ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سینی پر از سیب
و دستهای تو که بوی سیب میداد !
من خیالی داشتم در خواب
دیداری
و بوسیدم دستهای زیبائی را که برایم سیب آورده بود !
او گفت با من گنگ و گیج این فسون محو و تار
کهکشانها همه از سیب است
گنبد ها هم
و سینه مرمرین دخترکان !
ـ خورشید را به هنگام طلوع ندیده ای تو ؟!
گفتی و رفتی
نرفتی
گم شدی در مه خیال من !
و من اینک کهکشان به کهکشان سیب میجویم ...