ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رودم
دریا با منست
خشکیده تر از کویر اما !
آسمان دور
زمین سخت تر از آهن
برهوتیست در دلم
شب بی ستاره
ستاره بی سو
سویی نیست فراسو را !
افق غمگین
غم سنگین
سنگ دشنه
دشنه ها تیز
تیز پروازی بودم روزی به پهنه های بیکران !
هیچ از خودم نمیدانم
کاش دردم درمانی داشت به پس کوه بلندی
چه همتی میشدم سر تا به پای آنروز
اینک ؟
بی حالترین افتاده بر خاکم ...
مولوی بلخی یکی از انسان دوست ترین شاعران دنیاست . حضور انسان آسمانی در اشعار او نشانه ای از علاقه این شاعر توانای قرن ششم هجری به همنوعان خویش است . مولوی حتی زمانیکه از بدترینهای تمامی دورانها صحبت میکند عشق خود به فرزندان آدم را زیر پا نمی گذارد ؛ عشقی پرشور به انسان جایزالخطا و بد . با این همه با نگاهی به اشعار او و علی الخصوص غزلیاتش متوجه میشویم او به کلمه هندو که میرسد از بدترین کلمات خود با زشت ترین القاب و اصطلاحات استفاده میکند ! راستی چرا ؟
نقد روانکاوانه به ما اجازه می دهد برای بررسی اثری دلایلی را از زندگی خصوصی نویسنده اش پیدا کنیم .
با بررسی زندگی خصوصی مولوی اولین مساله توجهمان را به خود جذب خواهد کرد : مولوی بلخی روزی ترک دیار و شهر و وطن کرده و به روم و قونیه پناه برده است . در علت یابی این مساله بزرگان !!! ادب و تاریخ و ... گفته اند مولوی فارس ! از دست ترکهای مغول و اذیت و آزار آنها مجبور به فرار شده است . سوالی که اینجا می توان مطرح کرد این خواهد بود که چرا مولوی برای فرار از دست ترکها به جای عزیمت به هر نقطه ی دیگری از این جهان خاکی به سرزمین ترکهایی دیگر رفته است در حالیکه از دست همنوعان آنها فرار میکرده است ؟ آیا او نمی توانست به یکی از شهرهای عرب نشین یا فارس نشین برود ؟ حالا که او به سرزمین ترکهای دیگری رفته چرا از دست آزار و اذیت آنها فرار نمی کند ؟ میدانیم که شاگردان مولوی در قونیه به علت عشق بیش از اندازه او به شمس تبریز به اذیت و آزار هر دو آنها پرداخته بوده اند . راستی چرا ؟ میدانیم مولوی ترک قونیه نمی کند . چرا مولوی فارس ! فرار کرده از دست ترکها فریاد میزند : ترکم و سرمستم و ... ؟؟؟ فرموده اند برای خوش آیند ترکهای قونیه مولوی مجبور به سرودن اشعاری مبنی بر خوب بودن ترکها و ترک بودن خود کرده است ! اینجا سوالی می توان پرسید : اگر مولوی چنین شخصی بود چرا این کار را در سرزمین خود بلخ نکرده است ؟
آنچه درست تر به نظر میرسد این است که با حرکت هندوها برای نفوذ در سرزمینهای ترک اطراف بلخ و سمرقند و ... که از هزاران سال پیشتر سرزمین ترکها محسوب میشده و آزار و اذیتی که آنها با این نفوذ دائمی خود انجام میداده اند ـ میدانیم که بوعلی سینای ترک هم همچون خیلی های دیگر در روزگار خود مجبور به فرار از بلخ شده است ـ تا نه تنها شهرهای مخصوص خود را بسازند بلکه بیشتر از آن کشورهای مخصوص خود را هم به وجود بیاورند ـ که چنین هم شده است ـ و با این کار تاریخ و جغرافیا را به نفع خود تغییر دهند . این عمل هندوها در ذهن و روان و روح مولانا چنان تاثیری میگذارد که او علیرغم عشقش به تمامی انسانها از هندوها با نفرت و کینه نام ببرد .