نمایشنامه : مضحکه مرده شوری که دوست داشت نقاش بشه و برعکس .
پرسوناژها : مرده شور ، نقاش ، مرده و ناظر .
صحنه مرده شورخانه یک قبرستان با سکوی مرده شوئی در وسط .
نور عمومی .
نقاش بر روی سکوی مرده شورخانه ایستاده و سقف را رنگ میزند .
موبایل نقاش زنگ میزند .
نقاش : نگفتم سر کار که هستم زنگ نزن ؟ من دوست ندارم کسی زنمو ببینه ، وقتی زنگ میزنی میتونن که صداتو بشنون ، آره دوست ندارم صداتم
بشنون ، بالاتر ، دوست ندارم حتی وجود تو را حس کنن ، غیرت خانوم غیرت ،،، خب زود بگو و تا کسی نیومده تمومش کن ، ، گور بابای
همه شون ، ندارم ، دارم ولی واجبتر از اونم هست ، اون واجبه یا خرید دیگ ؟ پولا برا دیگه ، چی ؟ کی ؟ اجازه برای چی ؟ اون پسره و من
آزادش گذاشتم هر کاری دلش خواست بکنه ! میخواد بره کاباره عموبی سبیل ؟! غلط کرده ، میکشمش ، پس چی که میکشمش ،،، تو ؟
امتحان کن اما دوست ندارم پر رو بشه ، میفهمی که ، باشه ، باشه ، تا بعد ...
نقاش تماس را قطع میکند .
دو روز به امون خدا ولش کردم خودشو باخت ، خودشو خیس کرد ، بیشعور بی جنبه ، یه پدری ازت درآرم خودت کیف کنی ، سگ توله ،
فکر کرده به همین راحتیه هر گهی دلش خواست بخوره ،،، کاباره عموبی سبیل ،،، آی تف به روت بچه ...
ناظر وارد میشود .
ناظر : مگه کار تو شروع نشده ؟
نقاش : چرا قربان بنده الان سر کارم .
ناظر : اگه سر کاری پس این وسیله مزخرف چیه دستت هان ؟
نقاش : یه کار واجبی بود از خونه ، باید جواب ...
ناظر : نه ، نباید ، نباید جواب میدادی ، سر کار چی ؟ کار شخصی مطلقا ممنوعه ، و ، من دوست دارم کارکنانی که من ناظرشونم اینو با تمامی تن و
جانشون بفهمند ، میفهمی ؟
نقاش : بعله قربان .
ناظر : و دومی ؟
نقاش : نمیدونم قربان .
ناظر : سر کار فحش چی ؟
نقاش : شرمنده قربان متوجه نشدم اینجایین ؟
ناظر : بدتر ، بدتر ، تو ، تو نه ، همه شماها ، شما باید همیشه متوجه من باشین ، کی بوده که من حضور نداشته باشم که حضورم مورد غفلت جنابعالی
واقع شده هان ؟ نه تاحالا همچین موردی بوده اصلا ؟ نبوده که ، بوده ؟
نقاش : مسلما نبوده قربان ، شما بهترین ناظری هستین که میتونستن برا ما ...
ناظر : بجای واییستادن و تعریف کردن از من برو سر کارت ، زود ، خب خب خب ، اوضاع چه ریختیه مسوول سالن شماره هشتاد هفت قبرستان شماره
هفتاد و پنج شهرستان شماره سی و دو ؟
نقاش : از تمامی جهات عالی قربان . 1
ناظر : مطمئن شم ؟
نقاش : رنگ اینجا که تموم شه در کمتر از بیست و چهار ساعت شلوغترین سالن قبرستون میشه قربان .
ناظر : براوو ، براوو ، همینه ، باریکلا به این همت عالی ، خب خب خب ، باید سالنای دیگه رو هم نگاه کنم ، امیدوارم هر چه سریعتر کارتون تموم بشه و
کارای اصلیتونو شروع کنین .
نقاش : مطمئنا ما با تمامی تلاشمان خواسته های بجای شما رو برآورده خواهیم کرد قربان .
ناظر : خوبه .
نقاش : اگر فقط یک ناظر خوب پیدا بشه تو این عالم اونم فقط شمایین قربان .
ناظر خارج میشود .
مرده شور در حالیکه مرده ای را روی زمین میکشد وارد میشود .
مرده شور : مرده شور ریختتو ببره ، ( کمرش را راست میکند ) چقدرم سنگینه .
نقاش : این چرا این وقت روز اومده اینجا ؟
مرده شور : ( گوشه ای را نشان میدهد و پچ پچ میکند ) سرت به کار خودت باشه .
نقاش : مگه شروع شده ؟
مرده شور : ( پچ پچ میکند ) د خب آره دیگه ( مرده را میکشد ) .
نقاش : چرا میکشیش ؟
مرده شور : طفلکی قلقلکیه ، نشد بغلش کنم ،،، حرفا میزنی !
نقاش : کسی نبود کمکت کنه ؟
مرده شور : زیادن اما من دارم تمرین میکنم مسابقه قویترین مردان عالم کم نیارم !
نقاش : کجان پس ؟
مرده شور : مجال سر خاروندن ندارن ، نگاه نکن داری نقاشی میکنی اینجا نیمه تعطیله ، سالنای دیگه پرن .
نقاش : راحت طلبن ، برم بیرون میتونم ده تاشونو پیدا کنم مثل مرده ها گوشه ای پاهاشونو دراز کردن و دارن استراحت میکنن .
مرده شور : ای بابا سقفم که داری یه رنگ دیگه میزنی ، ( دیوارها را نشان میدهد ) آبی ، بنفش ، سبز ، قرمز ، سقفم حنائی ، مریضی تو ؟
نقاش : رنگای من بستگی دارن به خواب شب قبلم .
مرده شور : عشقیه دیگه ؟!
نقاش : حسرتمه یه خواب سفید ببینم .
مرده شور : بکش بینم .
نقاش : میخوای بذاریش این بالا ؟
مرده شور : گفتم خسته ای بکشی من بجات بیام بالارنگ بزنم ، بکش بابا بینم اونورتر .
نقاش : تا تموم نشم نمیشه ، بذار باشه اون پایین .
مرده شور : ( تعظیم میکند ) اطاعت اعلیحضرت بزرگوار ، اطاعت ،،، رنگتون به آسمون رسید بهمون بگین سرور ارجمند ،،، ( بیرون را نشان میدهد )
جواب آدماشو خودت میدی ؟
نقاش : ( بیرون را نگاه می کند ) خبری که نیست .
مرده شور : بالاخره چی ؟ میان دیگه .
نقاش : مثل اونای دیگه میبردیش یه سالنی که خالیه .
مرده شور : فقط اینجا خالی بود .
نقاش : میبینی دارم رنگش میکنم .
مرده شور : فکر کردم با اون برس دیوارا رو قلقلک میدی حال کنن .
نقاش : فکر میکنی بامزه ای ؟ 2
مرده شور : با خیارشور میل کنین چرا که نه ! خیلی طولش دادی این حجره عروس و دومادو .
نقاش : دو تا دست بیشتر که ندارم .
مرده شور : بخاطر اون نیست .
نقاش : پس چی ؟
مرده شور : کنسی !
نقاش : بی صف که آب داغ اومد دستت نظرت عوض میشه .
مرده شور : داره بوش میاد .
نقاش : آب داغ ؟
مرده شور : ( مرده را کناری میکشد ) این .
نقاش : اینجا باید تموم شه .
مرده شور : ( به برس رنگزنی اشاره میکند ) دوتاش میکردی منم کمکت میکردم .
نقاش : خرید دیگ آب داغ عقب می افتاد .
مرده شور : دیگی که با پول یه برس اضافی عقب بیفته ...
نقاش : قطره قطره جمع گردد ونگهی دریا ...
مرده شور : این دریا خفه مون نکنه خوبه .
نقاش : خفه مون ؟!
مرده شور : دیگ که اومد یه پله میری بالاتر منم میتونم جای ...
نقاش : جای منو بگیری ...
مرده شور : ( تابلوئی خیالی را نقاشی میکند ) نه من نقاش ساختمان نمیشم .
نقاش : گوشتو باز کن ببین چی میخوام بگم ، دوست ندارم تو ذهنت بیاد جای ...
مرده شور : جای تو رو گرفتم ،،، این هزار و صدمین بار .
نقاش : تو کتت میرفت یه بار کافی بود .
مرده شور : تو کتم میره حیف کتم سوراخه ، می افته ...
نقاش : ( کلاه فرضی سرش را نشان میدهد ) برا سرت خیلی گشاده .
مرده شور : ( رنگهای پاشیده شده روی لباسش را پاک میکند ) میدونی با این چند قطره خرید دیگ چند روز عقب افتاد ؟
نقاش : اولش میخوای مسوول سالن بشی جامو اینجا بگیری بعدش تو مخت میاد بازم میتونی پیشرفت کنی و جای تازه مو هم بگیری ، اینم یعنی ...
مرده شور : همه روزی میمیرن .
نقاش : تو رو با آرزوهات تو گور نکنم نه گور میرم نه جامو به تو میدم .
مرده شور : سگ جون .
نقاش : با منی ؟
مرده شور : ( گونی را نشان میدهد ) جوونه ها ...
نقاش : خب یه بارم تو یاد بگیر از اینا .
مرده شور : ( با عصای خیالی راه میرود ) برا تو یاد گرفتن زوده هنوز نی نی کوچولو .
نقاش : ( از سکو پایین می آید ) صدر و کافورت حاضره ؟ پارچه برا کفن داری ؟
مرده شور : با لباسای خودش خوش تیپتره ها ،،، نقاشی تمومه یعنی ؟
نقاش : بوش اذیتم میکنه ، برش دار بذاریم رو سکو .
مرده شور : این که بو نمیده هنوز !
نقاش : بینیت پره بیچاره ... 3
مرده شور : بجاش فرانسوی نوک بالاست ، عین آلن دلون ...
نقاش : نه بابا !
مرده شور : حسودم هستی که ...
نقاش : برش دار .
نقاش و مرده شور مرده را روی سکو میگذارند .
مرده شور صورت مرده را باز میکند .
نقاش : تو که گفتی جوونه ؟ این که هفتاد سالی عمر کرده .
مرده شور : نه بابا ، بیست و پنج بیشتر نیست سنش ، منتها بدبخت زندگیش بد بوده شکسته تر نشون میده ، صورتش اینقدر مو نداشت بیست و پنج هم
نشون نمیداد .
نقاش : چقدرم ریش و سبیلش بده .
مرده شور : آخی ، چشتو نگرفت ؟ به چشم مرده شوری بهش نگاه کنی همچین مرده بدی هم نشون نمیده ها طفلی .
نقاش : برو آب داغ بیار .
مرده شور : کسی نیست کمکم کنه ، باید با هم بریم .
نقاش : دیگه رو که بخرم هم راحت میشیم از بی آب داغی هم ترفیع میگیرم و از دست تو یکی راحت میشم .
مرده شور : مثل کنه چسبیدم بهت .
نقاش : ببین اون پشت شیلنگ هست ، بدو برو بزن شیر آب داغ بیا .
مرده شور : ( ادای سخنرانها را درمی آورد ) به علت کمبود آب شستن مرده با شیلنگ قدغنه و ...
نقاش : ادای منو در نیار ، خودم حفظم اینا رو ، استثنا حالیته ؟ مسوول سالن مرده شوری نمیکنه ، اما حالا مجبورم کمکت کنم ، کار باید سریع تموم بشه .
مرده شور : من کارمو دوست دارم ، کسی شیلنگو دست من ببینه بخاطر فامیلای بیکارش لوام میده .
نقاش : تا تو لباساشو دربیاری خودم میارم .
نقاش خارج می شود .
مرده سرش را بلند کرده و رفتن نقاش را نگاه می کند .
مرده شور پشت به مرده گوشی اش را روی چیزی تنظیم می کند .
نقاش شیلنگی در دست وارد می شود .
مرده آرام گرفته است .
مرده شور : راستی بقیه پولو ریختم تو حسابت .
نقاش : بقیه پول ؟
مرده شور : صدر و کافور که خریدم اضافی اومد .
نقاش : نباید میریختی به حساب شخصی من .
مرده شور : چونه زدم زیرقیمت بازار خریدم ، هیشکی نمیفهمه .
نقاش : من دله دزدی نمیکنم .
مرده شور : دزدی کدومه ؟ حقته ، صبح تا شب اینجا جون میکنی چقدر بهت میدن ؟ هیچی بخدا ،،، دلت خواست یه سهمی هم بده من خیالت از بابت
منم راحت شه .
نقاش : پولی که اینجا بهم میدن از سر من زیادیه .
مرده شور : تو زود راضی میشی ، حقت بیشتره .
نقاش : هیچی برنداشتی ؟
مرده شور : من به رئیسم خیانت نمیکنم . 4
نقاش : اما من باید به رئیسم خیانت بکنم !
مرده شور : یه دویست سیصد تائی هم من برداشتم .
نقاش : دله دزد ...
مرده شور : از گدا گشنه بهتره ...
نقاش : اونو ول کن ، برو بپرس ببین حقوقا رو واریز کردن به حسابمون .
مرده شور : کار واجبتره ها .
نقاش : هر چی من بگم تو باید بگی چشم .
مرده شور : از اونجام برم یه سر بزنم خونه تون ببینم خانوم بچه ها چیزی لازم دارن یا نه ؟
نقاش : تا ده میشرم ، هشت نشده برگشتی .
مرده شور خارج میشود .
نقاش به طرف مرده می آید .
مرده سرش را بلند میکند و زل میزند به چشمان نقاش .
نور قرمز .
نقاش عقب عقب میرود .
مرده : نه واییستا ، نرو ، من که لولو نیستم ، یه مرده ام فقط .
نقاش : خدای من ...
مرده : بیا جلوتر .
نقاش : ...
مرده : ( داد میزند ) گفتم بیا جلوتر ، خوبه ، میخوام باهات حرف بزنم .
نقاش : من حرفی با شما ندارم .
مرده : من دارم .
نقاش : برم بگم چند نفری بیان برا همه مون صحبت کنین ؟
مرده : خودت کافی هستی .
نقاش : میگم یعنی ...
مرده : نمیخواد چیزی بگی ، گوش کن ،،، از من میترسی واییستادی اونجا ؟
نقاش : نترسم ؟
مرده : از زنده ها بترس .
نقاش : من کلا آدم ترسوئی هستم ، ولی خب رو چشم .
مرده : گوش کن ، میخوام یه رازی رو بهت بگم .
نقاش : گزینه خوبی رو انتخاب نکردین بخدا ، من همچین زیادم به راز و رمز علاقه ای ندارم ها ، برم بگم یکی بیاد که همیشه خدا عاشق رازها و نشانه ها
و نمادهاست ؟
مرده : راز منو فقط تو باید بشنوی .
نقاش : شاید لایقش نباشم ها .
مرده : هستی ، این راز فقط برای تو گفته میشه .
نقاش : صاحب گنجی چیزی بودین ؟
مرده : من استاد دانشگاه بودم .
نقاش : باستانشناسی لابد نه ؟ زیرخاکیه ؟ 5
مرده : گفتم من استاد دانشگاه بودم .
نقاش : اینو که فهمیدم ...
مرده : نفهمیدی ، هیچ پول و گنج و مال و منالی ندارم که جاشو بهت بگم .
نقاش : مگه نگفتین رازی ...
مرده : هر رازی به مال و دارائی ختم نمیشه ، حس میکنم تو پولکی هستی ، ممکنه رازمو بفروشی .
نقاش : گفتم که کیس مناسبی نیستم ، برم هان .
مرده : اگه بهم خیانت کنی از دستم خلاص نمیشی ، میفهمی که ؟
نقاش : سوتفاهم شده جون شما .
مرده : من جونی ندارم .
نقاش : جون خودم .
مرده : کجا ؟ داری در میری ؟
نقاش : میوه ای چیزی میل ندارین ؟
مرده : رازو نشنوی و بری میکشمت .
نقاش : رازو بگین و مطمئن باشین فقط دو تا گوش اونو خواهد شنید .
مرده : دارم فکر میکنم .
نقاش : نگین بهتره ها ...
مرده : خودم تصمیم میگیرم ، تو باید مطیع باشی .
نقاش : خواستم کمکی کرده باشم .
مرده : اگه نگم نمیشه ، اگه بگم میترسم خراب کنی .
نقاش : ناز میکنی ناقلا ؟
مرده : درست صحبت کن آقا .
نقاش : یه راز میخواین بهم بگین ها .
مرده : خیلی مهمه ، باید بیشتر فکر کنم .
نقاش : نمیخواین که با خودتون به گورش ببرین ؟
مرده : نه اما به هر کسی هم نمیشه گفت .
