درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

قلب و جغد و سگ ...

بر مزار رویاهای مرده ام

نشسته جغدی شوم

ـ زان گونه جغدان جد به جد جغد

و فضا تاریکی را به تاریکی میدهد پیوند

که در آن جز قهقهه مستانه ابلیسی مست نتوان شنید

شبحها نه آنگونه شبح که سفیدی را دست کم بتوان در قامت آنها دید

شبحها خاموش و گنگ و مه گرفته

ـ مه گرد و خاک گرفته و تار و بی روح

و من خاموشتر از خموشی تمامی خاموشان تاریخ خاموش

سگهایی را به انتظارم که پارسشان پروازی دهد این جغدکان جغد را

و میدانم

اگر حتی نباشد جغدی به انتظار خرابی این من

سگها را انتظار عروسی در دل خواهد بود

بزمی که در آن شام لذیذ سفره ها

قلب خون گرفته این عاشق بی معشوق خواهد بود ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد