نمایشنامه : میشه کمکم کنین ؟
پرسوناژها : خاخول _ مردی سی ساله _ و ثریا _ زنی بیست و هشت ساله .
صحنه پیاده رو خیابانی خلوت .
خاخول عینک دودی به چشم روی پله ای نشسته و با موبایلش صحبت
می کند .
خاخول : باید یکی رو خر کنم و ازش پولی بگیرم بعد ، دست خالی که نمیتونم ، بهش بگو رفتم مسافرت و فردا برمیگردم ، بگو تا فردا چکو برگشت
نده ، فهمیدی که ، ببینم چه خاکی میتونم سرم بریزم ، چی ؟ نرم سراغ زنا ؟ مگه زده به سرت تو ، خرم مگه ؟ از دست اون آخری کم دردسر
کشیدم ؟ نترس این دفعه سراغ هیچ زنی نمیرم ، گدان ! پول نمیدن به آدم ، چه ربطی به تو داره ، تو عشق منی ، گدام باشی عشق من ،،،، قول
میدم ،،، باشه ، چشم ، گفتم که قول میدم ،،، ببین یکی از دوستای قدیمیم داره میاد ، ببینم میتونم کاری بکنم ، ، ، قربونت برم ، تو هم مواظب
خودت باش همسر مهربون من ، میبینمت .
خاخول ثریا را که از دور می آید زیر نظر گرفته است .
ثریا و خاخول از دو طرف پیاده رو به سوی هم در حرکتند . قبل از اینکه
به هم برسند جلوی پای آنها کیسه سربسته ای از بالا به پیاده رو پرت میشود ،
ثریا وحشت می کند و خود را در آغوش خاخول که او هم ترسیده پرتاب
می کند . خاخول خود را کنار میکشد .
ثریا : وای خدای .
خاخول : اوهوی گاومیش ...
ثریا : بله آقا !؟
خاخول : ( به بالا اشاره می کند ) زنیکه خر ...
ثریا : ( به خاخول ) بی توجه ...
خاخول : ( متوجه نشده است ) آره واللاه چه زنای بی توجه الاغی پیدا ...
ثریا : مودب باشین آقا ، حالا از کجا معلوم مرد نبوده ؟
خاخول : این موقع روز مرد خونه چکار میکنه ؟ سر کارشونن .
ثریا : اگه استثنا نداره شما چرا نیستین ؟
خاخول : من که خونه نیستم .
ثریا : شاید اون بالائیم مرخصی گرفته نشسته خونه .
خاخول : ای بابا ، ول کنین ، الان میرم بالا حقشو کف دستش میذارم ، بیشعور نفهم . ( میگردد و سنگی را پیدا می کند ) .
ثریا : وای خدا این چیه گرفتین دستتون ؟
خاخول : تو این هیریویری بهتر از این نمیشه پیدا کرد ، سنگه خب .
ثریا : بله که سنگه ، اگه با این برین بالا اونم دست خالی که نمیاد پیشوازتون ...
خاخول : برا همین برش داشتم ... 1
ثریا : ای بابا چرا متوجه نیستین ، میخوام بگم اگه شما دو تا مسلح به هم برسین این میتونه به یه موقعیت خطرناک منتهی بشه ، شما با سنگ و اونم لابد با
چاقوی آشپزخونه ، یه جنگ تمام عیار ، نمیشه که این ، میشه ؟
خاخول : ببینم خانوم شما معلم منطقین یا ریاضی ؟ داره برا من دودوتاپنج تا میکنه ...
ثریا : چهارتا ، اصلا درست نیست .
خاخول : منم میدونم چهارتا ...
ثریا : کارتون درست نیست ...
خاخول : این یه عکس العمل طبیعیه ...
ثریا : نیست آقا نیست ، اگه زن باشه طبیعی نیست با سنگ برین برا زدنش .
خاخول : ریختن آشغال سر من طبیعیه ؟
ثریا : اولا کیسه افتاد جلوی پای من ، اگه قراره کسی شاکی باشه منم نه شما ، دوما از کجا معلوم آشغال باشه ؟
خاخول : عجب گیری کردیم ، بدهکارم شدیم نه ؟
ثریا : بدهکار نه اما بی نوجه هستین ، در ثانی بحث بدهکاری نیست ، آدم باید همه جوانب کار رو در نظر بگیره ...
خاخول : د پس اینجوریاست ؟
ثریا : به نظر من که خانوم کاملی هستم بعله ، هرچند خیلیا بی توجهن .
خاخول : بله خب ، بنده هم آدم حرف گوش کنی میشم و همه موارد کارو در نظر میگیرم و این کیسه آشغال را میکشم کنار پیاده رو و بی خیال این
میشم که از بالا انداختن رو سرم ...
ثریا : چه معلوم انداختن ؟ شاید خودش افتاده و براشون مهمه ؟
خاخول : آهان ، با این اوصاف الان این کیسه محترم را کولم میگیرم ، پله ها را بالا میرم ، در ساختمون آن بانوی بزرگوار را با دو ضربه نه چندان محکم
که اذیتشون کنه میزنم ، با باز شدن در تو قیافه خواب آلود خانوم نگاه کوتاهی می کنم و میگم ببخشین ، صد مرتبه از ته دل معذرت عمیق
میخواهم ، خانوم محترم از این که وقت عزیزتان را میگیرم شرمنده ام ، اما خب ادب اجازه نداد راهم را بگیرم و بروم ، بنده با دیدن آن
صحنه غم افزای دل آزار افتادن کیسه عزیزتر از جانتان از بالا بی خواسته قلبیتان چنان منقلب شدم که نگین و نپرسین ، کم مانده بود همچون
ابوی مرحومم سکته کنم ، لذا کیسه را کولم گرفتم ، پله ها را بالا آمدم تا تقدیم حضور نمایم تا خدای نکرده در نبود این عزیز گرانمایه
ملالی خاطر شریفتان را مکدر نفرماید ، خوبه نه ؟
ثریا : چند اشکال دستوری داشتین ولی خب ...
خاخول : تا سه میشمرم ، گورتونو گم نکنین با همین سنگه میزنم تو ...
ثریا : هوی گنده بک فکر کردی شهر هرته ، یه دقیقه وایستا تا حالیت کنم یه من ماست چند تن کره داره ، این از گوشی من اینم از شماره ...
خاخول : ای بابا چکار دارین میکنین خانوم ؟
ثریا : چکار میکنم ؟ معلومه ، دارم شماره آقایون افسرای تنومند هیکل بیست حوزه صدوده را میگیرم تا بیان یه آدم بی توجه رو متوجه بکنن با خانومای
متشخص چه ریختی باید تا کرد ، میخوای منو بزنی ، سه پلشک ،،، ای بابا اگه اینام جواب دادن ...
خاخول : خانوم محترم تمنا میکنم ، بنده آبرو دارم ، این چه کاریه آخه ؟
ثریا : وقتی داشتی منو میزدی فکر اینجاشو هم باید میکردی .
خاخول : من کی همچین غلطی کردم ، بذارین کنار اون نوکیاتونو ...
ثریا : سامسونگه ، چرا بذارم کنار ؟ تو گذاشتی من حرفمو تموم کنم ؟
خاخول : حرفتونو ؟ خب من گوش میدم .
ثریا : دیگه نمی چسبه آقا ، همه تون مثل همین ، مرغه که از دستتون پرید تازه میفهمین چی بوده ،،، جواب بده دیگه ...
خاخول : بابا یکی اون بالا یه اشتباهی کرده ما این پایین گرفتار شدیم ؟!
ثریا : شما آقایون اصلاح بشو نیستین که ، پایین و بالا نداره ، حالا از کجا مطمئنی اشتباه کرده هان ؟
خاخول : حالا هر چی ، بذارین کیفتون اون گوشی رو ، اصلا ، اصلا شمام با من بیاین تا با هم بریم سراغشون . 2
ثریا : سراغ کی ؟
خاخول : سراغ اونی که کیسه رو ...
ثریا : اونوقت این چی میشه ؟
خاخول : خب قطعش میکنین ...
ثریا : کیسه رو میگم بابا ، اول باید تکلیف این مشخص شه .
خاخول : تکلیف کیسه آشغال ؟! ای بابا .
ثریا : از کجا مطمئنید کیسه حاوی آشغاله ؟ دارم بهتون شک میکنم ها .
خاخول : شک برای چی ؟ ایناهاش ...
ثریا : دست نزن به مال مردم ، اونو پاره نمیکنیم ، شاید با ارزش باشه ؟!؟ فرض کنید این با ارزشه و اونوقت ما ولش کنیم بریم بالا ، یکی بیاد ببره چی ؟
خاخول : ...
ثریا : اگه با ارزش باشه میدونین خونواده بالائی چقدر متضرر میشن ؟
خاخول : میخواین من نگهبانی بدم ؟
ثریا : لازم نکرده مسخره ، ( ادای او را درمی آورد ) من نگهبانی بدم ، کولت بگیر بریم ...
خاخول : اینشالاه سفر بی خطر ، حالا کجا تشریف میبرین به سلامتی ؟ تشریف داشتین حالا ...
ثریا : نخیر تو یکی نمی خوای آدم بشی ...............
خاخول : باز که رفتی سراغ صدوده ...
ثریا : زندگی اجتماعی حکم میکنه آدما به همنوعاشون فکر کنن اما کسائی مثل تو ، اه که حالمو به هم میزنی .
خاخول : گرفتاری شدیم ها ، بذارین من کیسه هه رو پاره کنم تا شما مطمئن بشین داخل این جز آشغال ...
ثریا : دست به اون بزنی دوباره زنگ میزنم .
خاخول : نخیر ول کن تماس هم نیستن ، گور بابای اونی که این آت آشغالا رو میسازه میده به خورد ما ، فرهنگشو نداریم که ، برا هر چیزی زرت و
زرت زنگ میزنیم ، ، ، باشه خانوم باشه ، اصلا من بی خیال میشم و میرم ،،، ( با خودش ) اگه گذاشت برم بالا یه چیزی بگیرم ...
ثریا : یه قدم دیگه بردارین زنگ میزنم ، اجتماعی باشین آقا ، اجتماعی باشین ، یکی باید به زور ببرتتون طرف خوشیهای اجتماعی بودن ؟
خاخول : وای خدا ،،، بعله حق با شماست ، باید اجتماعی بود ، هر چی شما بگین ، بنده گوش به فرمان شمام .
ثریا : شما چرا در قبال جامعه تون بی تفاوتین ؟ این به بی قیدی میکشونه تون ، بعدشم که معلومه ناهنجاری ، اونوقت تو اجتماعی که زندگی میکنین نه
تنها در برابر بدیها نمی ایستین بلکه خودتونم میرین طرف بد شدن ، حیفه بد بشین ، میفهمین ؟
خاخول : نه به خدا ...
ثریا : اوف ، بی توجه که میگم همینه دیگه ...
خاخول : خب بگین تا بفهمم .
ثریا : ببینید آقا ، همون اولشم حدس زدم شما ذاتتون بد نیست ، منتها خب بی توجهی شما باعث میشه چشاتونو رو خیلی چیزای خوب نتونین باز کنین .
خاخول : چیزای خوب ؟!
ثریا : اطراف ما پره از خوبیاست ،،، کافیه باز کنیم و ببینیم ، چشامونو میگم ،،، به همین راحتی ، ( دوری طنازانه میزند ) ببینین .
خاخول : چی رو ؟
ثریا : خب خوبیا رو ، میخواین بگین شما هنوزم متوجه نیستین ؟
خاخول : متوجه چی ؟
ثریا : یعنی با اونای دیگه یکیه ؟
خاخول : چی آخه ؟
ثریا : بگذریم آقا ، ( با خودش ) اصلا تو باغ نیست ،،، چکار داشتیم میکردیم ؟
خاخول : من که داشتم میرفتم و ... 3
ثریا : هان فهمیدم ، میخواین برین تا منم برم ، بعد برگردین بیاین طرف این ؟ کور خوندین جونم ، من اجازه نمیدم به همین راحتی یه شهروند خوب
تبدیل به یه خلافکار حرفه ای بشه .
خاخول : ...
ثریا : تعجب نکنین ، فکر کردین همه آدمای شرور از ننه شون شرور دنیا میان ؟ نه ، هر خلافکاری یه روزی برا خودش آدم حسابی بوده .
خاخول : جدی ؟!
ثریا : پس چی !؟
خاخول : همه شون ؟
ثریا : نبوده باشه هم از اول که خلافکار نبوده ، بی قیدی و بی تفاوتی اونا رو نابهنجار کرده و آخرشم خلافکار ، من اگه جلو شما رو نگیرم منم میشم یه
آدم بی تفاوت مثل شما ، اونوقت دیگه خدا میدونه چی در انتظارمه ...
