درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

نقد فیلم ...

نقدی بر فیلم فروشنده اصغر فرهادی .
چرا نباید نخل طلای فیلمنامه جشنواره کان به فیلم فروشنده اصغر فرهادی تعلق می گرفت ؟
فرهادی در داخل و خارج از ایران جایگاه بالایی دارد ، بخصوص برخوردهای خارج از کشور با فیلمهای ایشان بسیار خوب هست و این مساله نقد کاری از این فیلمساز را سخت می کند ، با این همه اول کار می خواهم از دیالوگ عماد به رعنا در فیلم که به او می گوید " اوضاع می تونست بدتر از این هم بشه " کمک بگیرم و یادآور بشم و بگویم در مورد خود او هم این مساله میتوانست اتفاق بیفتد . اوضاع می توانست جور دیگه ای باشد .
بعدا به این دیالوگ فیلم و چند دیالوگ دیگر از فیلم خواهم پرداخت اما پیش از آن باید برخلاف آب شنا کنم .
بررسی داستان فیلم نشانگر اشکالاتی در طرح و ساختار فیلم هست که آنرا به کاری معمولی تبدیل می کند . فروشنده داستانگوست و قصه ای را از اول تا آخر تعریف می کند . قصه ای که برخلاف اصلی قراردادی در روایتهای نمایشی - به ارث رسیده از ارسطو و دیگران - نه از وسط که از ابتدای کار به تصویر کشیده شده است و این اولین اشکال ساختاری کار محسوب خواهد شد .
خلاصه داستان می گوید ساختمانی فرو می ریزد و عماد و رعنا بعنوان آدمهای اصلی قصه مجبورند به اتفاق بقیه آنجا را ترک کنند و به اجبار در ساختمان دیگری که همکار هنری شان که بنوعی دست اندر کار اجاره و همچین کارهایی است برایشان تهیه می کند ساکن خواهند شد . چنین می شود . شب مرد بدلیل مشکلات هنری اجرای نمایش مرگ فروشنده میلر که بازیگر نقش اصلی کار هست نمی تواند همراه همسرش به خانه برگردد و زن طبق عادتی وقتی پس از گفتگوی تلفنی درب منزل خود را بدون پرسشی با زدن دکمه آیفون باز می کند مورد تجاوز ناشناس وارد شده به خانه واقع شده و در ادامه مشکلاتی بوجود می آید که در نهایت ناشناس با پیگیری های مرد شناخته شده و با سیلی نواخته شده به صورتش راهی بیمارستان می شود .
براساس همان قراردادهای هنری در آثار قصه گو قهرمان داستان پیش برنده کار خواهد بود و خواست و هدف اوست که قصه را جلو برده به آخر می رساند اما آنچه شاهد آن هستیم در اکثر لحظه ها چنین نیست و براساس قراردادهای قیدشده حادثه های فروشنده نه تنها به خواست قهرمان جلو نمی روند بلکه تماما خارج از دنیای درونی و بیرونی او قرارگرفته اند . اتفافات و حوادث قصه را بشماریم . 1 حادثه فروریختن ساختمان 2 حادثه بدعهدی پیرمرد مشتری مستاجر قبلی در نیامدن به خواست زن که باید فکر کنیم قرار بوده زن از او بخواهد با پیکان وانت وسایل منزلش را به ساختمان اجاره ای جدید حمل کند و نیامدنش باعث شده اثاث باقی بمانند 3 حادثه آمدن پیرمرد جهت دیدار با مستاجر قبلی دقیقاً همان لحظه ای که قرار هست عماد دیرکرده وارد خانه اش شود 4 حادثه جاماندن گوشی ، سویچ و جورابهای پیرمرد . با در نظر گرفتن این مساله که با داده های بعدی قبول خواهیم کرد او متوجه این مساله شده است که آنکه در حمام هست همان مستاجر قبلی نیست و هر اتفاقی می تواند بیفتد و ممکن است این زن جدید کس و کاری داشته باشد و او بقدر کافی وقت برای این همه راحت بودن و برای درآوردن جوراب و پرداخت پول و انداختن سویچ و موبایل به این طرف و آنطرف نمی تواند داشته باشد باید قبول کرد موارد فوق باید حادثه ای ساختگی تلقی شوند . ( راستی اگر او طبق گفته همسایه ها پا بفرار گذاشته پولی که بابت ملاقات زن فلان کاره باید در آخر ملاقات پرداخت می شد چطور وارد قصه شده است ؟ پیرمرد قضایای بعدی را پیش بینی کرده و برخلاف رسم این جور مواقع اول ملاقات پول را پرداخته است ؟ یا اینکه او پس از اتمام کارش و علیرغم بیهوش بودن رعنا با آسودگی خیال خانه را ترک کرده ؟ که اگر چنین هست نباید وسایلش و خصوصا ماشینش جا می ماند اما شاهدیم او تمامی وسایلش را اینجا و آنجا جا گذاشته و دررفته است ) 5 حادثه بیرون نگاه داشته شدن پیکان وانت به خواست همسر قهرمان قصه و نه خود او 6 حادثه پول نداشتن رعنا و استفاده از همان پول پرداخت شده توسط پیرمرد جهت خرید وسایل شام 7 حادثه آمدن پیرمرد بجای دامادش جهت بردن وسایل که عماد می خواسته است جوان راننده بیاید 8 حادث وجود بیماری قلبی در پیرمرد و استفاده از قرص که بعد مشکلاتی بوجود می آورد 9 حادثه همزمانی خرید رفتن داماد و دختر پیرمرد با حضور او جهت بردن وسایل .
حادثه پشت حادثه و تماما خارج از خواست قهرمان قصه فروشنده . این حوادث فیلم را از ابتدا تا انتها جلو می برند و باید گفت شانس و حادثه ساختار فیلم را مشخص کرده اند . شانس بد قهرمان در پیش آمدن حوادثی که او تاثیری در بوجود آمدنشان نداشته است و باعث بهم ریخته شدن شالوده زندگی اش شده اند .
بررسی بیشتر فیلم باعث می شود بگویم فرهادی براساس ایده های جسته گریخته ای اقدام به نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم کرده است . ایده هایی نظیر : 1 ورود دوست هنری به اتاق خواب ترک خورده و دیالوگ عماد که می گوید نرو اونجا خطرناکه 2 برداشت ایرانی از نمایشنامه مرگ فروشنده در مورد حمام و خانواده و جامعه و تشت و دوچرخه بچه و فرزند و ایثار و نگاه بد مردم و اتاق خواب و پیرمرد و پیرزن و کار و ماکارونی زهرمار شده و آینده تحصیلی بچه ها و لختی و روابط آدمها و خیلی جزئیات دیگر که می شود دیالوگ محصل سر کلاس که ایرانی ها به بی ام دبیلیو می گویند بی ام و 3 تشت اول کار در دست رعنا و نگاه نگرانش به حمام منزل تازه و ترکیدن لامپ حمام منزل نو و ربطش به مسایل پیرامونی و اتفاقات فیلم و دیالوگ عماد در مورد زیر و رو کردن شهر و ساختن از نو 4 حمل تشک 5 جارو کردن و آماده کردن صحنه نمایش و خانه جدید و یا وصله جوراب در صحنه و جا ماندن شورت یا جوراب پیرمرد در خانه 6 کندن گریم صورت و کنده شدن پوست بصورتی دیگر 7 حیا و شرم بچگی در هنگام لخت شدن 8 تداعی وضعیت زن ایرانی در شرایط مختلف و در جامعه ایرانی با تصویر زنها قصه نظیر مستاجر قبلی و بازیگر لخت نمایش و رعنا و همسر پیر پیرمرد و باقی زنها 5 دیالوگ پیرمرد که به عماد می گوید " نیاد رو سر ما "
و ایده های دیگری که باعث شده فرهادی آنها را لابلای حوادثی قرار دهد و فیلمنامه ای بنویسد و فیلمی بسازد که اساس آن نه منطقی براساس خواستهای قهرمان قصه که براساس خواستها و ایده های مختلف فیلمساز بوده است .
اگر مسایل سیاسی در آنسوی مرزها نبود و اگر نبود خیلی مسایل دیگر آیا برای فرهادی اوضاع جایگاهی اش در سلسله مراتب فیلمسازی از آنچه هست بدتر نمی شد ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد