درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

باران ...

خشم آسمان رعدی میشود پرغریو  

همچو طبل جنگی روزگار جنگاوران پر غوغا 

همزمان با ترکش و نور و جرقه و انفجار 

هیاهوییست در آن بالا ! 

و تو گمان میکنی آسمان جنگی را آغاز کرده با زمین 

اما 

لحظه ها را که میگذرانی  

شرشر بارانی بخودت می آورد

و رگباری کزان بوی خاک و رویش میرسد بر مشام 

و تو میبینی در اوج لطافتی ! 

وای باران باران 

چه صمیمانه میخواهمت  

از پس این عطش بی آبی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد