نمایشنامه : طناب سفید ...
صحنه بیابانیست نمکزار و خالی با یک درخت خشکیده شده در گوشه ای .
نور .
جک و راک وارد میشوند ، خسته اند ، انگار راه زیادی را طی کرده اند تا به اینجا رسیده اند ، بر زمین ولو میشوند .
جک : دارم میمیرم دیگه ...
راک : بالاخره رسیدیم ...
جک : همینجاست ؟
راک : اوهوم ..............................................................................
جک : تو مطمئنی اینجا امنه ؟
راک : آره ...
جک : از کجا ؟
راک : من یه مدت از اینجا سنگ نمک میکندم و میبردم برا فروش ...
جک : هر کس دیگه ای هم میتونه این رو بدونه ...
راک : تا کیلومترها حتی کسی هم نمیدونه همچین جائی روی زمین وجود داره .......................................................
جک : آره انگار جای دورافتاده ایه ...
راک : گفتم که ..........................................................
جک : کارت درسته پسر
راک : کار توام
جک : یعنی تموم شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راک : جک من به تو افتخار میکنم
جک : راک منم به تو !
راک : اگه جسارت تو نبود نمیتونستیم موفق بشیم
جک : البته اگه هوش و نبوغ تو نبود که اصلا کار شروع نمیشد ...
راک : میگم تعارف و تعریف کردن از همدیگه م خوبه نه ؟
جک : اوهوم ، میشه باهش کلی حال کرد
راک : جک اگه شکست میخوردیم فکر میکنی باز از هم تعریف میکردیم ؟
جک : نه گمون نکنم آدما پشت میله ها بتونن از هم تعریف بکنند
راک : راست میگی ، خوبه کارمون اونجاها نکشید
جک : جوونیمون از دست میرفت
راک : حالا اگه شانس می آوردیم و به صندلی برقی بسته نمیشدیم
جک : تو هم زیادی شلوغش میکنی ها
راک : تو میگی کارمون به اونجاها نمیکشید ؟ 1
جک : اگه شانس شانسه منه که حتما میبستنمون به صندلی الکتریکی و چی ؟ اه ، اصلا اینا چیه میگی آدم میترسه ، پاشو ، پاشو بشمرش ...
راک : رو چشم پسر .......................
راک پولهائی را از کیفی در می آورد و میشمرد .
جک : چقدر شد ؟
راک : شش میلیون و ششصد و شصت و شش دلار ...
جک : هووه ، پسر تو تا حالا بیست دلار یه جا شمرده بودی ؟! شش میلیون !!! خدای من ، وای که چه حسی دارم من ، یوهو .............................
راک : چته میخوای همه عالم و آدم رو بریزی اینجا ؟ برا من داد میزنه ...
جک : آره که داد میزنم ، خوبم داد میزنم ، بذار همه دنیا صدای این مرد خوشبخت رو بشنوه ، آهای دنیا ...
راک : جک بس کن
جک : هی پسر اینجا امنه ، امنه امن ، خودت گفتی تا کیلومترها کسی نیست اینورا ، تو هم داد بزن ، یوهو ........................
راک : هان !!!!!!!!! یوهو ..................
جک : اینه ......................
راک : خوشحالم ، خیلی هم خوشحالم جک
جک : بایدم باشی ، بایدم باشی راک ، این همه پول تو دستای ماست ، وای که چقدر پول ...
راک : پسر عروسی گرفتی ؟
جک : آره خب عروسی یه آس و پاس با دختر شایسته رویاهاش ..............................................................
راک : بعد اون همه پیاده روی فکر میکردم تا ساعتها نای بلند شدن از زمین رو نداشته باشیم !
جک پولها را در هوا پخش میکند .
جک : نمیبینی دارن انرژی پخش میکنن این لامصبا .......................
راک پولها را از زمین جمع میکند .
راک : اگه بشنوه پولی رو که لازم داشتیم بدست آوردیم حتما خوشحال میشه
جک : اوهوم ،،،،،، باید جشن بزرگی بگیریم
راک : با اینا ؟
جک : پس چی ؟ پس فکر کردی با پولای جیبای سوراخ سوراخ شده بابای تو یا من ؟ هه هه هه ، آره که با اینا ، با این قشنگا ، با این عروسا ............
راک : وای که چه خوشم من .................
جک : من بیشتر راک ،،،،،،،،،،،، میدونی با اینا چه کارا که نمیشه کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راک : آره خب ، خیلی کارا
جک : اوهوم ، خیلی کارا ،،،،، چه نقشه هائی دارم باهاشون .........................
راک : تو هم جمعشون کن جک ، بده شون به من ،،، بسه دیگه حال کردن ،،،،،،،،،،، از حالا کسی به اینا دست نمیزنه ؟
جک : دست نمیزنه ؟ برای چی ؟
راک : اینا برای ما نیست ، نه برای تو ، نه برای من !
جک : هی تو میفهمی چی میگی ؟
راک : یعنی تو نمیفهمی ؟
جک : جدا تو فهمیدی چی گفتی ؟
راک : آره ، خوبم فهمیدم ، دوست دارم تو هم بفهمی ، این پولا مال ما دو تا نیست ...
جک : مال ما دو تا نیست ؟
راک : آره جک !!!
جک : چرا ؟ 2
راک : من نمیتونم به اینا دست بزنم ، تو هم
جک : هی من که میتونم ، خوبم میتونم ، تو هم ادا نده ، اینا مال ما دوتاست
راک : گفتم که من نمیتونم به اینا دست بزنم
جک : میشه بگی یهو چت شد ؟
راک : یهو ؟ ! نه یهوئی نیست ، از اول هم من همین تصمیم رو داشتم ...
جک : میشه بگی این چه تصمیمیه که تو از اولش گرفته بودی راک ؟
راک : نباید به اینا دست بزنیم
جک : نباید به اینا دست ...
راک : نمیتونیم
جک : باید بتونیم
راک : نمیشه
جک : باید بشه
راک : باید باید باید ، نمیشه اینقده تکرارش نکنی جک ؟
جک : نه ، نمیشه ، تو باید مزخرفاتی رو که میگی تمومش کنی ، باید راک !
راک : ببین جک من و تو دزد نیستیم ، میفهمی ؟
جک : آره میفهمم
راک : پس حله !
جک : آهان ،،، البته دزد نبودیم ، این درستتره راک
راک : نیستیم
جک : نبودیم
راک : هنوزم دزد نیستیم ...
جک : ببین راک ما ، یعنی من و تو ، آره تو و من یه بانک رو زدیم ، یه بانک رو زدیم ، میفهمی ، این یعنی دزدی ، اسمش اینه ، میخوای به خودمون
دروغ بگیم ؟
راک : این که تو و من به یه بانک دستبرد زدیم درست اما ...
جک : تا همین کلمه درست کافیه که بشه گفت ما دزدی کردیم ، کافی نیست ؟
راک : آخه نه بخاطر خودمون !
جک : دلیل دزدی هر چی بوده باشه ، من و تو دزدی کردیم
راک : ببین جک این پول اگه بره تو جیب ما اونوقت تو درست میگی ، اونوقته که میشیم دزد اما ...
جک : اگه بره ؟!!!!!!!!
راک : که نمیره ...
جک : هی نصف این سهم منه و باید بره تو جیبم اونوقت تو داری میگی اگه بره ؟! نکنه تو برای همه پول نقشه ...
راک : مزخرف نگو جک ، تو خودتم خوب میدونی من این پول رو برای چی میخوام ، در ثانی مگه از اول قصد ما این نبود که ...
جک : گوش کن راک ، من و تو تصمیم گرفتیم یه بانک رو بزنیم ، زدیم ، وقتی داشتیم این تصمیم رو بخاطر کس دیگه ای میگرفتیم اصلا نمیتونستیم
حدس بزنیم که چی گیرمون می آد ، اما حالا وضع فرق کرده ، میفهمی ؟ اینجا چند میلیون دلار زبون بسته خوابیده که یک دهمش میتونه هر
بدبختی رو خوشبخت کنه ، خوشبخت ،،، تو رو نمیدونم اما من دلم نمیخواد این خوشبختی رو پس بزنم
راک : شاید اینائی که گفتی راست باشن اما یه چیزی هم هست که نگفتی ، تو با برداشتن یه دلار از این پول میشی دزد ، دزد ، میفهمی ؟ تو که نمیخوای
تموم عمرت یه دزد باشی ؟
جک : من دزدی کردم چه بخوام چه نخوام ، حالام با حقم میرم یه گوشه ای از این مملکت درندشت و برای خودم یه کاری ردیف میکنم که هر سال 3
موجودیم دو برابر بشه ، یه روزی هم که مطمئن شدم پولم داره از پارو بالا میره تلافی میکنم ، پول بانک رو برمیگردنم ، اونوقت میتونم با خیال
راحت و وجدان آسوده روزگار رو بر وفق مراد بچرخونم ، این جوری .......................................................
جک با کیف پولها میرقصد .
راک : اگه دزدی برات عادت بشه چی ؟
جک : تو اگه دوست داری کل حقت رو ببخش راک ، من اصلا باهات مخالفت نمیکنم
راک : حقم ؟؟؟ آره خب حقم ،، حق ! ! !
