ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پای پیاده معبد !
تو یه فیلمی میگفت دخترک اینو به یکی چی بود اسمش خدا ؟
آها
شعله هندی !
یه جورائی منم یاد جوانی کردم و شدم هندی !
تو که اجازه نمیدی معبد چشات بشن سجده گاه دلم
چکنم ؟
با صدات خوش باشم ؟
یا با حضور بی حضورت ؟
دلت میخواست تنها باشم و تنها باشی نه ؟
شاید
اما میدونی من دلم چی میخواست خانومی ؟
دلم میخواست تنها باشم و تنها باشی !!!
بعدش چی ؟
یه پیاده رو خلوت و چهار تا پا که کنار هم راه میرن !!!
بازم بگم ؟
باشه میگم
نمیدونم اگه کنار کنارم مینشستی چی دلت میخواست
اما من دلم میخواست وقتی بهت میگفتم زیباست اون چشات و تو سرخ میشدی
ـ میگن همیشه اولش اینجوری شروع میشه !
اون موقع که گونه های قشنگت رنگ خون دل من میشدن
دوست داشتم
دستم
نرم و آروم
میرفت زیر اون چونه قشنگت و نوازشش میکرد
بعدشم تو سرتو بالا میگرفتی و زل میزدی تو چشای من !
قشنگن !!!
چشاتو میگم
قشنگ من !
زیبا !!!
میگم گاهی عینک بزن نبینه کس دیگه ای
چشای مستت را
آخه من خیلی حسودم
دلبرم ...