درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

کابوس ...

سلاحت به صلاحت می کشداین صلح و دگر اصلاح

برنکش باروت و بمب و بنگ و داغ سرب بر زخم

زخمه تر از چنگ

آخر

نان و نام و جان و ناز و سایه ها دلتنگ

مرگ نیز خستگی دارد به تن

که

دیرگاهیست صبح را به کام خورشید حرامیده این حرامیزاده کابوس ...

باروت ...

ذکرم رویایی است 

حاشاتر از قفس و زنجیر

به تمناب پاکی آسمان و آزادی

گم و کم شود این ابتذال مرگ و مزد و گورگن های تلخ تز بمب و باروت ...

اوخشار ...

نه اوخشارلی !

اوباآسلی عباس اوخ بوغازیندا

سوسوز

دریالار قیراغیندا !

آس اور اوباجانلی  دنیز

سوسوز دریا اولا اولا ...