خاخول : خانوم حرفای شما متین ، بنده از اینکه با یک دردآشنای اجتماع آشنا شدم خیلی به خودم میبالم ، اما به خدا من کار دارم و قسمم میخورم وقتی
رفتم پشت سرمو حتی نگاه هم نکنم ، میبینین که متوجه شدم ، خوبه نه ؟
ثریا : پس بالاخره متوجه شدی ؟
خاخول : بله حرفای روشنگرانه شما بنده رو کاملا متوجه اوضاع کرد و ...
ثریا : اوضاع رو نمیگم که .
خاخول : پس چی ؟
ثریا : تو بالاخره متوجه تفاوتها شدی یا نه ؟
خاخول : گفتم که من حالا در حد یک کارشناس اجتماعی میتونم نظر ...
ثریا : بخوره تو سرت ، ( ادایش را در می آورد ) متوجه شدم ! کجا متوجه شدی آخه ! ولش حالا ، داشتم چی میگفتم ؟ آهان ، من باید جلو شما رو
بگیرم ، شما اگه از اینجا برین ، پشت همون ، همون دکه اون وری مخفی میشین تا من راهمو بگیرم و برم ، اونوقت ، شیطونی که رفته زیرپوستتون
قلقلکتون میده برگردین و بیاین سراغ کیسه و چی ؟ خب دیگه ، اینجاست که اولین دزدیه زندگیتونو انجام میدین ، بعدش چی ؟ مشخصه ، در
آینده ای نه چندان دور میشین یه دزد حرفه ای ، البته من این اجازه رو نمیدم ها ، گفته باشم .............................
خاخول : کاش شما مامانم بودین تا خوب تربیتم ...
ثریا : نگین آقا ، نگین ، ( ادای او را درمی آورد ) مامانم ،،، بی توجه ...
خاخول : ناراحت شدین ؟
ثریا : نشم ؟ مردناحسابی من هنوز بیست و ، بیست و ، بیست و یک سالم تموم نشده ...
خاخول : ولی بیشتر نشون میدین ها .
ثریا : پس بالاخره متوجه شدی ؟
خاخول : این توجه چیه شما اینقدر بهش علاقه دارین ؟
ثریا : گفتی بیشتر نشون میدم ؟!
خاخول : صداتون چرا گرفت یهو ؟
ثریا : من اونقده بدبختی کشیدم که ، ( گریه می کند ) بایدم بیشتر نشون بده قیافه ام .
خاخول : البته زیاد زیادم نشون نمیده ها ...
ثریا : مثلا چقدر ؟
خاخول : چی چقدر ؟
ثریا : سنم ، خب حدس بزنین ...................................
خاخول : خب سی و ...
ثریا : گم شو بابا ، تو اصلا توجهی به دوروبریات داری که متوجه سنشون بشی ؟ قیافه من اگه خیلی ام زیاد نشون بده نهایتش منو بیست و پنج ساله نشون
میده ... 4
خاخول : نه به خدا ، دست کم سی و ...
ثریا : باید یه زنگی بزنم من .
خاخول : بیشتر که دقت میکنم بعله نهایتش بیست و هشت بشین یا نشین .
ثریا : از اینکه یواش یواش چشاتون باز میشه تا اطرافتونو خوب ببینین خوشحالم ، نگفتین شما چند سالتونه ؟
خاخول : من سی سالمه .
ثریا : بیشتر نشون میدین ها ...
خاخول : تلافی میکنین ؟
ثریا : با این هیکلی که دارین ، بزنم به تخته ماشالاه ، خب بیشتر نشون میدین .
خاخول : ممکنه ،،، حالا اجازه میدین کیسه رو بکشیم کنار و بریم پی زندگیمون ؟
ثریا : بی جنبه ، یه کم شل کردم وادادی که ، آدم باید جنبه داشته باشه .
خاخول : یعنی تا شب باید واییستیم اینجا ؟
ثریا : خداوکیلی کجا بهتر از اینجا ؟ نه خودمونیم حالا ، خلوت نیست که هست ، ساعتی دو نفر از اینجا رد نمیشن ، بالای شهر نیست که هست ، راستی
خونه تون همین اطرافه نه ؟
خاخول : تقریبا اون طرف .
ثریا : پس درست زدم به خال ...
خاخول : زدین به خال ؟
ثریا : اینکه حدس زده بودم آدم با تشخصی باشین ، ، ، گفتین اونطرف ؟ زیادم دور نیستین ، همسایه ایم یه جورائی ، خوبه ...
خاخول : چی خوبه ؟
ثریا : منم خونه ام همین خیابونه ، تنهام زندگی میکنم .
