ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفتند :
شاهزاده ! رفت
گفتم :
کاش میفهمید و میرفت !
کاش
میفهمید
چه دروغها به درسهایش بوده
دروغهائی که خاندانش بانیان آن بوده اند
کاش مرگش از عذاب وجدانی در پی آگاهی بوده باشد
آگاهی از راز این سرزمین ترکانه !
تاریخ را دوباره باید نوشت
تاریخ منعکس در کنگر
جاری از کوههای آلپ آروس
تاریخ دفن شده شوش
حسنلو
آکباتان
لوت
آییران !
کاش این را میفهمید و میرفت
هرچند
به یقین میدانم
چشمانش که باز شود به آن دنیا
فهمش نیز شکوفا میشود
کاش اما به این دنیا چنین باشد
با مردمان
با همه ...
آرام آرام
بی آنکه خاطری آزرده شود
ـ نیازرده ام آخر دلی !
از خودم
تا به انتهای هستی بی پایانم
کوچ خواهم کرد
نگرانم
میترسم
نکند
چشمی از پیم
بکند
اشکی میهمان مردمکش !