نقاش : من آدم با صلاحیتی هستم ، میدونین برا گرفتن این پست از کجاها منو تایید کردن ؟
مرده : دلیل نمیشه مورد تاییدا اشتباه نکنن .
نقاش : همه به سرم قسم میخورن .
مرده : باید امتحانت کنم .
نقاش : امتحان چی ؟
مرده : باید ازت مطمئن بشم .
نقاش : فقط سریعتر .
مرده : فکر زمان رو نکن .
نقاش : این مرده شور سر برسه کارو خراب میکنه ها ، الانم وقتشه که برگرده .
مرده : گفتم نگران زمان نباش ، میبینی نور اینجا عوض شده ؟ این معنیش اینه که زمان متوقف شده فعلا .
نقاش : عجب ! با این حال سریعتر تموم شه بهتره .
مرده : چند تا سوال ازت میکنم ، گفته باشم دروغ بگی رازو بهت نمیگم ، اینم بگم راز اونقده مهم هست بتونه زندگیتو از این رو به اون رو کنه ، یه
انقلاب واقعی ، یه اصلاح کامل پیشرفته تو هستی تو ، یه زیرورو شدن آوانگارد ، یه تکان اساسی رو به جلو ،،، بی همتاست این راز ، بی همتا 6
و تک ...
نقاش : مشتاقیم آقا ، مشتاق شنیدن و جواب پس دادن .
مرده : هنوز نمیدونم برا امتحان کردنت چی باید بپرسم .
نقاش : یه چیزی بپرسین که برام مهم باشه خب .
مرده : به چی یا کی حساسی ؟
نقاش : خب به هوای پاییزی ، به شلغم پخته ، خوردین تا حالا ؟ آقا برا سرماخوردگی خوبه ها ، آهان به چی حساسم ؟ به گوشت خرچنگ دریائی و ...
مرده : تو روابط شخصی ...
نقاش : به زنم ، به اینکه کسی نگاش کنه ، اونم از اون نگاهای بد .
مرده : مطمئنی ؟
نقاش : مطمئن باشین آقا .
مرده : خر نشو این مورد چندانم قابلیت حساس بودنو نداره ها .
نقاش : آقا دل ما همچین مشکیه که نگو ...
مرده : خیلی خب ، راستی من همین الان میتونم برم اونجاهائی که ازشون ازت سوال میکنم پس سعی نکن کلک بزنی .
نقاش : بپرسین آقا بپرسین .
مرده : فقط یادت باشه دروغ گفتن مساویه با از دست دادن راز مهمی که چی ؟ که میتونه هستی رو تکون بده ،،، خب ، تخت خواب اتاق خوابتون
تک نفره ست یا جفته ؟
نقاش : بعله ؟!
مرده : نمیخوای جواب بدی ؟ راز ! پیشرفت ، ترقی ، مراحل بالاتر !!! هان ؟! در ثانی من یه مرده ام ، میفهمی که ؟
نقاش : کلا !
مرده : صد در صد تمام کمال ...
نقاش : من و زنم شبا با هم رو تخت دو نفره میخوابیم آقا .
مرده : روزا نمی خوابین ؟
نقاش : روزا سر کارم .
مرده : اون که سر کار نیست !
نقاش : ممکنه بخوابه ممکنه نخوابه .
مرده : برات متاسفم .
نقاش : برا چی ؟
مرده : تو باید مطمئن میبودی !
نقاش : آخه گاهی مطالعه هم میکنه !
مرده : لابد مطالعه این مجلات مزخرف خونوادگی نه ؟
نقاش : نه آقا ، جویس ، مارکز ، بکت ، بعضیا داغشو دوست دارن ، تئوریهای مدیریت ، چگونه آرشیتکت بزرگی بشیم ، خیانتهای زناشوئی پنهان ، حتی
چند روز پیش دیدم داشت فرضیه نسبیت انشتینو مرور میکرد .
مرده : چه ربطی بهم دارن ؟
نقاش : باید از اون بپرسین ، زنگ بزنم بیاد اینجا ببینینش ؟
مرده : تو که گفتی حساسی بهش ؟
نقاش : خودتون فرمودین شما مرده این .
مرده : به زنده ها خیلی حساسی ؟
نقاش : آقا شما که نمیدونین چه دهن لقی دارن این مردم ما ، کافیه یه سوتی تو بلخ بدی ، شوشتر سر زبونا می افتی . 7
مرده : زنت چی ؟
نقاش : چی زنم چی ؟ سوتی ؟!
مرده : نه بابا ، با این توجه ویژه تو که اون نمیتونه اهل سوتی باشه .........
نقاش : اصلا اهل هیچ خلافی نیست ، سوتی کدومه ! هر چی ازش میخواین بدونین بگین تا بریزم بیرون .
مرده : میریزی بیرون ؟
نقاش : میریزم آقا میریزم ، من که ازش مطمئنم .
مرده : اون از این اخلاقت ناراضی نیست ؟ از اینکه اینقده حساسی ؟
نقاش : آقا این یه طرف قضیه است ، طرف دیگه ای هم هست ، من بهش آزادی مطلق دادم آقا ، آخه بهش اعتماد کامل دارم ، البته خودشم اینجوری
دوست داره .
مرده : مطمئنی اشتباه نمیکنی ؟
نقاش : این که اعتماد دارم ؟!
مرده : زنا یه کم همچین ناقلان ، منو دوست پسر زنم کشته .
نقاش : آی کثافت ، نه آقا اون اهل این کارا نیست .
مرده : از ما گفتن .