خاخول : تا حالا ازدواج نکردین ؟
ثریا : شما چی ؟ متاهل که نیستین ؟
خاخول : هنوز نه ...
ثریا : پیر پسر ...
خاخول : بعله ؟!
ثریا : گفتین با کی زندگی میکنین ؟
خاخول : تنهام .
ثریا : انگار همه حدسام درست از آب در اومدن ...
خاخول : کدوم حدساتون ؟
ثریا : همه مثل جنابعالی نیستن که متوجه نباشن ، همون اول از عینک مارکدارتون تشخیص دادم وضعتون توپه .
خاخول : خب یه آدم مجرد غیر از سرووضعش پولاشو خرج چی میتونه بکنه ؟
ثریا : من ...
خاخول : بعله ؟
ثریا : منظورم اینه که کاش منم ازدواج نکرده بودم .
خاخول : شما که گفتین تنها زندگی میکنین ؟! باز که چشاتون پر شد ...
ثریا : متوجه شدی ؟
خاخول : ( دستمالی به او میدهد ) خب منم آدمم .
ثریا : کاش اونم مثل شما بود .
خاخول : کی ؟ 5
ثریا : بذار بشینم رو این پله ...
خاخول : خانوم من کار دارم ها ، اصلا من رفتم بابا .
خاخول که دارد میرود با بلند شدن صدای زنگ گوشی ثریا میماند .
ثریا : بله ؟ نخیر ، هان ؟ چرا زنگ زدی ؟ ( متوجه میشود خاخول گوش میدهد ) منظورم اینه که برای چی زنگ زدین ؟ آهان ، چیزه ، دو نفر داشتن
دعوا میکردن گفتم زنگ بزنم خبر بدم ، الان ؟ نه رفتن ، ظاهرا برطرف شد ، چشم اگه خبری شد حتما زنگ میزنم ، نه قبل از اونم داد میزنم که
همسایه ها بگیرنشون تا در نرن ، ممنون از اینکه به وظایفتون خوب عمل میکنین ، خدا نگهدار ...............
خاخول : صدوده بود ؟
ثریا : نمیخوای بری نه ؟
خاخول : میگم گوش بدم بد نیست ، داشتین از یکی بد میگفتین ، کی بود ؟
ثریا : شوهر قبلیم ، من ازش جدا شدم ...
خاخول : مرگ من ؟
ثریا : یه بار برقصین خب ؟!
خاخول : ببخشین ، منظوری نداشتم فقط ...
ثریا : تو که متوجه خیلی چیزا نمیشی چطور اینو خوب گرفتی ؟
خاخول : شرمنده ...
ثریا : نه بابا ، حالا چیزی نشده که ، بشینین .
خاخول : اجازه هست ؟
ثریا : یه کم اونورتر آقا ...
خاخول : خوبه ؟
ثریا : من زندگی خوبی نداشتم ...
خاخول : تعریف میکنین ؟
ثریا : یعنی میخواین گوش بدین ؟
خاخول : چرا که نه ؟
ثریا : شما که یه جورائی عجله داشتین ؟
خاخول : آدم میتونه شانسشو جاهای مختلفی امتحان کنه .
ثریا : شانسشو ؟
خاخول : هان ! آهان ، بنده دارم متوجه میشم با شما برخورد خوبی نداشتم .
ثریا : اول شما ...
خاخول : چی اول من ؟
ثریا : خودتونو نبازین حالا ، اول شما تعریف کنین .
خاخول : خاخول صدام میزنن ، گفتم که سی سالمه ، حالا یکی دو سال اینور یا اونور ...
ثریا : چرا دقیق نیست خاخول ؟
خاخول : خونه مون که عوض شد مدارکمون گم شدن ، بعدها یه جورائی سرهم بندی شد اما خب اصلیه که نمیشه ...
ثریا : اصالت چیز خوبیه .
خاخول : هزار قل خوردم تو زندگیم تا افتادم تو گودی که حس کنم میتونم توش خوش باشم ، کار و زندگیمو میگم ، بالاخره بعد از اون سالهای سخت
و ...
ثریا : کدوم سالهای سخت ؟
خاخول : درگیریهای خونوادگی ، زلزله ، شعله های آتش ، خون و خونریزی ، عوض شدن هر از گاه اوضاع با اومدن این یکی و رفتن اون یکی ... 6
ثریا : هی اینا که هر کدومشون مثنوی صد من کاغذ میشن ، خلاصه نکن تا منم بفهمم چی به چیه .