جک : ما جونمون رو به خطر انداخته بودیم راک ، اگه یکی از اون گلوله ها میخورد بهمون چی ؟ پول در برابر جان ، معامله پر ریسکیه ، اما ما تونستیم
انجامش بدیم ، حالا این پول پول خون منه ...
راک : اون چی ؟
جک : اون ؟
راک : الی ...
جک : اون فقط چند صد هزار دلار لازم داره ، دکتر گفته با سیصد هزار دلار عملش میکنه ، نگفته ؟
راک : اگه بیشتر بشه ؟
جک : راک اینجا شش میلیون دلار پول هست ، شش میلیون و ششصد و چند دلار ، با این پول میشه مردم یه محله پر جمعیت مثل محله خودمون رو
مداوا کرد ، باور کن ...
راک : خب این حرف خوبیه ، باقی پول رو میریزیم بحساب بیمارستان برای مداوای کسایی که توانائی پرداخت ...
جک : هی نکنه فکر کردی مسیح شدی ؟
راک : نه اما ...
جک : راک ، تو داری شورش رو درمی آری ، من پولم رو لازم دارم ، تو هم با پول خودت هر غلطی دوست داری بکن ، دیگه هم نمیخوام در این
مورد چیزی بگی
راک : من دوست ندارم نزدیکترین دوست من یه دزد باشه
جک : اگه نمیخوای ، خب ، خب ،،، میتونیم از هم جدا بشیم
راک : تو چی گفتی ؟
جک : همونی که تو شنیدی .........................
راک : من چی میخواستم چی شد
جک : باور کن فکرای تو منطقی نیستن راک
راک : از دست دادن بهترین دوست منطقیه ؟
جک : تو با مداوای الیزابت به عشقت میرسی ، اینجوری نیگام نکن ، میدونم عاشقشی ...
راک : اون از من بزرگتره ، الی سی سالشه راک ...
جک : اون که درمون بشه تو به عشقت میرسی ، دوستش داری ، برات هم مهم نیست دو سالی ازت بزرگتر باشه ، اما من چی ؟ اگه این پولا نباشه تکرار
دربدریا و آس و پاسی ها منو دیوونه م میکنه ، بخصوص حالا که یه موقعیتی گیرم اومده که میتونم از این اوضاع بد خودم رو بکشم بیرون ،
ببین راک آدم با یه بار دزدی دزد نمیشه ، اما ، اما خوشبخت چرا ..........................................
راک : فکر میکنی این پولا خوشبختت میکنه ؟
جک : چرا نکنه ؟!
راک : خوشبختی با پول بدست نمی آد ...
جک : شعار هالیوودی نده برای من ...
راک : من به چیزی که گفتم اعتقاد دارم و ... 4
جک : یه ویلای بزرگ کنار اقیانوس آرام ، یه ماشین بیوک مشکی گنده ، کفشای چرمی ایتالیائی ، کراواتای رنگی اروپائی ، کت و شلوارای فرانسوی
با بوی عطرای پاریسی ، هوم رستورانهای شیک لاس وگاس با میوه های خوش طعم آمریکای جنوبی و قهوه ترک به همراه خاویار خوش مزه
خاورمیانه و کباب گوشت گاوهای کالیفرنیا با یه دوست دختر فندق پسته ای چینی !! میبینی که خوشبختی در چند قدمی منه راک ، اینا اسمش
اگه خوشبختی نیست پس چیه رفیق ؟ تو همون لاس وگاس چقدر میتونم پوکر بازی کنم ، اونم با کی با کله گنده ترین قماربازهای دنیا ، وای
که چه حالی داره حتی فکر کردن به این خیالات خوش ،،، اینترنشنال حال میکنم با این پولا راک ...
راک : یه روزی کنار ساحل روی شنای خشک شده تو داری با دوست دختر مشرقیت حال میکنی اما صدای چند نفر بخودت می آره که دارن داد
میزنن آی بگیرین ، بگیرین ، دزد ، دزد ،،،،،،،،،،، میفهمی ، اونا دارن میگن دزد ، به هر کسی هم بگن فرقی نمیکنه ،،، اونوقت چی رفیق ؟ هان ؟
فکر نمیکنی هر چی خوردی بالا بیاری ؟
جک : تو اینقده حساس بودی و من حالیم نشده تا حالا ؟ مرد حسابی چشاتو باز کن و دور وبریات رو خوب تماشا کن ، فکر کردی همه این آدما با
کسب و کار به جاهای بلند رسیدن ؟ نه عمو ، اگه قرار بود با کار کردن کسی به جائی برسه که پدرای ما تموم عمرشون دویدن ، اونا چرا بعد یه
عمر جون کندن هشتشون گرو نهشونه ؟ من یکی احساساتم رو تا یه مدتی چی ؟ تعطیل میکنم ، تعطیل ! ! دلش خوشه با این چرت و پرتا ...
راک : من دیگه حرفی با تو ندارم جک ...
جک : بگو حرفی برا گفتن نداری
راک : باشه ، اصلا ببین جک بعد از مداوای الی با هم میشینیم و فکرامون رو رو هم میذاریم و ...
جک : نه راک ، شاید اون موقع دیگه دیر بشه ، من میخوام از همین حالا سنگامو وا بکنم
راک : چکار میکنی تو جک ؟
جک : اینا سهم منه ، نصف نصف
راک : شوخیه یا جدی ؟
جک : جدی
راک : تو اونجا بودی و من قبول دارم که اینا سهم توان اما ...
جک : راک تمومش کن
راک : باشه اما هر وقت ازشون سیر شدی برشون گردون تو کیف
جک : برو بابا ..................................................
جک پولهای خودش را برمیدارد و راه می افتد که برود .
راک : کجا ؟
جک : میرم
راک : چکار میکنی ؟
جک : شنیدی
راک : تو میخوای بری ؟
جک : آره ، با سهمم ...
راک : اینقدر سهمم سهمم نکن جک ، یه بار که گفتی فهمیدم تصمیمت جدیه
جک : پس برای چی میپرسی
راک : با سهمت کاری ندارم
جک : پس چی ؟
راک : تو نباید بدون من از اینجا دور بشی
جک : میتونم بپرسم چرا قربان ؟
راک : میخوای بری و گرفتارمون کنی ؟
جک : نترس گیر بیفتم لوت نمیدم
راک : لو نمیدی میدونم اما اونا با شناسائی تو میتونن من رو هم بشناسن ، من دوست ندارم تا آخر عمرم فراری باشم ، میخوام برگردم محله خودمون 5
و زندگی کنم ...
جک : از کجا معلوم که گرفتار بشم
راک : با این هوشی که تو داری و با این پولائی که پیشته حتم دارم گرفتار میشی
جک : درسته همیشه تو تصمیم گیرنده کارامون بودی اما این دلیل نمیشه که فکر کنی مغز من از گچه ، در ثانی حالا من پول دارم و این پولا حلال هر
مشکلی میشن که ممکنه پیش بیاد ...
راک : درست همون چیزی که من ازش میترسم ، تو با اولین ولخرجیت خودت رو لو میدی و گرفتار میشی ، تا پولای الی بهش نرسه و اون درمون نشه
تو حق نداری از ما جدا بشی
جک : دوست ندارم بجای یه خداحافظی گرم با رفیق قدیمی خودم که از بچگی باهاش هم محله بودم با دلخوری ازش جدا بشم
راک : جک من که گفتم تو نمیتونی از اینجا ...
جک : تو حرف خودت رو گفتی منم حرف خودم رو ، من باید برم
راک : میدونی که من از حرفم برنمیگردم
جک : میدونم ، تو هم میدونی که زورت به من نمیرسه
راک : میدونم
جک : پس بکش کنار تا راهی بشم
راک : تو میدونی الی برای من خیلی مهمه و من براش هر کاری میکنم
جک : گاهی وقتا بهش حسودی میکردم که تونسته بود دل رفیقم رو بیشتر از من بدست بیاره ، این پولا میتونن جای خالیت رو تو دلم پر کنن
راک : نه جک تو میمونی
جک : راک بکش کنار
راک : متاسفم
جک : منم متاسفم .....................................
جک و راک درگیر میشوند ، در اوج درگیری صدای اتومبیلی آنها را متوجه خودش میکند ، مخفی میشوند .
سوزان وارد میشود .
سوزان : میگم همینجا خوبه نه ؟ آره خب خوبه ، این درختم میتونه مناسب باشه ، چکار باید بکنم ؟ هان !؟ خب تجربه اولمه ، من که نمیدونم تو این
مواقع چکار میکنن ، تجربه اول همیشه جالبه ، هیجانشم زیاده ، تا آخر عمرم یاد آدم میمونه ، آخر عمر ؟! خب نمیخواد وایستی و غصه بخوری
دوشیزه سوزی ، پس چکار کنم مادام سوزی ؟ کار ، کار عزیزم ، کارت رو ادامه بده ، اوه راستی هم باید کارم رو ادامه بدم ، چکار میکردم ؟
آهان این درخته ، گفتم که مناسب کار من هست ، برم وسایلم رو بیارم از ماشین ،،،
سوزان خارج شده و دوباره برمیگردد .
این از چهارپایه ، بذار روش بشینم و خوب تمرکز کنم که اگه اشتباه بشه قابل جبران نیست ، کو پس دفترچه یادداشتهای من ؟؟؟ همیشه وقتی
دنبال چیزی میگردی گم میشه ، اه ، ایناهاش ، تو جیبم بود ، خب ، ببینم چی نوشتم توش ؟ آهان ، درسته ، خوبه ، اینم از این ، اینم هست ،،،،،
خب پس کو اون یکی ؟ آهان برم از ماشین بیارمش ،،،
سوزان خارج شده و دوباره برمیگردد .
اینم طناب سفید ، میگم برای چی همیشه آدما با طناب سفید خودکشی میکنن ؟ اعداما هم با طناب سفید انجام میشه ،،، چرا ؟ چه فرقی میکنه
حالا ؟! بالاخره تو این همه سیاهی یه چیزی باید سفید باشه که تناسب حفظ بشه ، خوبه من باهوشم ها ، چکار میکردم ؟ آهان بذار بینم ، اینم
طناب سفید خوشگل ، ببندمش به این درخت ، حالا خوبه این درخت رو پیدا کردم ، تا چشم کار میکنه نمکزاره این اطراف ، درست مثل
زندگی من ، خشک خشک ،،، چته تو ؟ چیه نمیتونم برا شوربختی خودم گریه کنم ؟ نمیتونم مادام سوزی ؟ بذار حالا که دارم راهی میشم یه
دل سیر اشک بریزم ، برا این سالهای حروم شده زندگیم گریه کنم ، گریه کنم ،،، گریه کن دوشیزه سوزی ناز من ، گریه کن ،،،،،،،،،،
چقدر گریه کردم ، اما دلم باز شد ها ، خوبه ، حس خوبی دارم ،،، کو پس رژم ؟ بذار قبل از اینکه بمیرم یه آرایشی بکنم بعد ، آدم اگه قراره
بمیره خب با صورت بزک کرده بمیره که بهتره ،،،،،،،،،،،، اینم از این ، قشنگ شدم نه ؟ آره خب ،،،،،،،،،،،،، 6
خب چکار داشتم میکردم ، آهان داشتم طنابه رو از درخت میبستمش ،،، بذار بینم ، ای بابا این شاخه پائینی که خیلی بالاست !؟ دستم که بهش
نمیرسه ! چکار کنم ؟ شانس ما رو میبینی تو ؟ شانس نیست که ، گلستان برم میشه شوره زار ، ببین حالا که اومدم شوره زار چی سرم می آد !؟
حالا چکار کنم ؟ با این چهارپایه هم دستم نمیرسه که ، ای بخشکی شانس ! ! ! اه ،،،
اینجا چرا اینقده خلوته آخه ؟ گفتم برم جای خلوت کسی مزاحم خودکشیم نشه نگفتم که اینقده خلوت ، اه ، بذار یه دوری بزنم بینم سنگی
چیزی پیدا میکنم بذارم زیر چهارپایه برم بالاش طنابم رو ببندم یا نه ؟! آهان آهان ،،،،،،،،،،،،،
وای خدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جک : شما کی هستین ؟
سوزان : من ، من ، من ،،، وای خدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جک : نترسین مادام ...
سوزان : دوشیزه سوزی ، ، ، وای خدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جک : دوشیزه سوزی نترسین منم آدمم عین خود شما ، من جکم ، اینم که خودش رو به خواب ، یعنی خوابیده دوستم راکه ...
سوزان : شما اینجا چکار میکنین ؟
جک : خب ما خوابیده بودیم ، اصلا شما تو این نمکزار چکار میکنین ؟
سوزان : خب اسمش روشه اومدم نمک ببرم ...
جک : چقدرم با نمکین ...
سوزان : خوب صحبت کنین آقا ...
جک : آخه من داشتم از این پشت میدیدمتون ...
سوزان : هان ؟! خب ، خب واقعیتش اینه که من ، من ، خب من داشتم خودکشی میکردم
جک : اوهوم ، دیدم
سوزان : دیدین ؟
جک : خواب رفیقم سنگینه اما من از خواب پریدم و دیدمتون که ...
سوزان : شما داشتین میدیدین یکی داره خودش رو میکشه اونوقت وایستادین و تماشاش کردین ؟
جک : خب البته آخرش متوجه شدم که میخواین خودکشی کنین ، راستی چرا ؟
سوزان : واقعا که !
جک : چی واقعا که ؟
سوزان : خونسردی شما آقایون ...
جک : شما که شکر خدا زنده این و ...
سوزان : اگه دستم میرسید و طناب رو میبستم چی ؟ می ایستادی و اینور اونور رفتن هیکلم رو بالای درخت تماشا میکردی ...
جک : پس میگین چکار باید میکردم ؟ شما خودتون دوست داشتین بمیرین انگار
سوزان : حتی اگه من میخواستم این اتفاق بیفته شما باید سعی خودتون رو برای جلوگیری از این کار انجام میدادین آقای راک ...
