ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نشست کنارم
غرق شده در خویشتن خویشش !
نه
ندیدم چنینش !
اما
گم بود
گمشده در لابلای کتابها
ـ قربانگاه خوابها !
یا
نوشته ها و درسها و جزوه ها !
چه میجست ؟
شاید مینوشت ؟
سرنوشتی ؟!
نمیدانم
اما نه او مرا دید و نه من در چشمان بی انتهای او خود را !
گم شدگی را پایان کجاست ؟
جستن راهی فراسوی چشم سیاه چشمی رواست ؟
نارواست ؟!
هیچ از این همه فلسفه بیهوده نمیدانم
اما ترا که آبی لباست آسمانها را یادم آورد دوست دارم
دوست دارم ...