درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

خیالت ...

و

گاهی یاد تو

در من

تلنبار شعر است و سرود

با چشمان رفته در خواب خیال ...

انسان لهیده ...

به هر بارش بمبی

رویش مجدد خاکی

آسمان بالاتر رفته از عرش نیز

با غرش توپ و باروت و تفنگ

انگشتی بر خاک ماشه می کشد 

ماشه نقش خون

رزم و بزم در هم

بر لهیده های زیر پا

انسان ...


جوانه های له شده تقدیر ...

گرا داده بود بند بند تنم بی تار و بی پود

عارمان آید زین زندگی

میت بر میت مرگ درو کرده داس بی تقدیر

زار زد زمانه زر زر

به گاه

له شدن جوانه ها ...