جک : من جکم ،، راک ، راک ، خوابیده ،، راک اینه ..............................
سوزان : میخواین وایستین و همینجوری تماشا بکنین ؟
جک : هنوز که کاری نمیکنین تا جلوتون رو بگیرم !
سوزان : اگه جلوگیر بودی که همون اولش جلوم رو میگرفتی ، بیا کمک کن تا این طناب رو ببندم به این شاخه
جک : یه لطفا بفرمائیدی چیزی ، لحنتون همچین ...
سوزان : آقا من حواسم به اینا نیست که ، من دارم خودم رو میکشم ، شما چه انتظاری دارین ها ...
جک : خب من تجربه نکردم نمیدونم آدما اینجور مواقع چه حس و حالی ...
سوزان : طناب لطفا ......................... 7
جک : حالا تصمیمتون حتمیه ؟ جدیه ؟
سوزان : بذار این طناب بسته بشه بعد اگه حرفی داشتین و نصیحتی گوش میدم ...
جک : اینم حرفیه برا خودش ...
سوزان : طناب ........................................
جک : چکارش کنم ؟
سوزان : باید ببندیمش به اون شاخه ...
جک : خوبه ؟
سوزان : بالاتر
جک : خوب شد ؟
سوزان : پائینتر
جک : الان چی ؟
سوزان : بالاتر
جک : خب ؟
سوزان : پائینتر
جک : حالا ؟
سوزان : بکشینش طرف خودتون
جک : اینجوری ؟
سوزان : بیشتر
جک : بیشتر از این ؟
سوزان : تا جلو سینه تون
جک : بازم ؟
سوزان : اوهوم ، حالا بدین بیرون
جک : کافیه ؟
سوزان : بیشتر
جک : دیگه ؟
سوزان : اون طرفش رو هل بدین بره اینورتر
جک : رفت ؟
سوزان : تکونش بدین
جک : تکونش بدم ؟
سوزان : آره ،،، خوبه ،،، بازم
جک : اینم از این !
سوزان : به اندازه کافی تنگه دیگه نه ؟
جک : خب مناسبه !
سوزان : دوست ندارم اذیت بشم
جک : کار من درسته و مطمئنم اذیت نمیشین
سوزان : اون سرش رو بده من بگیرمش
جک : بگیرینش
سوزان : حالا سر بخورین بیاین پائین تا مطمئن شم نمیشکنه 8
جک : بشکنه ؟ ! اینو ، خانوم طناب داری که من بسته باشم عمرا اگه بشکنه
سوزان : شما که گفتین تجربه ندارین ؟
جک : خب همیشه لازم نیست آدم تجربه داشته باشه ، گاهی یه بار که کاری رو انجام میدی متوجه میشی اصلا اون کاره ای ، تو ذاتته ، تو خونت
سوزان : یعنی با بستن این طناب همچین حسی به شما دست داد ؟
جک : هان ؟! خب البته نه ، ولی بد که نبستمش ؟ میگین بد شده ؟
سوزان : نه خوبه ، برا تجربه اولتون نمره قبولی میگیرین
جک : پس برا بعدیا امیدوار باشم به خودم ؟
سوزان : یعنی فکر میکنین غیر از من کس دیگه ای هم بخواد خودکشی کنه ؟
جک : اووه ، این مملکت پره از آدمائی که درد دارن و بخاطر درداشون دوست دارن بمیرن اما خب جراتش رو ندارن ، شما آدم جسوری هستین
سوزان : نمیدونم ، شاید ، اما خب منم از مردن میترسم
جک : همین که اقدام کردین خودش کلیه ، راستی برای چی میخواستین خودتون رو بکشین ؟
سوزان : یعنی بگم ؟
جک : مگه قرار نشد طناب که بسته شد یه گپی بزنیم ؟
سوزان : ببینید من تصمیمم رو گرفتم و نمیخوام عوضش کنم ، شما هم نه خودتون رو خسته کنین نه من رو
جک : اتفاقا من اهل این حرفا نیستم ، سیگار دارین ؟
سوزان : نمیکشم
جک : حیف شد
سوزان : چرا ؟
جک : قبل از خودکشی میچسبید
سوزان : شما میخواستین در مورد چسبیدن و نچسبیدن سیگار قبل از مرگ با من صحبت کنین ؟
جک : از نصیحت کردن و پند دادن و اینجور حرفا خوشم نمی آد
سوزان : جالبه
جک : جواب سوالم رو ندادین ها !
سوزان : کدوم سوال ؟
جک : اینکه چرا دارین خودتون رو میکشین ؟
سوزان : باید جواب بدم ؟
جک : میل خودتونه !!!
