دو حسادت کرده و دست پرستار یک را می گیرد تا دورش کند ، پرستار یک خود را از دست پرستار دو رها کرده و با آهنگر سر صحبت را باز می کند .
آهنگر ترانه خوان اهل بازار را با خود همراه می کند تا ترانه عاشقانه را به همراه او بخوانند . کسی پرستار دو را تحویل نمی گیرد . حسادت پرستار دو به اوج رسیده است .
بچه ها ترانه خوان در حال بازی هستند . یکی از بچه ها زمین می خورد . پرستار یک به کمکش می آید و پایش را به کمک آهنگر بسته و او را سوار گاری کرده و راهی خانه شان می کند . اهل بازار به افتخار پرستار یک ترانه ای دیگر سر می دهند .
پرستار دو با عصبانیت محل را ترک می کند .
تابلو دوم .
پرستار یک و آهنگر در حال گردش در اطراف میدان روستا با هم گپ می زنند .
پرستار دو آنها را به برادران پرستار یک نشان می دهد و خود پشت درختان مخفی شده و نظاره می کند .
برادران پرستار یک بطرف خواهرشان و آهنگر رفته و می خواهند آهنگر را بزنند .
صدای شیپور جنگ شنیده می شود .
برادران پرستار یک شمشیرهایشان را از نیام کشیده و دور می شوند .
آهنگر بطرف مغازه اش رفته و شمشیر مردمی را که به طرف مغازه هجوم آورده اند تیز می کند .
تابلو سوم .
مردم مشق نظام می گیرند . برادران پرستار یک شمشیرهایشان را تیز می کنند . آهنگر سرودی حماسی را زمزمه می کند .
تابلو چهارم .
جنگ شده است . همه درگیر جنگند .
تابلو پنجم .
پرستار یک به همراه پرستاران دیگر به مجروحان جنگ کمک می کنند . 1
تابلو ششم .
اهالی روستا در جنگ پیروز شده اند . آنها گاوی را در قربانگاه سربریده و جشن می گیرند .
آهنگر و پرستار یک گردش کنان در جشن اهالی شرکت کرده اند . پرستار دو با حسادت آنها را زیر نظر گرفته است .
آهنگر متوجه زنده بودن دو سرباز دشمن شده که می خواهند مخفیانه بگریزند . آهنگر قصد کشتن دشمنان را دارد اما پرستار یک بدلیل زخمی بودنشان اجازه این کار را به او نمی دهد . پرستار یک زخم دشمنان را می بندد .
پرستار دو نظاره گر آنهاست . او صحنه را ترک کرده و به همراه برادران پرستار یک بازمی گردد .
برادران پرستار یک هر دو سرباز دشمن را می کشند و می خواهند آهنگر و پرستار یک را هم بکشند اما آنها فرار می کنند .
تابلو هفتم .
پرستار یک و آهنگر که زخمی شده است بیرون روستا نفس زنان از کوه بالا می روند ، آهنگر که دیگر رمقی برایش نمانده بر زمین می افتد . پرستار یک زخم آهنگر را پانسمان می کند . آهنگر ترانه ای عاشقانه برای او می خواند .
آهنگر متوجه آمدن برادران پرستار یک می شود و او را تهدید می کند اگر فرار نکند خود را از صخره پایین خواهد انداخت .
پرستار یک مجبور می شود محل را ترک کند چون باید جان فرزند درون شکمش را نجات دهد ، او نجات جان آهنگر را در فرار خود می داند . آنها عاشقانه از هم جدا می شوند .
پرستار یک فرار می کند .
برادران پرستار یک سر رسیده و آهنگر را به حرف می کشند . آهنگر خاموش است . برادران پرستار یک او را می کشند .
تابلو هشتم .
پرستار یک در کوه گریزان است .
برادران پرستار یک تعقیب کنان در پی خواهرشان هستند .
پرستار یک که فرار را بی فایده می یابد دست بسوی آسمان می کند و نجات خود را از آسمان طلب می کند . زمین دهان باز کرده و پرستار یک را در دل خود جای می دهد . موهای پرستار یک بیرون مانده است .
برادران پرستار یک سر رسیده اند اما نمی توانند او را از زمین بیرون بکشند . آنها سنگی را به عنوان علامت و نشان کنار موهای خواهرشان گذاشته و می روند تا فردا با بیل و کلنگ بازگردند و او را از خاک بیرون کشند .
تابلو نهم .
روح آهنگر و پرستار یک دست در دست سنگ های بسیاری را کنار سنگ علامت قرار داده و رقص کنان همچون بادی توفان زا کوه و کمر را 2
درمی نوردند .
تابلو دهم .
پرستار یک و آهنگر در شکل باد همه روستا را به هم ریخته اند .
اهالی روستا به جان آمده اند اما کاری از دستشان برنمی آید .
تابلو یازدهم .
پرستار دو در خواب است .
پرستار یک و آهنگر در خواب به او می گویند مردم باید بالای کوه بروند و گاوی را کنار سنگهای علامت قربانی کنند .
پرستار دو از خواب پریده و خوابش را برای برادران پرستار یک تعریف می کند .
برادران پرستار یک به همراه پرستار دو ، اهالی روستا و یک گاو بطرف محل خاک شدن پرستار یک حرکت می کنند .
تابلو دوازدهم .
مردم گاو را کنار سنگ های علامت قربانی می کنند .
روح پرستار یک و آهنگر خود را به پرستار دو که کنار صخره مراسم را نگاه می کند نشان می دهند .
همزمان با رسیدن خون گاو به موهای پرستار یک باد فروکش کرده و پرستار دو که از دیدن روح پرستار یک و آهنگر ترسیده از صخره به پایین پرتاب می شود .
پایان
96.10.03
آس اولدوز . آس اربایجان . ایری آنا
3