ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به هر روز سازی زد و رقصیدم
به هر سازش
چه رقاصه ای بودم و خبرم نبود از آن !
هر روز امتحانی تازه داشتیم
و من بی انکه بخواهم موشی بودم بدست آزمایشگری که کیمیا میجست
هرگز نمره ام را نپرسیدم
مشروط شدنم را نفهمیدم
آخر من زندگی میکردم !
چه کارم بود او کدامین انسان خیالی خود را میجوید ؟
من خودم بودم !
با همه بدیهایم
و اگر باشد خوب بودنی در من !
تمامی کرده هایش را دیدم و چیزی نگفتم
نخواستم چیزی بگویم
شاید او هم زندگی میکرد
و اینگونه زیستن زندگی او بود شاید !
هر روز فکری تازه با او بود و امتحانی تازه از من !
روزی گوشیم زنگ خورد
جنوب شهر !
یعنی که من از آنجایم !
خندیدم
متراژ ناقص انسانها چه کوتاهست
وای از این امتحانهای بیهوده با روح خسته من
جواب ندادم !
چند روزیست میخواهد بگوید از شمال می آید !
میدانم دیگر امتحانی در کار نیست این مردوده همیشگی را
او خود را مینمایاند که آری من اینم !
چه فرقی داشت از کجا باشد آخر ؟
با خود گفتم
کاش میدانست او همه آنچه هست که من میجسته ام به این عمر طولانی
او هرگز نفهمید عشق یعنی چشمان دختری معصوم و دیگر هیچ ...