سوزان : حالا که قراره بمیرم میگم ، من غیر از این ماشین دار و ندارم رو تو قمار باختم ، درسته یه روز برد با من بود و هر چیزی رو که دلم میخواست
بدست آورده بودم اما خب این بار ورق برگشت
جک : به خاطر باخت تو قمار دارین خودتون رو میکشین ؟
سوزان : نه ، یعنی خب آره ، ، ، سیلوستر که دید چیزی برام نمونده ترکم کرد ................................................................................
جک : میفهمم ............
سوزان : خب ، انگار هر کسی قسمتی داره ، من باید کارم رو تموم کنم ..................................................
جک : راستی ماشینتون چی میشه ؟
سوزان : ماشینم مگه قراره چی بشه ؟
جک : خب ، بالاخره شما دارین میرین و اینم خب ماشین بدی بنظر نمی آد و ...
سوزان : ماشین بدی بنظر نمی آد ؟! مرد حسابی این گرانترین ماشینی بود که تو نمایشگاه دیدم
جک : بدتر 9
سوزان : چی بدتر ؟
جک : ببینین مادام سوزی ...
سوزان : دوشیزه سوزی ...
جک : شما هنوز ازدواج نکردین ؟
سوزان : ربطی به اون نداره ، من همیشه دوشیزه سوزی ام ...
جک : آهان ،،،،،،،، ببینین دوشیزه شما که مردین ، ببخشین خودتون میخواین دیگه ، در هر حال تکلیف این ماشین قشنگ باید مشخص بشه خب !
سوزان : شما فکر این ماشینید ؟
جک : گفتم که اهل پند و اندرز دادن نیستم ،،، اینم اینجا که نمیشه بمونه ؟ میشه ؟
سوزان : بعله ،،،،،،،،،،،،،،،،،، بعله دیگه ....................................
جک : نگفتین ؟
سوزان : مال شما ، فکر کنم دوست داشتین این رو بشنوین نه ؟
جک : ببنید ، چرا تعارف کنیم ، بعد از اینکه شما مردین ، این ماشین میمونه و من و راک ،، راک ، راک ، هنوز خوابه ،، گفتم تکلیفش مشخص بشه
تا بعدا کسی ادعایی راجع به اون نداشته باشه ، میفهمین که ؟
سوزان : بعله میفهمم ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، گفتم که مال شما
جک : فکر میکنید کافیه ؟ منظورم اینه که بعد از مرگ شما میشه ثابت کرد این رو به من بخشیدین ؟
سوزان : یعنی باید بریم ثبتش کنیم ؟؟؟
جک : نه خب ، وقت نیست که ، فکرکنم دست خط بدین کافیه .....................
سوزان : واقعا که ، عجب آدم پر روئی هستین شما ، حالم داره ازتون بهم میخوره ،،، اه ............
جک : ای بابا مگه من چیز بدی گفتم ؟؟؟ بالاخره یه روزی مدارک این رو از من میخوان ، باید به اسمم باشه یا نه ؟ دست خط ندین نمیشه که !
سوزان : شنیده بودم لاشخورا رو لاشه مرده ها جمع میشن اما ندیده بودم ، حالا دارم میبینم
جک : بعد از مرگ این به دردتون میخوره ؟ نمیخوره ، خودتون هم میدونین ، اما ، اما به درد من که میخوره ...
سوزان : خیلی پستی آقای جک ، برای همین بود که نمیخواستی از خودکشیم جلوگیری کنی دیگه نه ؟
جک : تصمیم شما جدی بود ، نبود ؟
سوزان : عجب روئی داری تو ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، بمیری هم دستخط نمیدم .................................
جک : اشتباه نکنین ، شما میتونید یه بدبخت رو خوشبخت بکنین و بمیرین ، برا اون دنیاتون بد نیست بخدا
سوزان : تو خدا رو هم میشناسی ؟
جک : من یه مسیحی معتقدم دوشیزه سوزی ...
سوزان : میخوام بمیرم ،،، شما مردا همه تون مثل همین ، برو کنار .........................
جک : خب ،،،،،،،،، خب ،،،،،،،،، اصلا یه کار دیگه ای بکنیم ،،، هان ؟؟؟؟؟؟؟؟ اون طناب رو نندازین دور گردنتون ،،، ببینین ، ببینین شما میتونین یه بار
دیگه شانستون رو امتحان کنین ، باور کنین میتونید ،،، اصلا میخواین یه قماری بزنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه شانس برای شما و ، و ، و البته برای
من ..............................
سوزان : شاید این برای تو یه شانس باشه اما برای من نمیتونه ...