خاخول : دوست دارم زود تمومش کنم برسیم به شما ، ببینین ، من از بدو تولدم حوادث مختلفی رو تو زندگیم شاهد بودم ، همه کس و کارم رفتن و ...
ثریا : کجا رفتن ؟
خاخول : قبرستون ...
ثریا : ببخشین ناراحتتون کردم ؟
خاخول : نه ، واقعا میگم ، همه شون عمرشونو دادن به شما و ...
ثریا : خدا عمر شما رو زیادتر کنه .
خاخول : ممنون ، حالا تنهام ، زندگیمم بد نیست ، درس خونده ام و تا حدودی اهل ذوق ، گاهی شعری میگم و ...
ثریا : یکی میگین حالا ؟
خاخول : تو شرایط بهتری رو چشمم ...
ثریا : شرایط بهتر ؟
خاخول : اگه پیش بیاد ...
ثریا : چقدر سخته انتظار .
خاخول : دست شماست ...
ثریا : چی ؟
خاخول : این که کمش کنین ، انتظارو میگم ...
ثریا : باقیشم بگین ، من دوست دارم همه چیزو در موردتون بدونم .
خاخول : دیگه چی بگم ، خونه دارم ، ماشین دارم ، تجارت میکنم ، اهل خلاف و اینام نیستم ، فقط .............
ثریا : فقط چی ؟
خاخول : گفتم تنها زندگی میکنم ؟
ثریا : اوهوم ...
خاخول : پس گفتم ،،، خب دیگه حرفی نمیمونه ، شما چی ؟
ثریا : چه گذشته ساده ای دارین نه ؟
خاخول : سی سال پر مشقت و بد ، البته ناراضی نیستم ، میدونین ماها در کل آدمای راضئی هستیم ، بد یا خوب زمان که میگذره گذشته مون برامون میشه
خاطره ، میخواین چی بگم ؟ سرگذشتمو با درد تعریف کنم ؟ چه حسنی داره ؟ اصل اینه که کلش گذشته ، حالام من جای خوبی ایستادم ،
قراره بزودی صادرات هسته های له شده خرما رو شروع کنم ، فکرشو بکنین ، تو مملکت این همه هسته بیرون انداخته میشه ، اونوقت قراره من
مفت مفت اونا رو بردارم و چی ؟ صادرشون کنم ، محشر نیست ؟
ثریا : چرا خب ، عالی ام هست .................
خاخول : رفتین تو فکر ؟!
ثریا : اون قسمت از حرفاتون که گفتین چه حسنی داره آدم گذشته شو با درد تعریف کنه یه جورائی منو تو فکر برد ، موافق نیستم با این عقیده ، خب اگه
دردی بوده باید گفته بشه خب ..................
خاخول : شما گذشته بدی داشتین ؟
ثریا : ...
خاخول : منظورم ، منظورم اینه که درد زیاد کشیدین ؟ ؟ ؟ نشد نه !؟ ببخشین منظورم اینه که ...
ثریا : سختی زیاد کشیدم ، خیلی ...
خاخول : بهتون بد گذشته هان ؟
ثریا : خیلی .
خاخول : خاخول بمیره براتون . 7
ثریا : بگم ؟
خاخول : بگین .
ثریا : غمناکه ها .
خاخول : همیشه که نمیشه قهقهه زد .
ثریا : گریه تون میندازم ها .
خاخول : دوست دارم سرمو بذارم رو شونه یه دوست و ...
ثریا : بکش اونور آقا ، خیابون خلوتم باشه ادب اجازه نمیده ماها ...
خاخول : بگین دیگه .
ثریا : اسمم ثریاست ، برخلاف اسمم که آسمونا رو یاد آدم میاره تو زندگی خاکیم زیادی زجر کشیدم ، شوهرم بد بود .
خاخول : مثل همه شوهرا در نظر همه زنا بعد از گذشت سه ماه از ازدواجشون .
ثریا : اون از اولشم بد بود .
خاخول : پس شما زودتر شروع کرده بودین لابد .
ثریا : چی رو ؟
خاخول : روابطه ، روابطه ، روا ،،، باز زیاده روی کردم ؟
ثریا : زیادی ام زیاده روی کردی ، ای بابا هر چی من هیچی نمیگم این روش زیادتر میشه ، خجالت بکش دیگه ...
خاخول : چشم .
ثریا : دیر میومد خونه ، از همون روز اول .
خاخول : منظورتون روز دومه ...
ثریا : نه همون روز اول .
خاخول : نمیشه که ...
ثریا : چرا ؟
خاخول : خب روز اول باید سروقت میومد خونه از فرداش که میدید دارین دلشو میزنین ...
ثریا : ببین یک کلمه دیگه حرف بزنی و بپری وسط حرفای من زنگه رو زدم ها ، حواست باشه ، زندگی منه این داره تعریف میکنه ، عجیبه واللاه .
خاخول : دیگه حرفی نمی زنم .
ثریا : بعید میدونم ، اما خب باید تمومش کنیم ، اذیتم میکرد ، میدونی چه جوری ؟
خاخول : لابد شبا کنارتون که دراز میکشد اولش یه آروقی میزد و ...
ثریا : ...
خاخول : من از کجا بدونم آخه ؟
ثریا : تو شش ماهه دنیا اومدی ؟
خاخول : ممکنه ، البته تا امروز که کسی چیزی بهم نگفته بود ، شاید اینجوری بوده و ....................
ثریا : گوشیتو بده من .
خاخول : شارژش تموم شده ...
ثریا : نمی خوام زنگ بزنم ، میخوام بزنم تو اون سرت که دلم خنک شه ، مرتیکه دو دقیقه دهنتو ببند و گوش بده دیگه ، الدنگ ...
خاخول : چرا فحش میدین خانوم ؟ اصلا ما رفتیم ..............
ثریا : آره خب برو ، از همون اولشم حس کردم آدم بی توجهی باشی ، از همون اولش تفاوت منو با زنای دیگه متوجه نشدی ، متوجه نشدی این
اندام روش کار شده ، زحمت کشیده شده ، باهاش ور رفته شده که شده این ، که شده یه هیکل خوش تیپ و تو دل برو ، شده محشر ،،، آره از
همون لحظه فهمیدم تو هم مثل همه مردای دیگه کوری ، مثل همه اونای دیگه برات فرقی نمیکنه طرفت کی باشه ، یه خانوم درست حسابی یا
یه لکاته چندکاره ، برو ، آره بایدم بری ، وقتی تو حالیت نیست فرق من با اونای دیگه چیه ، وقتی ندونی من میتونستم یه همدم و همدل باشم 8
برای لحظه های تنهائیت ، وقتی اینا رو نتونستی بدونی خب بری هم بهتره ، منو باش که میخواستم برا کی از خودم بگم ، حیف از این همه شوق ،
حیف از این شونه ها که دوست داشت اینجا خونه بود و ، اصلا ولش ، باید یه شماره بگیرم ..............................
خاخول : ترا به خدا گریه نکن ، منم گریه م گرفته ، بخدا من هیچوقت نتونستم گریه کنم ، هیچوقت ، حتی وقتی گربه ام گم شد ، اما شما دارین
بدجوری اشک منو درمیارین ، من به عمرم این همه آب یه جا پس نداده بودم ، شما رو خدا بس کنین ،،، به خدا گوش میدم ، تا ته تهشم
باهاتون هستم ، قول میدم ، این قول یه تاجر با شرافته ، قبولم دارین ؟
ثریا : اگه اذیتم کنی ؟
خاخول : من غلط میکنم اذیتت کنم .
ثریا : یعنی کمکم میکنی فراموشش کنم ؟ باور کنم ؟
خاخول : باورم کن ، ( ترانه می خواند ) باورم کن ،،، دیدی خندیدی ، دیدی ، بخند دیگه ،،، ها ، اینه ها ،،، چقدرم قشنگ میشی وقتی میخندی ...
ثریا : ممنون که از دلم درآوردی ، خیلی وقت بود کسی از دلم درنیاورده بود .
خاخول : همه کار کشته نمیشن که عزیز من ، حالا تعریف کن .
ثریا : کاش اونم مثل تو بود ، اما نبود ، اون منو ، منو خیلی اذیت کرد ، وقتی بهش گفتم این کارا رو باهام نکن میدونی چی گفت ؟
خاخول : ...
ثریا : یه چیزی بگو خب ...
خاخول : میترسم تمرکزتو به هم بزنم از دستم ناراحت بشی ...
ثریا : وای که دلمو بردی خاخول من ...
خاخول : ای بابا آرومتر ، خیابونه ها ...