نقاش : امتحان میکنم مطمئن شین ( با موبایل شماره میگیرد ) اینم شماره موبایل همسر محبوب من ، الان داره کتاب میخونه ، مطمئنم صفحه پنجاه
چگونه با اتللو میشه کنار اومد دستشه ، دیروز دیدم ، ، جواب بده عزیزم ، د زود باش ،،، لابد تو آشپزخونه داره غذای مورد علاقه منو آماده
میکنه ، اجازه بدین ( دوباره شماره میگیرد ) اینم از شماره خونه ،،،،،،،،،، ای بابا ،،،،،،،،،،،،،، کجاست این ؟ باور کنین اولین باره ،،، لابد رفته
کتاب بخره .
مرده : پیش میاد آقا ، پیش میاد ،،، ولش کن ، من از تو مطمئن شدم ، خب ، رازو بهت میگم .
نقاش : چی ؟ راز ؟ راز چی ؟
مرده : کجائی تو ؟ بیا بیرون از خودت ، نمیخوای رازو بشنوی ؟
نقاش : هان ...
مرده : اما رازی که من باید قبل از خاک شدنم بگم تا خدای نکرده نگفتنش باعث نشه مردم یه امر مهم و حیاتی رو نشنون ، اگه این اتفاق بیفته ، اگه من
نتونم رازو بگم ، اگه مردم رازو نشنیده برن دنبال یللی تللی و به اون مساله مهم نپردازن تو اون دنیا جای من بهشتم باشه خودمو نمیبخشم ، میرم
پیش خدا و ازش میخوام از بهشت بیرونم کنه و منو بفرسته ته جهنم ، اما خب حالا تو هستی و میشه رازو بهت گفت ، حالا که تو راز منو
نمیفروشی و به مردم منتقل میکنی ته دلم خوشحالم ، خوشحالم و میدونم تو اون دنیام راحت نفس خواهم کشید ، حتی اگه جهنم هم برم ، گوش
کن دوست من ، تو الان در لحظه بزرگی قرار داری ، یه لحظه بسیار بزرگ و حیاتی ، تو داری به یکی از مهمترین رازهای عالم گوش میدی ،
پس از تو میخوام با تمامی وجودت گوش کنی ، و اما راز مهم من ، شما در این قبرستانتون کسی رو دارین که آدم بزرگیه ، خیلی بزرگ ،
بزرگتر از اینکه بشه حسش کرد ، فهمید ، به عمقش پی برد ، اون بزرگه و باید قدرشو بدونین ، باید لحظه به لحظه قربون صدقه ش برین ، باید
پشت سرش حرکت کنین و از اون جدا نشین ، این مرد بزرگ اسمش ناظره ، ناظر قبرستون ،،،،،،،،،،،،، خب ، دوست من ، من راحت شدم ، با
گفتن این راز خودمو راحت کردم ، و حالا این شونه های توست که باید این بار بزرگ رو بردارن و به مقصد برسونن ، بهت تبریک میگم ،
چون تو هم مثل من در راه بزرگی قدم گذاشته ای ، یک راه مهم و بزرگ و با اهمیت ، من دارم میرم و خیالم آسوده است ، بدرود دوست من ،
دیدار به قیامت ، کوچه هفتم بهشت ، ساختمون ویلائی چند هزار متری ششم ، سمت چپ .
مرده سر جای خود قرار میگیرد .
نقاش گیج و مات همچنان شماره گیری میکند .
نور عمومی .
مرده شور وارد میشود . 8
مرده شور : رنگت چرا پریده ؟
نقاش : چیزی نیست ، برو سر کارت ...
مرده شور : یعنی نمیخوای بدونی حقوقا رو ...
نقاش : ( داد میزند ) بگو و برو سر کارت .
مرده شور : بداخلاق !!! واریز نشده .
مرده شور بطرف مرده میرود و مشغول میشود .
نقاش گوشی موبایلش را گوشه ای پرت میکند .
نقاش : تموم نشد این لباس درآوردن تو ؟
مرده شور : یه چیزی تو جیبش گیر کرده لامصب بیرون نمیاد .
نقاش : بکش بینم .
مرده شور : بگم ها شریکیم .
نقاش : نه همه ش مال خودت .
مرده شور : نصفش حق مسلم تو هم هست البته .
نقاش : گمشو اونور .
مرده شور : تا سهمم مشخص نشه شرمنده ام .
نقاش : هشتاد بیست .
مرده شور : پنجاه پنجاه .
نقاش : هفتاد سی .
مرده شور : پنجاه پنجاه .
نقاش : شصت چهل .
مرده شور : پنجاه پنجاه .
نقاش : سگ خور ،،، پنجاه ، چهل .
مرده شور : این که صد نمیشه .
نقاش : ده تاش برا این که اگه گند کار بالا اومد بندازیم دهن اونی که می آد نظارت .
ناظر با سروصدا وارد میشود .
ناظر : اوهوی ، هوی ، اوی ،،، واییستین بینم ، خودتونو مسخره کردین یا ما رو ، ( به بیرون ) فعلا نگیر بینم ، ( به نقاش ) مردک این چی بود گفتی ؟
نقاش : چی چی بود قربان ؟
ناظر : خودتو نزن به اون راه مشنگ .
مرده شور : شگردشه .
ناظر : ( به مرده شور ) خفه ، تو با من مستقیم حرف نزن .
مرده شور : به این گفتم به شما منتقل کنه .
ناظر : باز که با منی .
مرده شور : نیتم اینه .
ناظر : خفه شو ، همه دودا از گور تو بلند میشه .
مرده شور : گور من گازکشی شده دود نمیده قربان .
ناظر : تا ندادم چوب تو اون جات کنن گمشو برو اونور واییستا .
مرده شور : خشونت برا چی قربان ؟ اینم از گم شدن ما ...