جک : چرا آخه ؟ در شرایط مساوی برای هر دوی ما میتونه یه شانس تازه باشه
سوزان : تو با برنده شدن ماشین من رو صاحب میشی ، این برای تو عالیه ،،، من اگه برنده بشم چی گیرم می آد ؟ لباسای تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جک : پول ...............................
سوزان : با مزه بود ، قبل از مرگ تونستم یه کم بخندم ، ، ، من باید برم ...............
جک : فکر کردین دارم دروغ میگم ؟؟؟ نه ،،،،، ببینین ،،،،،،،،،،،،،، میبینین که ،،،،،،،،، آره چشاتون خوب گرد شده ن ،،،،،،،،،،،،، اینا پولند دیگه نه ؟
سوزان : این همه ؟ 10
جک : چی میگین ؟ یه قمار بزنیم ؟
سوزان : چقدری هست ؟
جک : بیشتر از سه میلیون دلار ............................................................................................
سوزان : ببینم ورق پاسور که ندارین ؟ ؟ ؟ من تو ماشینم دارم ، میارمش .................
سوزان خارج میشود ، جک طناب را از درخت باز میکند ، سوزان وارد میشود .
جک : آوردین ؟
سوزان : طنابه رو چرا باز کردین ؟ شاید من باختم ؟
جک : اگه ببازین دوباره میبندمش ..............................................................
جک و سوزان قمار بازی میکنند ، در آخر کار سوزان برنده شده است .
سوزان : سیلوستر اگه بدونه من بازگشتم خوشحال میشه ............
جک : گمون نکنم تو خوشحالی اون رو ببینی ...
سوزان : چرا ؟
جک : خب ، خب تو قرار نیست برگردی ......................................................................................
سوزان : این حقه منه ، من بردمتون ، شما که نمی خواین قانون بازی رو زیر پا بذارین ؟
جک : تو اومده بودی بمیری ، فکر کن چیزی عوض نشده
سوزان : اما شده ، من حالا دوباره پولدارم و ...
جک : نه نیستی ، اونا مال من بودن و بازم مال من میشن ...
سوزان : این درست نیست
جک : این که من پولای نازنینم رو بدم دست تو درسته ؟ نه ، خب پسشون بده تا منم طنابت رو بهت پس بدم
سوزان : حالا من میخوام زندگی کنم ، با این پولا میرم و ...
جک : گفتم که تو جائی نمیری ،،،،،،،،، ردشون کن بیاد ...
سوزان : اگه ندم ؟
جک : ازت میگیرمشون
سوزان : شما باید مردتر از این حرفا باشین
جک : اینا تو قصه هاست
سوزان : قصه مردی شما هم میتونه ورد زبونا بشه
جک : من بیشتر دوست دارم زندگی کنم
سوزان : به چه قیمتی ؟
جک : به هر قیمتی که شده
سوزان : یعنی اگه من پولا رو نخوام بدم اونوقت ...
جک : اونوقت با همین طنابه خفه ت میکنم
سوزان : نمیتونین
جک : میبینیم ،،،،،،،،، بده شون به من اینا رو ........................
جک و سوزان درگیر میشوند ، جک پولها را از سوزان میگیرد و با طناب او را میزند ، راک که چند لحظه ایست بلند شده و آنها را تماشا میکند از پشت سر با سنگ بزرگی بر سر جک میزند و او را نقش بر زمین می کند .
جک : تو راک ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راک : جک خودت خواستی کار به اینجا بکشه .......................................
سوزان : عوضی ... 11
راک : بیهوش شد انگار ................
سوزان : حرامزاده کم مونده بود بزنه بکشه منو
راک : چیزیتون که نشده ؟
سوزان : نه ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، نه ،،،،،،،،،،،،، ممنون ،،،،،،،،،،،،،،،،، دوستتونه ؟
راک : دیگه نه ،،،،،،،،،،،، هیچوقت فکر نمی کردم به خاطر پول اینقدر وحشی بشه ...
سوزان : نداشتن پول یه دردسریه داشتنش هزار تا ..........................
راک : نندازین ، من شاهدم که شما اون پولا رو بردین
سوزان : این تو این شوره زار این همه پول رو از کجا بدست آورده بود ؟
راک : من که هنوز گیجم اینجا چی شده ........................
سوزان : من باید برم
راک : منم دیگه نمیخوام اینجا بمونم ، منم با خودتون میبرین ؟ البته زیاد مزاحمتون نمیشم ، تا یه جاهائی باهاتون می آم ، باید برم دیدن یه دوست ...
سوزان : تا بهوش نیومده بریم ......................................................
راک و سوزان خارج میشوند .
جک آرام آرام بهوش می آید ، بلند میشود ، طناب سفید در دستش قرار دارد ، روی چهارپایه مینشیند .
پایان .
25/03/89