ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میدانی
ـ با توام لی لی !
مجنون
ـ مجنون عاشق
مجنون عاشق بیقرار تنهای صحراگرد دیوانه
عشق را میخواست
میخواست و میگشت
تو اما مجنون را !
مجنون در پس این همه سال
هنوز هم عشق را میخواهد
ـ دربدر همیشگی بی عشق آرام نخواهد گرفت
نمیدانم دست کدامین ابر مهربان روزی باران را تقدیمش خواهد نمود
اما میدانم
بی باران
ـ بی باران بخشنده و پرآب و خنک و آسمانی
عطش این صحرای طولانی
اورا خواهد کشت
به این دیوانگی او در این گشتنها و نیافتنها
میدانم از پای افتادنها خواهد بود
آه از این بیابان بی باران ...