ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میگم خوش بحال اونائی که عاشق نمیشن
دل نمیدن و دل نمیگیرن از کسی
یا حتی ناکسی !
خودشونن و خودشون
یه خلوت بی حد و حدود
یه عالم بی نفوذ
نه رفتی
نه آمدی
نه اشکی
نه آه و غم و گرفتن دلی !
نه رقصی با خیال و نه غرق تمنایی در تنهائی بی حضور
سرشار از بی نیازی
مهری اگر بخواهد دلشان خود مهیاست
قلبی از نهایت دوستیها لبریز !
با همه و هیچ !!!
کاش اینگونه بودم من نیز
منی که دلم هر لحظه از پی کسی میرود و هرزه ایست
تنها اما و بی کس !
نه نشانی از گفت و شنودی
نه خلوتی با دستهائی گرم و مهربان
هیچ چشم ستاره وشی به بی انتهائی خود دعوتم نکرد
و نه اشکی غرقه خلوصش !
به هر دری زدم در بسته و من مبهوت
حیران و گیج
مست بی باده !
مدهوشی که عیشش از عشق نبود و نبود از سحر سخن فسونکاری شیرین کلام !
و من حسرت محض !
کاش این دل از سنگ بود
یا از خاک کف دریاها !
کاش پرواز پرندگان را ندیده بودم
به روزگاری که پرواز را گلوله پاسخست !
کاش ریا را یاد میگرفت جانم
با دروغ
با کلکهای هفت رنگ و پر نقاب !
کاش زبانی داشتم چربتر از سرسره و یخ
تا میتوانستم سرازیر کنم کلمات را
در دستها
دلها
و
آه !
نمیگویم خوبم
اما میگویم
آدمم
همچون همه !
گاهی بدترین افکار عالم از منست
گاهی لبریزم از پستی
گاه هرزه ام و بد دهن !
نامردی چه ؟!
یک آرزو داشتم و دارم
مرگی میخواهم بی این تجربه
آنگونه که بوده ام
هستم
آنگونه که باید باشم !
دوستی را حرمتی میدارد دلم از زمین تا آسمان
اما
بی کلک و صاف
صداقت گوهریست بی همتا !
با آنکه میرماند همه را
و دختران را بیشتر !
به این روزگاری که دروغ به قابهای طلائی هدیه از دستی به دلی و از دلی به دستی داده میشود !
و من ؟
قسم خورده ام با همه هوسی که به عشق دارم
تنها باشم
اگر
و اگر
میبایست از بهر تنها نبودن نقابی بازسازم و بر رخ نهم ...