ناظر : ( به نقاش ) چرا لالمونی گرفتی بنال بینم این چه وری بود زدی ؟ 9
نقاش : قربان مگه قرار نبود واقعیتو بازسازی کنیم ؟
ناظر : بازسازی کن چرا داری ناظرا رو خراب میکنی ؟
نقاش : قربان اتفاق افتاده که میگم ، نگم ؟
ناظر : اولا اگه قراره هر چی تو زندگی اتفاق افتاده بازسازی بشه کل کار میشه یه گروتسک عجیب و غریب ، گروتسک کار کردنم کار شماها نیست
که ، سخته ،،، دوما نمیگم نگو ، درست بگو .
نقاش : متوجه نمیشم ...
ناظر : برا اینکه خرفتی ، احمقی ، اگه نبودی همون اولش متوجه میشدی .
نقاش : آخه چی رو باید متوجه میشدم ؟
ناظر : نفهم وقتی پنجاه چهلش میکنی درست تقسیم کن ،،، پنجاه ناظر ، بیست و پنج تو ، بیست و پنج اون بیشعور ،،، حالا فهمیدی ؟
نقاش : سی من بیست اون ...
ناظر : سهم شما مهم نیست که هالو ،،، هیچ ناظری برا ده تا خودشو خراب نمیکنه ، اصل اینه !!! کی میخواین اینا رو بفهمین شماها ؟ هان ؟
نقاش : بنده شرمنده ام ولی قرار بود هدف ما نشان دادن بزرگی شما باشه ، رئیس بزرگی که مرئوساش میخوان خرابش کنن اما اون بزرگ و دست
نیافتنی و پاک میمونه ، ، ، سالن بغلی گند زده شما چرا عقده تونو سر ما خالی میکنین قرباناتن بشم .
ناظر : از بابت همکاریتون ممنونم ، اما حرف من یه چیز دیگه است ...
نقاش : بفرمایین ما هم حالیمون بشه .
ناظر : با ده درصد تو شخصیت ناظرا رو خراب میکنی نفهم ، قرار ما اینه شما دو تا در مورد من حرفهائی بزنین تا دوربین ثبت کنه ، بعدش همون دوربین
خلاف حرفای شما رو بصورت مستند نشون میده ، در واقع با این کار هدف اینه که بگیم من کارم درسته ، غیر از اینه ؟ خب وقتی هدف اینه
باید کل کار درست انجام بشه ، وقتی کسی میگه ناظرا برا ده درصد خودشونو میفروشن حرف بعدیش هر چی باشه مهم نیست ، چرا ؟ چون ناظرا
خراب شدن رفتن پی کارشون ، اگه بگین ناظرا پنجاه درصد میگیرن و کنار میکشن هر کی بشنوه تو دلش میگه عجب ناظرای رند و کلکی ،
اینجاست که یه ابهتی بهشون میدین ، وقتی کسی خواست سهمی رو تقسیم کنه گوشی دستشه ، فهمیدین یا بازم توضیح واضحات بدم ؟
نقاش : اطاعت ناظر بزرگوار .
ناظر : چی اطاعت ؟
نقاش : رعایت هر چی شما فرمودین دیگه قربانتان شوم .
ناظر : مطمئن شم فهمیدین ؟
نقاش : گردنم رو ضمانت میدم .
مرده شور : البته ناقابله ها .
نقاش : گردن اینو نگفتم چون قابل تقدیم کردن نیست اصلا .
ناظر : ادامه بدین .
نقاش : چشم ، شما بفرمایین بیرون تا ادامه بدیم .
ناظر : ( با مرده شور ) اوهوی تو ، اینقدر طرف دوربین نچرخ ، مگه عروسیته میخوای بیشتر تو فیلم باشی ؟
مرده شور : گفتم یه نسخه بفرستم بالیوود شاید از بازیم خوششون اومد خواستنم اونجا ، شدم آرتیست .
ناظر : آره ارواح عمه جونت ، تو مرده شوریتو انجام بده نمیخواد آرتیست بشی ، هالیوود ...
مرده شور : بالیوود ...
ناظر : حالا هر چی ، بالیوود ، آی زیرت ...
مرده شور : ممنونم از زرتتون .
ناظر : گمشو برو سر کارت و با منم مستقیم حرف نزن ، سلسله مراتبی گفتن ها مثلا ،،، ( به بیرون ) نخواب اونجا تو هم ، روشن کن دوربینتو ، فرصت
گیر آورده ، شروع میکنیم .
ناظر به طرف بیرون حرکت می کند . 10
مرده سرش را بلند می کند .
مرده : آقا منم یه عرضی داشتم .
ناظر : ( به بیرون ) نگیر بینم ، ( به مرده ) اصلا یادم رفته بودی ، خوبه خودت یادم آوردی ، مرتیکه چرا گیر دادی به زندگی شخصی این بدبخت هان ؟
قرار بود رازو بگی و خلاص ،،،،، از این گها دیگه نخوری ها ،،،،،،،،، چته حالا ؟
مرده : آقا هنوز پول سری قبلو ندادین بهم .
ناظر : میدم خب ، عجله ایه ؟
مرده : آقا زن و بچه من نون نمیخوان ؟
ناظر : تو این هیری ویری یادت افتادن ؟
مرده : این گفت بالیوود شغلم یادم اومد ، اونائی که اونجان مثل ما آرتیستن مثلا ، اونا جزیره شخصی دارن ما چی ؟ مثلا هنرمندم ، بهترین بازیگر
تئاتر شهر ، چی دارم ؟ هیچی ! هشتم گرو نهمه ، اما اونا که جز تکون دادن اونجاشون کاری نمیکنن همه چیز دارن ، خونه ، زن زیبا ، هفت
هشت تا دوست دختر جیگر ، ماشینای مدل بالای استاندارد خارجی ، جزایر هاوایی ، قناری ، ساحل مدیترانه ، آنتالیا ، هومممم ، ، ، حسرت به
دلمون مون کنار یه رودخونه بریم یه مرغ پرکنده بزنیم به سیخ ، بخدا ،،، مام آدمیم واللاه ،،، میبینین تو رو خدا تفاوت از کجاست تا کجا ؟ آخه
من به کی بگم با سالی یه اجرا نمیشه زندگی کرد ؟ هان ؟ حالا خدا پدر شما رو بیامرزه گاهی یه کاری اینریختی بهمون پیشنهاد میدین ، دستتون
درد نکنه ، نه که قدرتونو ندونم ، میدونم ، اما بخدا کارد به استخونم رسیده ، زن جماعت که گشنه باشه خونه میشه جهنم ، جهنم هم که نمیشه
دوام آورد ، برا همین همیشه خدا بیرون از خونه م ، میفهمین که ؟ بذارین دستتونو ببوسم ...
ناظر : نمیخواد با اون صدر و کافورت بیای طرف من .
مرده : هنوز که شروع نکردن !
ناظر : همین که تنت خورده به اون سکو کافیه ،،، کار که تموم شد برو پیش منشی ام ، زل نزنی تو چشاش ها ، بهم بگه پدرتو درمیارم ، مثل بچه آدم برو
پیشش و بگو به حسابدار بگه بهت پول بدن ، نصف حقتو ، باقیشم بمونه خودم میام میدم .
مرده : خدا سایه شما رو از سر ما کم نکنه .
ناظر : ادامه میدیم .
مرده آرام گرفته است .
ناظر خارج میشود .
نقاش : سگ خور ،،، پنجاه ، چهل .
مرده شور : این که صد نمیشه .
نقاش : پنجاه برا ناظر احتمالی اگه گندی بالا بیاد و سروکله اش پیدا شه ،،، سی من ، بیست تو .
ناظر وارد میشود .
ناظر : ناظر قانون وارد میشود ، دست نگه دارید ، هر کی هر چی دستشه بذاره زمین و واییسته یه طرف ، این ناظر قانونه که با شما صحبت میکنه ، احترام
بگذارید .
مرده شور : ( آرام و رو به نقاش ) میگم کاش مامان هاج زنبور عسلم پیدا میشد بیشتر حال میکردیم .
ناظر : پچ پچ و درگوشی موقوف ، ، ، خب خب خب ، چکار داشتین میکردین ؟
مرده شور : تقسیم غنایم ...
نقاش : مرده میشستیم قربانتان شوم .
ناظر : ( به مرده شور ) تو چی گفتی ؟
نقاش : ور زد قربان ، شوخی کرد ...
ناظر : ( به نقاش ) با تو نبودم ...
نقاش : سلسله مراتب قربان ، بنده رئیس این بیشعورم ...
ناظر : فعلا و در شرایط استثنائی حال حاضر سلسله مراتب بی سلسله مراتب ، بگو چی گفتی ؟ 11
مرده شور : قربان یه چیزی تو جیب مرده هست خواستیم درآریم اما خب ...............................................
ناظر : اما خب چی ؟ چرا ساکت شدی پس ؟
مرده شور : قربان به خدا من تقصیری نداشتم ، قسم میخورم همه ش زیر سر این بود ، به بچه هام رحم کنین .
ناظر : پاشو ، پاشو عزیز من ، اگه همکاری کنی قول میدم برات تخفیف بگیرم .
مرده شور : مثلا چقدر ؟
ناظر : نصف زندونتو میبخشیم .
مرده شور : همه ش ...
ناظر : هفتاد درصد ، چونه هم نزن .
مرده شور : نودش کنین اس ام اس بدیم مشتری شیم .
ناظر : حرفتو بزن حالا .
نقاش : خودتو ارزون فروختی بدبخت .
مرده شور : ملاقاتت میام ، موز بیارم یا کمپوت ؟
ناظر : من منتظرم ها .
مرده شور : آقا داشتیم دزدی میکردیم شما سر رسیدین دیگه ، کل قصه اینه .
ناظر : دزدی ؟! اونم از یه مرده ؟ وای بر شما ، جفتتون اخراجین .
مرده شور : قربان بنده که همکاری کردم .
ناظر : تخفیف فقط شامل زندونت میشه ، اینجا یه موسسه معتبره ، دزدا جائی اینجا ندارن .
نقاش : قربان اگه نصف مال دزدی مال شما باشه چی ؟
مرده شور : بعدش بیست و پنج من بیست و پنج این تا صد درست بشه .
نقاش : سی من بیست این .
ناظر : دیگه چی ؟
مرده شور : بعدش خب صورت همو ماچ میکنیم و تمام میشه میره ...
ناظر : خفه ، خفه ، خفه ،،، تو بدلیل پیشنهاد رشوه به ناظر رسمی به اشد مجازات تنبیه میشی .
نقاش : غلط کردم قربان ، ببخیشن .
ناظر : در کار من هیچ بخششی نیست ، برین و خودتونو معرفی کنین .
مرده شور : دست کم میگفتین بیان با دوربین و دستبند و اینا ببرنمون بعدها پزشو بدیم .
ناظر : اینجوری بیشتر خراب میشین ، و ، این عبرتی میشه برای همه اونائی که تو دلشون خلاف جائی داره .
مرده شور : از نکته سنجی شما بسیار مشعون شدیم قربان !
ناظر : چی شدی ؟
مرده شور : چیز خاصی نشدیم قربان ...
ناظر : گفتم چی شدی ؟
نقاش : منظورش مشعوف بود قربان ...
ناظر : خاک تو سرت با این سوادت .