ثریا : وای که چرا نمیشه اینجا بپرم ، بپرم ،،، باشه ، نشه ، بالاخره چی ؟ خونه که میریم ، داشتم چی میگفتم ؟ آهان ببین واقعیتش اینه که چون من اندام
قشنگی داشتم و خوشگل هم بودم ، خوشگلم دیگه نه ؟
خاخول : شک داری ؟
ثریا : من که نه ، گفتم شاید تو ...
خاخول : هم جنیفر هم نیکول و صد البته مدونا باید بیان کلفتی تو رو بکنن ...
ثریا : دوستت دارم خاخول من ، خاخول ، خوخولی خوخول ...
خاخول : ای بابا ، یکی اینو بگیره ، کسی هم نیست که ، ثریا جان ، ثریا جان ، جان من ، من آبرو دارم ها .
ثریا : گور بابای آبرو اه ، ببین خاخول با من که باشی سانسور بی سانسور ، میفهمی که ؟
خاخول : آره عزیزم ، اما تا خونه باید تحمل کنیم ، حرفاتو بگو تا پاشیم و بریم ...
ثریا : راست میگی بذار تمومش کنم ، من خوشگل و خوش اندام بودم ، اون گفت برا اینکه وضع و اوضاع بدش خوب بشه و سرحال بیاد و با روحیه بهتر
بتونه وظایف شوهرانه شو انجام بده من باید ...............................
خاخول : باز که ساکت شدی تو ؟!
ثریا : میگفت باید برم سراغ مردا ، باید باهاشون خلوت کنم ، حالا به هر شکلی که شده ، یکی رو با خوشگلیم تور بزنم ، یکی رو با تیپم ، از یکی
موبایلشو بگیرم زنگ بزنم باهاش دوست بشم ، به یکی بگم به خاطر مریضیم از خیابون ردم کن بعد اونور دستشو فشار بدم ، خلاصه با هر
کسی یه جوری باید دوست میشدم و میکشوندمش تو خونه ، اونا رو باید میکشوندم خونه تا اون بیاد و ما رو با هم غافلگیر کنه ، بعدشم با تهدید
کردنشون به شکایت و این حرفا بدوشدشون ، ، ، دیدم نه این زندگی برا من زندگی نمیشه ، از اینکه از این آغوش به آن آغوش برم بدم میومد
، از اینکه عین گاراژای مسافرکشی عمومی بشم دلم میگرفت ، عاشقش بودم اما دل به دریا زدمو ازش جدا شدم ، من که یه ، یه ،،، من که از
اون زنا نبودم که ، نه ، نه .......
خاخول : گریه نکن ، گریه نکن ...
ثریا : تو جای من میتونی ؟
خاخول : من ؟! 9
ثریا : میتونستی تحمل کنی ؟
خاخول : چقدر پست بوده ، نامرد ، پاشو بریم ، پاشو که خونم به جوش اومد ، بره دعا کنه که اینجا نیست و منم نمیشناسمش ، وگرنه میکشتمش ...
ثریا : ناراحت نشو عزیزم ،، ، آره بریم ، ببین آقای من تا بری بالا و اینو بدی به این خونواده و برگردی ، شاید لازمشونه سرور من ، تا تو برگردی منم
یه مقدار پسته و خرما و شیر میخرم تا بریم خونه ما ، سریع برگشتی ها ...
خاخول کیسه را برمیدارد و وارد راهرو باز آپارتمان می شود .
ثریا گوشیش را درمی آورد و زنگ میزند .
ثریا : چرا وسط کار زنگ زدی خره ؟ داشت خراب میشد ، نشستم که نشستم ، گوش کن حالا ، ببین ، داره میاد بالا ، آره ، معذرت خواهی و این حرفا ،
آره ، باهاش خوب صحبت کن ، ما میریم تو هم یه ساعت دیگه بیا ، گفتم یک ساعت دیگه ، تو که نمی خوای من تا شب هار بشم هان ؟ خوبه
پس چی شد ؟ آره ، یه ساعته دیگه منتظرتم ، قربونت برم ...
پایان .
90.02.05
چوخدانلاردان بیر خاطیره
آیدا ؟!
هووه !!!
خوش گوردوک گوزه ل خانیم
نه گوزه ل قالیبسان آی جانیم !
وور تاختایا !
سه نده اولان گوزه للیک یوخدور گونه شده
آیدا
اولدوزلاردا !
سئویندیم
یاشا
یاشا ...