مرده شور : شما اصلا متوجه نشدین ...
ناظر : متوجه چی ؟
مرده شور : درسته غلط املائی و انشائی داشتم اما خب پشت اون جمله قلبی از طلا بود ، من از مرد قانون تشکر کردم ، معنی و مفهومش اینه که منم قابل
اصلاحم خب .
ناظر : خیلی خب حالا ، گریه نکن ، نکته جالبی رو یادآور شدی ، میگم هفته ای یه بارم بفرستنت حموم . 12
نقاش : آدم فروش .
مرده شور : اغفال گر آدمای پاک .
نقاش و مرده شور درگیر میشوند .
ناظر : تمومش کنین ،،،،،،،،،،،،، خب برین و خودتونو معرفی کنین .
مرده شور : واقعا خسته نباشین .
نقاش و مرده شور آرام آرام خارج میشوند .
ناظر : عالی بود بچه ها ، اون نوار رو بده بیارن اینجا .
نقاش وارد میشود .
مرده شور نواری در دست وارد میشود ، بطرف جائی که گوشی
موبایلش را تنظیم کرده میرود ، آنرا برمیدارد و به نقاش و ناظر
میپیوندد .
نقاش : خسته نباشین .
ناظر : ببین اون چرا نمیاد ؟
مرده شور : خوابش برده .
ناظر : بیدارش کن .
مرده شور مرده را بیدار میکند .
مرده : هان ؟ تمومه ؟ آقا ما که رفتیم سراغ منشی ، خدا خیرت بده ، دعاگوییم بخدا .
مرده خارج میشود .
نقاش : منم برم نقاشی رو تموم کنم .
ناظر : نه .
نقاش : چی نه قربان ؟
ناظر : شما دو تا اخراجین .
مرده شور : عجب شوخی بامزه ای بود قربان .
ناظر : نیشتو ببند ، الاغ ،،، شوخی کدومه ؟ این فیلم مدرک بی گناهی منه ، شما اخراج نشین پروژه ناقصه و کسی باورش نمیشه واقعیه .
نقاش : ولی قربان ما همچین قراری نداشتیم !
ناظر : لازمه گاهی وقتا آدما سورپرایز بشن .
نقاش : این سورپرایز نیست ، جنایته .
مرده شور : شلوغش نکن رئیس سابق ، جناب ناظر راست میگن و کارشون حرف نداره ، من هم طرفدار سورپرایز شدن هستم .
نقاش : بدبخت فیلم تموم شده ، داری بیکار میشی .
مرده شور : آدمای زرنگ میتونن گلیمشونو از آب بیرون بکشن .
ناظر : تو انگار موقعیتتو تشخیص نمیدی نه ؟
مرده شور : چرا قربانتان شوم ، اما یه امائی هست ، یه سورپرایزم من دارم ...
ناظر : تو ؟!
مرده شور : این گوشی موبایل بنده هم داشت فیلم میگرفت ، از کل ماجرا ، همونائی که فیلم پاک بودن شما رو میبینن میتونن فیلم فیلم بودن ماجرا رو
هم ببینن .
نقاش : آخ که من قربون تو برم پسر .
مرده شور : گمشو اونور ، این برا تو نفعی نداره ... 13
ناظر : برا تو هم نفعی نداره ، الان زنگ میزنم بیان خودتو و گوشیتو ببرن .
مرده شور : ضرر میکنین ، تکنولوژی گاهی وقتا خوب میتونه نجاتگر باشه ،،،،، گوشی من با اینترنت همزمان فیلم گرفته شده رو به یه جای امن ارسال
کرده ...................................
ناظر : دروغ میگی ...
مرده شور : میشه ریسک کرد اما شما بهتر از من میدونین بعضی ریسکا آدمو کله پا میکنن .
ناظر : چی میخوای ؟
مرده شور : جای اینو .
نقاش : کثافت گه ...
ناظر : این که چیز زیاد مهمی نیست .
مرده شور : برای من مهمه .
ناظر : مال تو .
نقاش : این بیاد جای من کسی فیلمه رو باور نمیکنه ...
مرده شور : به اونجاشم فکر کردم .
ناظر : خب ...
مرده شور : همه میدونن من عاشق هالیوود و بالیوودم ، میگیم من خودی بودم ، داشتم فیلم بازی میکردم دست تو رو بشه ...
ناظر : زرنگم که هستی ، خوبه ، تو از همین حالا مسوول این سالنی .
نقاش : قربان بنده خدمات زیادی به شما کردم ، خوبیت نداره اینجوری دکم کنین ،،، اجازه بدین منم مرده شور سالن باشم ، به همه بگین یه رتبه پستم
پایین اومده تا تنبیه بشم .
ناظر : گریه نکن بینم ، خوبه همه تون حالیتون شده من دل رئوفی دارم ، اه ، باید فکر کنم .
مرده شور : من نمیتونم قبول کنم ، دوست ندارم این زیردستم کار کنه .
ناظر : ( به نقاش ) برات متاسفم .
نقاش : من میرم کاباره عمو سیبیلو کار میکنم اما در هر حال این ظلمه ...
ناظر : داد نزن ،،، تا بوده همین بوده ، من که نمیتونم سیستم حیاتو عوض کنم .
مرده شور : بنده اما میتونم قربان ،،،،، سیستم حیاطو عوض میکنم که هیچ دیگم میخرم برا اینجا ، البته با پولائی که قانون از حلقوم این بیرون میکشه ،،،
( به نقاش ) برو خودتو معرفی کن ،،، راستی نگفتی موز دوست داری یا کمپوت ؟!
نقاش : کثافت آشغال .
نقاش به طرف مرده شور حمله میکند .
پایان .
90.05.20
14